این داستان تقدیم به شما
سلام محسن هستم خیلی #شهوانی هستم 19 سالمه زنداداشم 32 سالشه اسمش اناهیتاست 160 قد 70 کیلو وزن با سينه های 80 و کون خیلی بزرگ همیشه دید میزدمش و اگه میشه کیرمو یه جوری که شک نکنه میمالیدم رو کون بزرگش یه بار که داداشم رفته بود کیش ماموریت زنداداشم زنگ زد که من میترسم و بیا پیشم منم دیدم فرصت خوبیه یه قرص خواب آور قوی گرفتم و رفتم خونشون در زدم دیدم یه لباس شب خیلی خوشگل و مشکی تنشه رفتم جلو رو بوسی کردیم و نشستیم حرف زدن بعد از چند دقیقه بهش گفتم چایی میخوری گفت آره ولی خودم میریزم گفتم نه خودم اوکی میکنم
رفتم و چایی رو ریختم قرصم تعداد زیاد ریختم و چایش و خورد بعد از نیم ساعت تلویزیون نگاه کردن دیدم که داره خوابش میبره هر چی صداش کردم دیگه باز نکرد چشماش رو رفتم تکونش دادم ولی بازم بیدار نشد فهمیدم که قرصا کار خودشو کرده سریع لختش کردم چون لباس خواب تنش بود زیاد طول نکشید سریع کیرمو گذاشتم تو کصش و مثل اسب تلمبه میزدم کیرمو در آوردم به تف انداختم در کون اناهیتا کیرمو گذاشتم سر سوراخش خیلی تنگ بود اولش نمیرفت ولی یه فشار خیلی سنگین آوردم کیرمو جا کردم همینطور که تلمبه میزدم
لبای خوشگلش رو میخوردم بهد از چند دقیقه حس کردم داره آبم میاد همش رو خالی کردم تو کون خوشگلش بلند شدم تمیزش کردم گذاشتمش رو مبل صبح که بلند شد دیدم خیلی درد داره يکم مشکوک شد ولی شکش برطرف شد و مطمئن شد که کونش پاره شده #بنده خدا از #شدت درد نمیتونست #بلند شه اگه دوست داشتین بازم از #گاییده شدنه #اناهیتا جون میگم
نوشته : جق جق #سلطان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید