این داستان تقدیم به شما

همه چی جلو چشمامه انگار همین دیروز بود ۱۹ سال پیش پدرم ماشینش چپ شد و فوت شد من ۱۰ سال بود بعد منم ۲ تا بچه کوچیکتر بود از پدر یه خونه با چند تا مغازه برامون موند بعد مراسم همه رفتن پی کار رو زندگی شون ماموندیم و تنهاییمون
اون موقع همگی بچه ها با مادرم حموم‌ میرفتیم فقط من بعد داداشام وقبل خواهرم حموم میرفتیم ولی اینبار قبل از من خواهرم رو بیرون خواست ببره خواهرم یک سال از من کوچیکتر بود به من گفت برو گوشه واسا اون ور رو نگاه کن‌ منم رفتم گوشه بعد دراوردن شورت خواهرم و ابکشیش حوله رو پیچید دورش برد بیرون بعد برگشتن شورتم رو دراوردبعد رو زمین دراز کشید گفت یکم پشت من رو لیف بزن منم بچه بود هیچ نظری به مامانم نداشتم مامانم ادم سر سختی بود به هیچکی رو نمیداد بعد لیف کشیدن پشتش و پاهاش یکم سر شورتش رو پایین داد یکم از محل امپول زدن لپ باسنش معلوم شد گفت اینجا رو هم بشور منم یکم هیجانی شده بودم بعد شستن من رو برگردوند رو زمین دراز کرد بعد خودش نرو پام نشست کمی از شورتش رو کنار زد تامن سرم رو بالا اوردم ببینم سرم رو هل داد پاهاش رو هم سریع جمع کرد بعد با دستش شومبولم رو که نهایتش پنج الی شیش سانت میشد رو یه جای گرم کرد و شکمش رو تکون میداد
تا من خواستم سرم رو بیارم بالا باز نزاشت نگاه کنم گفتم مامان شوشولم داغ شدگفت اشکال نداره بعدکمی بازی کردن من لرزیدم مامانم از تکون خوردن واساد بعد پاشد شورتش رو درست کرد من چیزی ندیدم بعدشستن اومدیم بیرون سری بعد مامانم باز من رو نفر اخر میخواست بشوره فقط این سری من رو با دستش برد گوشه حموم گفت اینجا واسا خواهرم محدثه رو سریع زیر دوش شورتش رو جلو چشمم کشید پایین بعد خمش کرد اونجاش رو شست بعد برد بیرون همه اینا یهو شد بعد برگشتن این بار شورت خودش رو کشید پایین یکم به شومبولم دست زد تا حالا اونجاش رو ندیده بودم یه خط صاف بود یکم قهوه ای بود ولی بخاطر همین قهوهای بیشتر از پشتش خوشم اومدبعد دوباره دراز کشید گفت من رو لیف بزن بعد زدن گفت من زیر دوش میرم تو بیا اونجای من رو بشور بصورت دستشویی نشست منم اونجاش رو شصتم

خیلی اونجاش داغ داغ بود بعد دوباره دراز کشید گفت بازم لیف بکش من دوباره از کمر تا پاش رو صابونی کردم اوجاش روهم صابون زدم
گفت حالا بیا روم دراز بکش تا هم خودت هم من تمیز شیم منم روش خوابیدم اونم پاش رو یهو مینداخت بالا منم چون صابونی بودم لیز میخوردم شومبولم کوچیک بود از نظر قطری شاید ۲ الی ۳ سانت میشد
اینبار گفت اب بریزم روش منم اب ریختم اینبار وقتی من جلوی سرش بودم به حلت سجده دراومد گفت حالا برو کونم رو لیف بزن ( هر وقت حرف بد میزدیم یه چک افسری میخوابوند تو گوشمون) منم سریع رفتم پشتش چند تا شالاپ شالاپ در کونش زدم بعد با اسرار مامانم چند تای دیگه در کونی زدم تا کف دستم بی حس شد وقتی گفتم دستم درد کرد یدونه دسته برس حموم رو پاشد داد گفت حالا بیا بزن بعد کمی زدن برس تو سوراخ پایینی کرد این رو تند تند عقب جلو کن ببینم چقدر زور داری منم هر چقدر که تونستم عقب جلو کردم یهو ناله شدید زد من واستادم سر شومبولم رو کرد تو دهنش کمی میک زد بعد دوباره سجده کرد گفت حالا بجای برس انگشتت رو بکن تو سوراخ بالا منم انگشتم رو کردم تو سوراخ کونش بعد کمی انگشتش کردن پاشد ولی من #حشری بودم وقتی زیر دوش رفته بود من لای کونش رو باز میکردم باز سوراخش رو #انگشت #میکردم چند بار #اینجوری حموم رفتیم یک بار حتی #شوشولم رو تو #سوراخ #کونش کردم

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *