این داستان تقدیم به شما
سلام رضا هستم متاهل دارای همسر ودو بچه. از یکی از شهرستانهای اطراف کرج
کلاس 10 بودم پسر داداشم غلامرضا که 4 سال بزرگتر از منه ولی هیکلش خیلی ریزتر از منه با دختری از فامیلهای دورمون ازدواج کرد من 16 ساله بودم غلامرضا 20 ساله زنشو تو روز عروسی تو لباس عروس دیدم خیلی زیبا بود قدش از غلامرضا بلندتر بود فکر کردم بخاطر کفششه ولی تو رقصش شب تو سالن خونه دیدم نه بازم از غلامرضا قد بلندتره من زیاد رقص بلد نبودم به زور منو کشیدن وسط خجالت می کشیدم کمی خودمو تکان دادم عروس اومد دستمو گرفت گفت عموجون ببین اینجوری دیگه اون چند تکانم نتونستم بخودم بدم چون برق نگاه و هورم نفسش فلجم کرد تا دستمو ول کرد نشستم همه خندیدن سحر قدش درست اندازه من بود بماند که نزدیکی هایم به سحر از یاد دادن رقص شد منو در کمتر از یک ماه رقلص خوبی کرد و اونجا بود تناسب اندام و زیبایی و شیطنتشو ذره ذره تو استخوانم حک کردم
عروسی تمام شد داداشم و پسرش و دو داداش دیگرم همه در یک حیاط زندگی میکردیم که مساحت حیاط یک هکتار بود باغچه و چاه آب و همه چیز داشت با میشه گفت 8 تا ساختمان مستقل از بزرگ به کوچک فقط یک ساختمان دو طبقه داشت مشرف به همه ی حیاط در ضلع شمالی رو به جنوب با تراسی خیلی بزرگ
بابا و مامان منو آبجی پوران و زن عمو راحله اونجا زندگی می کردیم بقیه تو خونه های خودشون ناهارو شام همه جمع میشدند طبقه بالا مادر مثل فرمانده، عروسها مثل فرمانبر پخت و پز و شستشو و تمیزکاری میکردند سحر دومین عروس نوه شان بود تنها پسر عمویم قاسم نیز با زن و بچه پیش ما زندگی می کردن همه فکر می کردن قاسم هم برادر ماست حتی تا عقلم بکشه من
عمویم در جوانی زمان قطع کردن درخت زیر الوار می ماندو فوت می کند که دو بچه از او می ماند دختر که بابام شوهر داده بود تهران زندگی می کردند و قاسم که از شهر خودمون زن می گیره پدر یکی از خونه ها که بزرگ هم بود به او داده و زندگی میکنند زن عمو با مشورت مامان به عقد پدر در میاد با مادرم مثل دو خواهر مهربان زندگی می کنند زن زیباییست از مادرم جونتره از پدر صاحب دو دختر می شود که هر دو فوت می کنند تا بعد چند سال وقفه پوران بدنیا میاد که الان 9 سالشه
یادم نیست چه مدت گذشته بود اون روز تمرین رقص تانگو را که دو سه روز بود شروع کرده بودیم هر فرصتی پیش می اومد چون بهش می چسبیدم تو تنهایی تمرین می کردیم سر ظهر بود سحر تو آشپزخونه که طبقه بالاست داشت ظرف می شست رفتم سر یخچال ناخنکی زدم پرسید کجا بودی گفتم عروسی دایی دوستم نمیدونی چه غوغایی بود
پرسید چی ؟
گفتم میرقصیدن همه فامیل عروسو می بوسیدن حتی نامحرمها
گفت چطور
گفتم مرتضی را یادته که تو عروسیت خیلی خوب می رقصید
گفت آره از زیر تور میدیدم خوشگلم بود البته نه به خوشگلی تو
گفتم اون دم به دم عروسو می بوسید حتی لب می گرفت !!
پرسید چطور چشاش راه افتاده زل شده بود به من
دستمو کردم تو موهاش صورتشو نگاه کردم گفتم ابنجوری گفت این که بوسه نیست خخخخخ
گفتم نه لبشو میذاشت رو گونه و لباش
گفت چطوری لبمو گذاشتم رو لبش یه بوس آبدار کردم که حسرتشو از وقتی دیدم داشتم و رهایش کردم
گفت چه لبات داغ بود ؟ رضا آتیشم زد انگار برقت تمام تنمو داغ کرد !!
گفت تو چی رقصیدی ؟
گفتم خیلی عالی همه پسرا هاج و واج بودن چطور من رقص یادگرفتم حتی تانگو هم اخر شبی با یه دختر ترشیده چاقالو که دوس نداشتم تا یکیو که رصد کرده بودم بیاد چسبید بمن و مجبوری رقصیدم هی تو گوشمم میگفت عشقم از همه مردا مرد تره و از این مزخرفات
گفتم منم گرمم شد چرا ؟!
دیگه چیزی نگفتم موندم خماری باز حمله به یخچال کردم که با کف دستش یه کشیده ی محکم گذاشت رو باسنم گفت چه کون گنده ای داری مال غلامرضا را هم تو خوردی پس آهااا اون دو تا استخوانه تو اینهمه دمه نرم و خوردنی خخخخخ
گفتم مال غلامرضا را تو میخوری چرا من ؟
گفت منظورم تیپ و هیکل است بچه خخخخ
گفتم خوب بخشیدمت ولی باید قصاص کنم گفت چی ؟
گفتم مسلمونیم طبق شرع مقدس اسلام مبییین چشم در برابر چشم لب در برابر لب مشت در برابر مشت کشیده در برابر کشیده و …
گفت حق داری پشتشو کرد سمتم گفت بزن
گفتم اونجوری نمیشه تو پیراهنت رو کونته مال من لخت بود شورتم نداستم داره هنوزم گزگز می کنه !! با این زیر شلواری نازک قصاص باید هم اندازه باشه
بی معطلی پیراهن بلندشو جمع کرد اونم یه شلوار چیت بسیار ظریف و نرم تنش بود که باسنش چسب بود و پایینترش آزاد
گفتم دولا شو
گفت زود باش الان یکی میاد برام بد میشه
گفتم دولاشو درست مثل من که از کشو میوه داشتم ناخنک می زدم تاشد طوریکه خط شورتش و بر آمدگی گنده ی کصش معلوم شد منم دستمو گذاشتم رو کمرش که لخت بود مثل آتش گرما داشت دستمو بردم بالا ولی دلم نیومد یواش زدم در کونش پاشد
گفت ترسیدم این همه قصاص گفتنت فکر کردم جای انگشتات مثل مال من میمونه رو باسنم خخخخ
گفتم دلم نیومد اگه میزدم گریه می کردی
گفت ببینم مال تو را سرخ شده ؟
شلوارمو دادم پایین نگاه کرد گفت اخ اخ اخ الهی بمیرم چی شده !!
دستشو گذاشت رو نقش انگشتاش گفت ببین اینجوری می زنن نه مثل تو من اصلا نفهمیدم خخهخ
واقعا کشیده ای که به من زد محکم بود ولی باور نداشتم جاش بیفته گفتم الکی نگو جاش نیفتاده کیفش آویزون چوب رختی بود اینه در اورد گفت بده پایبن منم کیرم در حد ترکیدن ولی شلوار راحت است و گشاد زیاد معلوم نمیکنه
خودش شلوارمو تا زیر باسنم کشید پایین آینه را گرفت دیدم راست میگه سوراخ کونم و حتی تخمم هم معلوم بود چون خم شده بودم
من خیلی سفید و نازک نارنجی هستم تو دبیرستان خیلی از بچه های رودار و حتی معلم ریاضیم دنبالم بودند بذارن کونم ولی راه نداده بودم
گفت چقدر سفید هستی مثل خودمی مثل بلور می مونی!!
گفتم اخه فامیلیم
شلوارمو کشیدم بالا خبر از هیچ کی نبود
یهویی جرقه ای زد تو مغزم گفتم سحر تقاص تقاص و قصاص قصاص
گفت بازچیه چی شد؟
قصاص را یکبار می کنند گفتم تو کون منو دیدی منم باید مال تو را ببینم
گفت نه نمیشه ولی بزور گفتم دولا شو باید ببینم
گفت فقط از رو شوتم باشه
گفتم باشه
شلوارشو تا زیر باسنش کشیدم پایین یا امام داخل چاه جماران!! چی میدیدم ؟!!
دستمو زدم رو باسنش گفتم ببین اینجای منو زدی فشار دادم جای انگشتام سرخ شد تا ورداشتم محو شد گفت بسه دیگه
گفتم آخه همه جای منو تو دیدی شورتت نمیزاره من ببینم قصاص کامل نیست گناه داره هم برای تو هم برای من
گفت رودار نشو من دوس دخترتم مگه ؟ گفتم نه تو عشقمی خخخ (از ته دل گفتم با لحن شوخی)
گفت بده پایین ولی شورتکسه مواظب باش خیلی ندی پایین دستشو اورد گذاشت رو کصش منم تا جاداشت کشیدم پایین سوراخ کونشو دیدم صورتی خوش رنگ خیلی شبیه کون خودم بود که تو آئینه بارها دیده بودم ولی فکر نمی کردم کمی پایبنش کصشه گفتم یه کشیده بزنم گفت بزن محکم بزن تا خلاصم کنی ول کن نیستی رضا جوون
منم کف دستی محکمی زدم اخ هم نگفت گفت جووون چه مزه داد دستات مثل پنبه بود نگاه کردم جای انگشتام قشنگ معلوم بود واقعا هم محکم زدم بعد
گفت وای سوختم گفتم بدجوری نقشش افتاد
غلارمرضا ببینه چی میگی
گفت شورتکس پوشیدم مگه نمی بینی
آینه اش را داد نگاه کرد گفت خیلی نامردی منم باید بزنم
گفتم باشه مسلمونیم قصاص حق توست هرچند نصف منی خخخخ
خیلی سریع شلوارمو داد پایین چندتا سیلی در کونم انگار مادری بچه اش را تنبه میکند با صدای پوران از پله ها ولم کرد مشغول کارش شد
روزها و شب ها گذشت و فرصتی نشد سیلی های اضافیشو قصاص کنم هی نقشه می کشیدم تا لختش کنم کسشو ببینم و سینه هاشو ولی وقت گیر نمی اومد همش مهمانی دعوت بودند ما هم می رفتیم وقت نمی شد.
ولی حقم محفوظ بود
تا روزی بمن لیستی داد گفت مامان راحله داده اینم کارتش بخر بیار لیستو خوندم اخرش رسیدم به شورتکس قرمز ضد حساسیت یکعدد
رفتم فروشگاه کوروش همه اقلامو گرفتم بجز شورتکس که خانم فروشنده گفت چه رنگی میخای گفتم قرمز گفت چند رقم هست یکی تازه اومده سه تا پد هم اشانتیون داره جنسشم نسبت به قیمتش خیلی خوبه خودمم استفاده کردم عالیه حتما خانمت می پسنده خخخ فکر می کرد من زن دارم اخه شهر ما بچه های کم سن 16. 17 سالم زیاد ازدواج میکردند گفتم همونو بده دیدم تو نایلون کوچکی مال تبلیغات لوازم بهداشتی و آرایشی گذاشته حساب کردمو اومدم خونه دادم هردو مامان و سحر و خیلیا بودند سحر زودتر گرفت جنسارو گشت اون نایلون را که شورتکس توش بود ورداشت بقیه را چید سرجاشون
موندم شورتکس چی بود پد یعنی چه
بخودم گفتم چرا بازش نکردم ببینم چیه فکر کنم دو هفته ای گذشت تا سحر تو گوشم گفت مرسی عجب شورتکسی گرفتی چه راحته و ضد حساسیته الان روز چهارممه انگار نه انگار نه خارشی نه جوشی پد هاشم عالی بود بیست کاش غلامرضا هم یکصدم سلیقه تو را داشت گفتم دختره فکر کرد من زن دارم خودشم گفت استفاده میکنه
پوران پیشمون بود با رمز حرف می زد تا پوران رفت سمت مامان و بقیه گفتم وظیفه بود عشقم خخخخ فروشنده گفت جدیده منم خریدم اونم گفت ضد باکتری و ضد حساسیته میشه نشونم بدی ؟!
چشاشو گرد کرد گفت چی میگی خجالت بکش گفتم باید نشونم بدی حالا فکر میکردم زیر پوش یا سوتین باشه گفت بذار بعد که خوب شدم و تمام شد در میارم نشون میدم دم کن ابشو بخور خخخخخخخ
مگه نگاهش نکردی گفتم نه ؟!!
ناهارو خوردیم تو فکر این که مگه چی شده که میگه خوب بشم یا روز چهارممه یعنی چه ؟! منم گیر بدم همه میدونن ول کن نیستم
تا یهویی گفتم ای دل غافل بزار از گوگل سرچ کنم
نوستم شورتکس و پد دیدم تصویر شورت و نوار بهداشتی اومد بخدا تازه فهمیدم اینهمه نوار بهداشتی بخاطر زنهاست نه بچه ها اخه بارها من خریده بودم از مامان پرسیدم اینا برای چیه گفته برای بچه ها که شاشون زیرشونو خیس نکنه
گبج شدم باز بیشتر گشتم تو یه کانالی که قفل میشد با فیلتر شکن رفتم دیدم واااای زنهای لخت و پد و شورتکس چیه و یادم اومد تو زیست پریود زنان و تخمک گذاری ولی خیلی اطلاعات نمیدادند
عصر وقت گیر اوردم تو خونه خودش که شوهرش بود ولی خواب بود تو گوشش گفتم شورتکسو نشونم بده
گفت باشه ول کنم نیستی اشاره کرد به اتاق خواب خیلی اهسته حرف میزدیم غلامرضا هم خورخورش همه خونه را گرفته بود
تا رفتیم دامنشو داد بالا چرخی خورد و رون و باسن و شورتی که قرمز خوشرنگم بود دیدم
داد پایین گفتم خوب ندیدم دامنشو کشیدم پایین مقاومتی هم نکرد اشاره به در کرد که بازه گفت زود نگاه کن شوهرجونم بیدار نشه خیلی اهسته و شوهرجونم را با مسخره گفت
دست کشیدم تا میتونستم دستمو به وسط پاهاش نزدیک میکردم که سفتی پد را حس کردن گفتم این چیه
گفت نوار بهداشتی یا همون پد خخخ
گفتم بذار نگاهش کنم ببینم چطوری میذاری نمی اوفته گفت برو مال دوس دختراتو نگاه کن نمیشه
گفتم بخدا من تا حالا جز تو دست به هیچ دختر یا زنی نزدم بذار ببینم
گفت اخه خونیه حالت بد میشه. بذار خوب شد ببین قول میدم
کیرم شلوارمو پاره می کرد ول کن نبودم گفت درو بذار قفل کنم خطرناکه
درو قفل کرد دامنشو در آورد گفت بیا نگاه کن
شورتو کشید پایین کصشو دیدم دیوونه شدم زود شورتو کشید بالا
گفتم نشد خوب ندیدم بجای قصاص کشیده بذار خوب ببینم خودم بدم پایین تا خوب ببینم گفت دست نزنی کثیف میشی بذار بخوابم خوب نگاه کن ولی حالت به هم خورد منو فحش ندیاااا … خوابید نشستم لب تخت شورتو کشیدم پایین چاک کصش را خوب دیدم ولی نه خونی بود و نه کثیفی هر چه نگاه کردم دیدم کصش تا سمت کونش ادامه داره
گفت دیدی؟ بده بالا بسه دستمو کشیدم رو کصش نرمی و گرمی خاصی داشت تو شیارشو انگشت زدم نگاه کردم خون کجا بود
گفتم سحر خون نداره پاهاشو جفای برد بالا شورتکسشو تو یک لحظه در اورد داد دستم گفت خوب ببین من نگاه کردم دیدم نوار بهش چسبیده یک جایی هم داره انگار نوارو میذارن اون تو نوار هم یه ذره لک داشت گفتم چرا نذاشتی اینجا گفت اونجا دو و سه لایه است نباید بذاری اونجانو زخم میکنه خخخخ پاهاشو کیپ کرده بود منتظر بود من شورتشو بدم گفت از دراور کشو پایبنی یه دونه پد بیار تا نشون بدم چطوری میذارن
پد استفاده شده را تو نایلونی گذاشت حالا بدون شلوار ولی پاهاشو کیپ کرده نشسته لب تخت پاهاشم اویزون کرده منم یک ریز با دستام رون نرم و خوردنیشو دارم میمالم هیچی نمیگه هی رد میکنم بخوره به کصش نمیذاره ولی خیلی جدی نه
برچسب پد را کند نشون داد اینجوری میچسبونم الان می پوشم ببین چطوری می شه
چرخید رو تخت پاهاشو برد بالا منم حالا چشام زوم کردم رو کصش که کامل دیدم و چه زیبا و تمیز باد کرده بود !! شورتو پوشید گفت ببین رفت روش دستمو بردم زیر شورتش چیزی نگفت کصشو مشت کردم گفتم چقدر زیباست دستمو میکشید بیرون ولی الکی پاهاشو به هم می مالید خیسی کصش دستم خیس خیس کرد فکر کردم خونه ولی برام مهم نبود اصلا هم چندشم نمیشد پاهاشو باز تر کرد اخ و اووخ می کرد انگشتمو تا جا داشت رد کردم تو کصش با دو انگشت کردم توش تنگ بود ولی لیز و نرم بود سرمو کشید سمت لبش لب گرفت گفت بیا روم نترس خون نداره شورتشو خودش دراورد دیدم هبچ خونی نیست شلوارمو در اوردم رفتم روش پاهاش بالا بود تو حرکت اول کیرم همش رفت تو کصش چند باری جلو عقب کردم حس کردم همه نیرو و توانم از کیرم در اومد رفت تو بدن سحر حالا سحر داشت منو بالا پایین میکرد میگفت عشقتو بکووون منم بشم زود باش منم دردم می اومد ولی تحمل کردم تا عادی شد اینبار محکم تر از قبل گاییدمش نفهمیدم کی اون ارضا شد ولی همه لای پاش و روی ملافه اب بود انگاز یک پارچ ژله ی کرم رنگ و قاطی پاتی ریختن رو کصش غلامرضا را گویا هر دو یادمون رفته بود
تا خواستم از روش بیام پایین گفت بمون روم سینه هامو بخور ناشی تا تکمیل بشم
سینه هایی که ارزوی دیدنشو داشتم حالا تو دهنم بود و میبوسیدم و میخوردم کیرمم نتنها شل نمی شد با خوردن سینه های سحر و پیچ و تاب بدنش در زیرم باز هوس گاییدنشو کردم کفتم بازم من دلم میخااا
گفت ماشالا بکووون من مال خودتم فقط صدا در نیار تا بیدار بشه تازه یادم افتاد شوهرش در چند متری ما تو هال رو کاناپه خوابه خوشبختانه صدای خور و پوفش می اومد تنها وقتی بود که از خور و پوف غلامرضا خوشم می اومد خخخ
برای بار سوم که طولانی هم شد همراه گاییدن سحر سینه هاشم میخوردم هردو اینبار لخت کامل بودیم از دیدن اون همه زیبایی نفسم تو سینه ام حبس میشد
بار سوم ارضا شدن سحر را فهمیدم دونستم اونجا که حمله به لبم میکنه با اب و تاب لبامو میخوره و چشاش مثل پلنگِ گرسنه وحشی شکارشو زیر دندان داره دریده و اتشین میشه وقت ارضا شدنشه من دیر تر از سحر برای سومین بار به استانه انزال که رسیدم هلم داد و کیرمو گرفت گفت بریز تو دهنم !!! کیرم تو مشتهای نازنینش بود بی اختیار سر خوردم سمت صورتش تا برسه به لبش فواره اولشو زد همه صورتش شد اب کیر مو کرد تو دهنش بقیشو ریخت تو دهنش و مک زد و قورتش داد با ملچ ملوچ مزه مزه میکرد و قربان صدقه ام می رفت به غلامرضا بد و بیراه می گفت
دیگه جون نداشتم تکان بخورم ولی ابم هنوز داشت تو هر انقباضی میریخت تو دهنش تا ارام شدیم
رفتم دستمال کاغذی اوردم اب کیرمو از صورتش پا کنم دیدم همشو پاک کرده میماله رو سینه هاش که کبابش کرده بودم جای دندانم رو هر کدامش حک شده بود نمیدونستیم چه اتفاقی منتظرمونه (که روزهای بعد سیاه شدنشو نشان میداد و بعد زرد شدن اطرافشو و تا یکهفته هن بیشتر طول کشید سیاهی و جای دندانام رفت و قرار شد قصاص کنه که کرد بگم طولانی میشه ) مجبور شد تا ده دوازده روز به غلامرضا کص نده تا مبادا جای سیلی و جای کبودی و جای دندونای منو رو سینه هاش ببینه …
شورت و شلوار لی ام را پوشیدم تیشرتم و سحر هم بدون پوشیدن شورت دانمشو پوشید ممه هاش سرخ و سفید شده بود نشونم داد ببین چیکارم کردی ؟
یه تاپ خوشگلیم پوشید ممه هاش بقدری سفت و سر حاله سوتین نیاز نداره درو باز کرد رفت بیرون اشاره کرد بیا خبری نیست
غلامرضا کماکان خورناس میکشید بغلم کرد لبی گرفتیم و گفت برو تا بیدار نشده
رفتم بالا ده دقیقه نشد سحرم اومد بالا شلوغ بود دامنشو عوض کرده بود شلوار و بلوز بلند تا زیر باسنش پوشیده بود با دیدن هم هر دو معلوم بود به سکس بعدی فکر می کردیم
اینجوری شد سکس منو سحر زن برادر زاده ام شروع شد و هنوزم ادامه داره …
اولین سکس عمرم بود تا اون روز من فقط تو خواب گاهی ابم می اومد …
با گذشت 15 سال از اون روز با وجود متاهل شدنم هنوز سحر زیباترین زن تو عمرمه هیچ پیرهم نمی شود از زن من 13 سال بزرگتره ولی تیپ و هیکلش انگار زنم سالها از سحر مسن تره
پدرم دوساله فوت کرده پوران ازدواج کرده منو شهلا و بچه هایم پیش مادر زندگی می کنیم هنوزم شام و ناهار را همه جمع میشوند یکجا میخوریم
غلامرضا کامیون دارد یک دختر 7 ساله دارند زنم مامانش خیلی دوس داره نصف وقتاشو پیش مامانشه که اونم تنهاس بچه هام کوچکند 4 و یک ساله مامانم به حال نعیمه مادر خانمم میسوزه ایرادی نمیگیره عروسش پیش مامانش باشه
مامان سحر را از تمام عروسهایش بیشتر دوست دارد تا شهلا میره سحر میاد تنها نباشه پیش ما میخوابه مامان میدونه من سحرو دوس دارم مامان راحله هم میدونه خودشان طوری برنانه میچینند تا به راحتی شب تا صبح منو سحر تو بغل هم باشیم نتیجه هاش هر دو مامانمو خیلی دوس دارند اصلا زنداداشو دوس ندارند چندسالیست اونا رفتن تهران ولی خونه پدری خالی است هر از گاه میان
غلامرضا همش دنبال پوله منم تو شرکت اب کارمند اداره شهرستانم حقوقم خوبه
زنم خیلی سرده بر عکس سحر که سیری پذیر مثل خودم در سکس نیست حتی تا این مدت کوچکترین شکی بین رابطه منو سحر نکرده.
مامان به سحر میگه تو مثل مرغ های تک تخم هستی یک تخم زاییدی و تمام شد واقعا هم اینجوریه سحر فقط یک بچه در طالعش بوده خیلی دوست داره و داشت از من بچه دار می شد که نشده
کون سحر تا زایمانش بکر بود تو ماه اول بعد زایمانش که از کصشم میکردم خودش اجازه داد تا کونشم بکونم که چقدر تنگ بود و چقدر طول کشید تا افتتاحش کردم بعد اون قبطه میخوره که چرا از اول کونمو نکردی لذتی که از گاییده شدن کونش می کنه کمتر از کصش نیست منم عاشق کون و کصشم
کصشو بیشتر دوس دارم با کص زنم قابل قیاس نیست مال شهلا شل و وله سفیده ولی تمیز نگه نمیداره اطرافش کدر شده عرق سوز میشه هر چه میگم توجه نمیکنه
ولی مال #سحر انگار دختره با وجود زایمان طبیعی کیرم به زور توش میره از ماسک عسل و زردچوبه و ماست استفاده می کنه همیشه #خوشبو و #شاد و #سفید و #سفته
#ممنون #گوش#دادین
#رضا #شورتکس از #روستاهای #نزدیک #کرج
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید