این داستان تقدیم به شما
سلام من زهرا هستم که چندماه قبل برای پیداکردن دختری برای لز در شهوتناک شماره گذاشته بودم از همینجا از تمام آقایانی که تماس گرفتن معذرت میخام داستان از جای شروع شد که دختری بنام شیدا ازکرمانشاه بامن تماس گرفت عکس فرستاد وای باورم نمیشد دختر به این خوشگلی هم مگه بود صورتی ظریف قد ۱۷۰ اندامی زیبا کمر باریک و باکون و ران تپل در همون نگاه اول عاشقش شدم عکس ازسینه و کس قشنگش فرستاد سینه ۷۵ سفت و سرحال و کس سفید و کوچولو بدون مو واییی من اهل شیرازم مونده بودم چطورخودم رو بهش برسونم یکی دو ماهی توکف همدیگه بودیم تا اینکه شیدای من تصمیم گرفت بیاد پیشم اول خونه داداشش که شهراطراف ما بود منم رفتم دیدنش توماشین لب می گرفتیم و ممه هاشو میخوردم و اون غش کرده بود از خوشی سکسی تر و حشری ترازاین دخترپیدانمیشد که من برگشتم شهرم دیدم نمیتونم بدون اون فردا پس فرداش رفتم و شیدارو اوردم خونه خودم باورم نمیشد شب شه شوهرم فرستادم ی اتاق دیگه بخابه باشیدا تو تخت خودم وای باورم نمیشد شیدا مثل وحشیا لبام میخورد و گازمیگرفت منم تندتند بدنش میمالیدم نمیدونستم چطور لختش کنم هرجوربود پیراهنش درآوردم سوتینش زدم بالا و افتادم به جون ممه هاش با ولع میخوردم و گازمیزدم و شیدا زیرم ناله میکرد بعد شروع کردم به خوردن بدنش تو نافش زبون می کشیدم تو شکمش همه جاش اون جیغ میزد توی حرکت شورت و شلوارش کشیدم پایین وحشی شده بودم وایییی چه کسی اون زیربار خوشگل کوچولو و خوش بو اخخخخخ نمیدونم چجوری شروع کردم به خوردن خیس خیس بود این کس کوچولوی من با ولع میخوردم ابشم میخوردم و آروم آروم انگشتم کردم توکس عشقم
اون فقط ناله میکردوحال میکرد باورم نمیشد انقدرتنگه دو انگشت به زور داخلش میرفت اون ازدرد ناله میکرد دوبار ارضاشد این دختر برای بار سوم داشتیم حال میکردیم یدفه در بازشد نگو شوهرم صدای جیغ های این دختر رو شنیده باکیرشق شده دم در ایستاده بود خاستم بیرونش کنم که شیدا باشهوت فراوان ازم خاست که بذارم بکنتش اومدداخل ی کم ممه خوردن باشیدا حال کرد لب میگرفت ازشوهرم وحشیانه شهوتش حریف نداشت این دختر بعدکیرشوهرم گرفتم گذاشتم روکس شیدا جونم سرکیرش اندازه کل کس شیدا بود گفتم چطورقراره بره توکسش نمیره به هرزوری بودسرکیرکردم توکسش تنگ بود و جیغ میزد ازدرد کمرش بلندمیکرد رو تخت میزد ی ده دقیقه ای طول کشید تا تونستیم به زور کیر رو تو کسش بکنم شروع کرد به آروم آروم تلمبه زدن جانممممم منم ممه هاشو میخوردم لب میگرفتم شیدا جونم ورزشکاره خودم پاهاشو ۱۸۰درجه بازکرده بودم و اون میکردش کم کم وحشیانه ضربه میزد شیدا داشت از خوشی میمرد و منم ازلذت بردن اون لذت میبردم باورم نمیشد شیدا پیش منه و دارم میکنمش خلاصه شیدا برا بارپنجم ارضا شد و همش جیغ میزد و میگفت سیر نمیشم ساعت چهار صبح بود که هر سه خسته و کوفته افتادیم بدون اینکه سیر شده باشیم شیدای من یک هفته پیشم بود شب و روز میکردمش میخوردمش و سیرنمیشد فدای شهوتش بشم دیگه خانوادش زیرفشارگذاشتن که برگرده دیشب بردمش خونه خواهرش که شهرش با ما سه چهار ساعت فاصله هست توخونه خواهرش هم به ی بهونه رفتیم تواتاق کلی لب گرفتیم ازهم یادم به شبی افتاد که رفته بودیم حافظ باهاش قهربودم جلوی مردم ازم لب گرفت ولی از دیشب هم اون حالش بده هم من بهش قول دادم ی شغل راه بندازم از شوهرمم جداشم و اونوبیارم پیش خودم بعد پانزده سال زندگی مشترک باشیدا فهمیدم ارضا شدن چیه این داستان نبود حقیقت بود ادمین عزیزم زود داستان رو توسایت قراربده این هدیه من به عشقم هست شهوتناکی های عزیزدوستتون دارم خدانگهدارتون .
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید