این داستان تقدیم به شما

سلام .
توی خوزستان شهرستان بهبهان که قزوین انگشت کوچکش هم نمیشه زندگی میکنم .
من سهیل هستم . بدنم خوبه ، رونام و کونم سکسیه ، بدنم خیلی مو داره ‌‌‌. توی بچگی خیلی دوطرفه کرده بودم . بزرگتر که شدم فقط فاعل بودم و با دخترا میپریدم . کم کم با سایتهای همجنسبازی آشنا شدم و حس جدیدی در خودم دیدم ، وقتی میخوندم که یک مفعول چطوری از لذت کیر فاعلش نوشته میدیدم که منم همچین لذتی رو سالها پیش تجربه کردم و الان چقدر زیاد دوستش دارم .
با خودم گفتم پنهانی یه فاعل پیدا کنم . توی شهر من نمیشه کاری رو مخفیانه و با حفظ آبرو انجام داد(مثل دیگر شهرهای کوچک کشور) هرچه توی چت دوستیابی میکردم پیغامهایی که توی خصوصی دریافت میکردم اینجور بود:«سلام فاعل کیرکلفتم ، عکس کونتو بفرست اگه خوشم اومد بیام کونت بزارم ، گروپ هم میخوای؟ دوستامم هستن» پیامهای این چنینی آزارم میداد که اینها هنوز آشنا نشدیم چطور با خفت و تحقیر رفتار میکنند .
 
دیدم فایده نداره ، همشهریام فقط فکر تخلیه هستن ، رفتم توی دوستیابی گچساران ، انصافا پسرای مودبی بودن ، با یکیشون آشنا شدم ،یک سال از من کوچکتر بود اما انگار پنجاه سال سابقه داشت ، مودب و بامعرفت ، باهاش قرار گذاشتم ،خودمو شیو کردم ، مشکلی پیش اومد و چند روز بعدش رفتم ، کمی موها دراومده بود ، تا قبل از درآوردن لباسهامون عین یه رفیق صمیمی بود و بعدش عین یه دوست پسر ، جوری براش خوردم که چشماش بسته بود و کیف میکرد . از بغل کردناش و بوسیدناش لذت میبردم و باعث شده بود خودمو دختر بدونم توی بغلش ، وقتی اومد بکنه طبق قرار لاپایی بزنه کمی روغن زد ، کیرش خیلی داغ بود ، خوابید روم و شروع کرد و تلمبه زدن ، واقعا لذت داشت ، کیف میکردم ، تا اینکه آبم اومد ، بلند شد و بجای ضدحال و تند حرف زدن ، ازم تشکر کرد و میگفت خوشم میاد که واقعا این حس رو داری و دنبال سرگرمی نبودی ، خیلی بوسم کرد ، اصلا نزاشت حس من بپره ، به درخواست خودم دوباره خوابیدم و گفتم تلمبه بزن تا آبت بیاد ، اما گفت نه ، گفت میدونم حست به شدت ده دقیقه پیش نیست و بجاش برام ساک بزن چون من عاشق خوردن و لیس زدنت شدم ، نشست و منم بین پاهاش افتادم و از جون و دلم خوردم ، آبش اومد و آبشو گرفتم جلو صورتم اما خودش دستمال کاغذی گذاشت روش و نزاشت بپاچه تو صورتم ، گفت این واسه دفعه بعده که خوب بازت کردم که تشنه باشی تا دفعه بعد و بیای ، به همین راحتی یه سکس خوب انجام شد .
به این میگن فاعل واقعی . پسر مودب و وارد .
اگه یوقت اینو خوند:
اسم آیدیت پسر شیطون بود ، دوتامون با دوتا پژو پارس رفتیم توی یه خونه سازمانی ، اگه خوندی و یادته پیام بزار .
 
 
بعد از اون پسر شیطون گذشت و یه مدت یک آقای محترم رو مخم بود و پیام میداد ، میگفت سن بالا هست و منم دنبال همین بودم . یه آقای سن بالا که بالای مغازش یه واحد خونه هست و مکان امنی داره اما چون همشهری بود میترسیدم برم پیشش و کسی بفهمه ، اونم توی این شهر که آبروم میره و بدبختم میکنن .
خلاصه خیلی بود چت میکردیم ، باهم آشنا شده بودیم ، هنوز چهره منو ندیده بود و فقط از بدنم عکس داشت اما خودشو کامل بهم نشون داده بود ، و همین بیشتر دلمو قرص میکرد که مثل بقیه همشهریام فکرش فقط دنبال این نیست که چهره منو ببینه و بشناسه منو ، واقعا آدم خوبی بود .
یه روز ازم خواست بدنمو کامل شیو کنم و براش عکس بگیرم ، منم که ازش خوشم میومد اوکی دادم ، ظهر رفتم حمام و عصر عین عروسک اومدم بیرون ، خونه هم خالی بود .
خودمو که توی آینه دیدم واقعا حشری شدم و لذت بردم ، چی میدیم خداا ، این خودمم ، چه کون بزرگ و سفیدی دارم . حیفم اومد یهو عکس بگیرم و بفرستم ، یه شرت و سوتین تنم کردم و مثل عکسای سریالی از بدن پوشیده یکی یکی عکس گرفتم تا جایی که کاملا لخت شده بودم ، براش با صحبتهای سکسیش یکی یکی عکسارو میفرستادم ، داشتیم روانی میشدیم .
من در پی خوردن کیر اون و اون در پی خوردن سوراخ کون من.
گفت امشب هرجوری هست بیا .

 
گفتم باشه ،شب شد و حرکت کردم ، راستش ترسیدم ، نزدیکای خونش برگشتم و یه گوشه خیابون تو ماشین موندم ، خیلی با خودم کلنجار رفتم ، بعد از تقریبا بیست دقیقه زنگ زدم اما جواب نداد ، ناراحت شده بود و رفته بود ، دلم گرفته بود از خودم و کاری که کردم و رفتم خونه .
فرداشبش اومدم بازم رفتم تا پشت در خونش ، حتی خواستم زنگ بزنم اما باز دست و پام لرزید و ترسیدم ، اومدم رفتم خونه ، گفت دیگه کلا بیخیال بشم .
از خودم حرصم گرفته بود ، رفتم و شبش خیلی فکر کردم ، دیدم این موقعیت دیگه هیچوقت نصیبم نمیشه . فرداشبش هرچه زنگ زدم جوابم نداد و یه پیام داد که از سرکاری خوشش نمیاد و دیگه اصلا جوابم نداد.
انگار شکست عشقی خورده بودم ، داغ و حشری هم بودم ، حتی رفتم توی حاشیه شهر دنبال اینکه یکی یه جایی بهم گیر بده و منم بهش کون بدم ، اما گفتم نه ، این خوب نیست و برگشتم .
یه مدت گذشت و فکرش ولم نکرد ، حشری شده بودم ، خودمو شیو کردم و تر و تمیز با یه شورت نارنجی زنونه پوشیدم ، نزدیکای غروب رفتم در مغازش ، به هزار بهانه همصحبتش شدم ، اون منو نمیشناخت ولی من با حس اون زندگی کرده بودم اون مدت .
بهش گفتم دستشویی هست اینجا؟ یکم اذیتم . گفت آره ، طبقه بالا خونمه و الان میریم نشونم میده ، در شیشه ای مغازه رو بست و اومد بالا ، چون دستشویی داخل ساختمون بود ، درو باز کرد و نشونم داد ، گفت منم از فرصت استفاده میکنم و توی بالکن یه نخ سیگار میکشم .
رفتم دستشویی ، گوشیمو درآوردم نگاه به عکسای قبلا میکردم که از کیرش داشتم و کیف میکردم ، فیلم گی ایرانی میدیدم و داغتر میشدم ، احتمالا اونم با خودش میگفت تموم کن بیا برو دیگه .
داغ شدم اومدم از دستشویی بیرون ، شلوارمو کشیدم پایین و رفتم داگی رو مبل نشستم ، صدای در اومد ، هنوز کامل باز نشده بود گفت بریم؟
یهو چشمش بهم افتاد ، تعجب کرد ، هیچی نمیگفت ، منم رومو برگردونده بودم که راحت نگام کنه . گفتم نه ، نریم
اروم اروم میومد جلو ، میگفت که نمیخوای بپوشی بریم
منم میگفتم تازه میخوام تو هم دربیاری
معلوم بود داره با لبخند حرف میزنه ، میخواست از دهن خودم دربیاد که بگم اومدم بهت بدم
اومد نزدیک ، دستاش که خورد به کونم یهو با شهوت گفتم ای جووون ، قول دادی بخوری هااا
گفت از همونجا که کونتو دیدم فهمیدم خودتی عزیزم
یه حال اساسی باهم داشتیم ، واقعا استاد بود ، تمام زنانگیهامو براش رو کردم ، چند بار این سکس انجام شد .
گذشت تا یک روز توی یه جمع کنار یه مغازه نشسته بودم ، اومد اونجا ، کاملا اتفاقی ، با همه خیلی جدی سلام کرد ، سلامش به من با یه لبخند حیز همراه شد و دست داد ، البته از عمد نبود ، از روی ذوقش بود ولی برای من خطرناک بود ، من اونجا جمعش کردم ، اما دیدم با وجودی که قصدی نداشته اما ممکنه ناخواسته آبروم بره و بقیه بفهمن ، با یه بهونه تخمی تمومش کردم .
حالا توی کف و بدون فاعل موندم توی شهری که انگشتای آدماش دنبال این سوژه هستند که مدام بهم نشونش بدن
اقای خ ، خیلی دوستت دارم ، ولی این شهر بی رحمه
 
 
نوشته: مفعول تنها

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *