این داستان تقدیم به شما
سلام اسمم الهه ۲۵سالمه.۳ساله عروسی کردم و اولین بارمه ک دارم داستانمو واسه سایت میفرستم…
داستان ازونجایی شروع شد ک مااومدیم مستاجراین خونه شدیموازشانس من صابخونمون مردخوشچهره وقشنگیه…امااصلااا بهش نمیخورد ک اهله این چیزاباشه.سال اول ازنگاهاش یچیزایی حس کردم.چون یکی دوبار اومد خونمون واسه تعمیرآبگرمکن من چادرسرم بود هرازگاهی ک پیش میومد نگامینداخ به سینم.اخه چن باز چادرو رو سرم درس کردنی دیدم دیده شد.چون توخونه راحت میگشتم یکی اومدنی زودچادرمینداختم سرم. اماجرات نداش چیزی بگه.اماازسال دوم ک رفتیم قراردادو تمدیدکردیم وموندنی شدیم شروکرد…البت اینم بگم ک بعدها فهمیدم ک اینهمه باهامون سر قردادسال دوم کناراومدبراهمین بوده…خلاصه من بااینک اهل اینکارانبودم ازش خوشم میومد میگفتم کاش شوهرمنم این شکلی بود.ایشون۵۲سالشه.عروسم داره.امافوق العاده جذابه.خلاصه ازسال دوم ازنگاهاش وحرفاش یچیزایی حالیم شدوبدمم نیومد…شوهرمنم بارمیبره شهرهای دیگه یشب ک یزد باربرده بودمن تنهابودم صبح هم کلی لباس انداختم ماشین لباسشویی و بردم حیاط پهن کنم اما باچادربردم،که دیدم خانمش وعروسو پسرودخترش میرن زنجان خونه خواهرش.اکثراهم میرن.منم سلام علیکی کردم وراه انداختمشون بعداومدم دوباره لباس پهن کنم ک چادرم کنارمیرفتوتاپ وسوتینوخط سینم قشنگ دیده میشد.یهودیدم صابخونم ک اسم واقعیشم سیروس هس نمیره خونه هی نگامیکن میخنده میگ شوهرت کی میاد…
خیلی راحت سرحرفو داشت بازمیکرد انگارمیدونس منم پایم…گفتم نمیدونم کی برگرده مث همیشه رفته دیگ امشب نیس اما.گف الهه خانم من ی حرفی داشتم باشما،جسارت میکنما امااگ میش ی صحبتی کنیم باهم.دستام میلرزید بجز شوهرم این تجربه اولم بود..نمیدونستم چیبگم.گفتم درچه مورد؟گف حالامیگم دیگه…خلاصه من سکوت کردم اومدم داخل خونم دیدم همونجورک فکرمیکردم درو زد وگف یاالاه اجازه هس گفتم بفرماییدمنتهی باهمون چادربودما.اومد و نشس رومبل قشنگ پرو پرو شرو کرد ب صحبت ک ازسال اولی ک عروس شدی اومدی خونم ب دلم نشستی اماجرات نداشتم بگم ک تااین آخریا دیدم انگارتوام ی حسی داری ب ماوازین حرفا منم تاییدکردم.گف آرزو داشتم یبارلااقل بیام روت تجربت کنم.هی تن تن قسم میخوردمیگف بین خودمون میمونه اصن تاهروق خواستی هم همینجابمونین فقط جوابم نکن…خلاصه منم خوشم میومدازش.ی ادم ۵۲ساله خوش چهره قدبلندتقریباهیکلی موهاش یکم سفیدبود.منم نمیخوام بخداتعریف کنم ازخودم نمیگم پری دریایی ام امازیبایی هم دارم تقریبا.پوستم گندمیه.ژنتیکی هم باسن داریم.چهرمم ارومه.خلاصه اومدم نشستم پیشش ک دیگ نزدیکم شدوبغلم کردولبامو پیشونیمو دستامو بوسیدوکلی خواهش کرد.منم گفتم راضی ام.توهمین حال دیدم بدجووور داااعغ شده لولوشم سفتتت شده ب حدی ک از شلوارش معلوم بودشلوارشم کتان بود.رومبل خوابوندبهموهی خواس بیفته روم انگارجامون خوب نبود هول شده بودیم.گف بریم اتاق خوابت اونجا راحت تریم.رفتیم دیگ اول گف لباسا رودراریم.درآوردیم محکم بغلم کرد خوابیدیم اول باز پیشانیمو بوسید توچشام نگاکرد گف دیگ ارزویی ندارم.شروکرد نوک سینه هاموخورد ولم نمیکردمیگف دوسدارم سینه.بعداومد بالا لبامو خوردمنم همراهیش میکردمااا باجونو دل…بعد گلومو شروکردمک زدن ک نذاشتم دیگه ترسیدم کبودشه ب شوهرم چی بگم…
خلاصه خیلیییی حشری شده بود دیوونه شده بودگف میخوام بذارم توش خیلی هول بود باسرگفتم اره محکم با یه حرکت فروکردتوش همشوچنان جیغی کشیدم ک حال کردگف آخخخخخ جااااان همینومیخواستم همینوووو.تو واسه کی بودی…خوشبحال شوهرت ای جااااااان چی میکنه این….یکم چنگش زدم ناراحت شدم توگوشش گفتم شوهرمن تاحالا اینجوری وحشیانه نذاشته باملایمت میذاره توش.چته تووو.گف من دارم میمیرم اخههه اون هرشب روته من چی میخوام ازفرصتم بهترین استفاده روببرم.خلاصه خندیدم بهشو محکم تلمبه زدخیلی کیف میکردیم صدای شالاپ شولوپمون همه جارو گرفته بود کسی هم ک خونه نبود آااااه اوه میکردیم ینی واقعا بهترین تجربم بودقرمززز شده بود رنگش.عرق کرده بود کوره آتیش شده بود.منم واقعاازحق نگذریم داشتم ازشدت لذت میمردم سن بالا بود تجربش خیلی خوب بود،زیر اون هیکلش دیگ دیده نمیشدم.ابش خیلی زوداومد.حالم گرفته شد اما انقدک حشری بود بازیش دادم لولوشا ک باز چن دقه دیگه بیدارشد…گفتم بیام روت بشینم گف اصلاااا دوس ندارم زن فقط بایدزیرمرد باشه جون بده…اینجوری دوسداش.خلاصه افتادروم باز تامیتونس تلمبه زد.کمرم دیگ دردمیکردانقدک سنگین بودوتن تن میزد.زورشم زیادبود.پاهاموچنان بازکرده بودداش پاره میشدکشاله رانم.بعدپاهامودادبالاگف اووووووففففف اینجوری خوبههههه خلاصه چنان میکرد ک من حاااال کردممممم.لب ندیده لبامو داش ازجامیکند.هرازگاااهی فقط لبامو ول میکرد سرشو بلن میکرددادمیکشید وای جااااان واااای وآاااای میگف.اخراش بوددیگ بازنگاکردتوچشام گف دنیاروبهم دادی.سه ساله عروسی کردی تازه عروسی میدونمم هرشب زیرشوهرتی اماخدایی تنگی چقدگفتم خو قرارنیس ک دیگ با۳سال وابرم.یکم خندید.گف اگ میدونستم راضی شدنی بودی همون سال اول ردیفت کرده بودم کهههه.گف تااینجایی غصه اجاره واینارو نخور..اگ بخودم بودهیچی نمیگرفتم اما تابلومیش…تااینجایی من میخوامت حتی ازینجابری هم میخوامت.گفتم بدنگذره یوق.ته دلمم راضی بودما.خلاصه ۱ساعتو خورده کنارهم بودیم بعدسکسمون درازکش بغل هم حرف میزدیم.ازشب عروسیم کلی پرسید..ومیگفت که همون روزاول عاشقم شده وازین حرفااااا.
#درکل #مرد مهربونو قشنگیه.اصلا #هیکل و لولوش ب مرد۵۲ساله نمیخوره من #واقعا #عاشقش شدم.بعداون کلی #باهم سکس داشتیم باز. #خلاصه ردیف کردیم دیگ…دلش #خواستنی هرجوریه باید ردیف کنیم.شوهرمن بره بار #ببره واونم خانوادشو بفرسه #زنجان و تا دلش بخواد منو #بکنه …
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید