این داستان تقدیم به شما
باسلام خدمت همه دوستان عزیز
خدمت عزیزان عارضم که من الان 36 سالمه و اسمم ساسان وخانمم ساره 32 سالشه از مشهد هستیم قبل از ازدواج هیچ ارتباطی با جنس مخالف نداشتم و خانمم هم همینطور چون شناخت کاملی ازخانواده های همدیگه داشتیم چون بااینکه از اقوام دور بودند ولی ارتباطمون بخاطر خیلی موارد زیاد تر بود نسبت به بقیه اقوام بعد از ازدواج من وساره به معنی واقعیه کلمه ودیوانه وار عاشق هم بودیم وهستیم واز باهم بودن واقعا لذت میبریم و دقیقا همونی هستیم که میخواستیم /بگذریم. یه جزی از خودم گفتم که قضیه دستتون بیاد…
***
اوایل تابستون 95 بود که تصمیم به یه مسافرت کوچولوی 2 نفره به طرف شهرهای غرب کشور گرفتیم و بعد از تدارک وسائل لازم راهی شدیم. بعد از دوروز که در طول راه ومسیر تهران وقم و بازدید از اماکن تفریحی بین راه رسیدیم به همدان که تاحالا نرفته بودم و خیلی هم دوست داشتم ببینم این شهررو
شب اول رفتیم روستای علیصدر اگه دوستان تشریف برده باشن واقعا زیباست عصربود که رسیدیم اونجا تو همون محوطه مجتمع یه جایی بود مسافرها چادر زده بودند ماهم رفتیم همونجا چادر باز کردیم ووسائل رو مرتب تایه استراحتی بکنیم اصلا هم عجله نداشتیم باز من که خیلی ادم خونسردی هم بودم خصوصا تو سفر بیرون از چادر یه فرش کوچیک انداخته بودیم که هواگرم بود تو چادر نشینیم داشتیم چایی میخوردیم دیدم یه جونه تقریبا 30 ساله بد جوری زوم کرده رو بدن ساره و باخیال راحت دید میزنه البته چادرشون دقیقا پشت چادر ما باز بود /که متوجه من شد و نگاهشو دزدید ازبدن ساره بگم که اگه از ته دلم بخواید بدونید این زیبایی برام دردسر شده واقعا ساره باقدی حدو170 وزنش 75 سایزسینه 90 وباسن بسیار بزرگ وطاقچه ای وسکسی بدنی توپر وسفید که از زیر مانتو چنان تابلو بود که بعضی وقتها که تو خیابون بودیم خجالت میکشیدم ولباس های باز وسکسی که ساره میپوشه تحریک مردهارو دوچندان میکنه واقعا البته اگه دوستان همیشنه نقاد الان نگید متر برداشته و چه تعریفی میکنه واز این حرفها چون دقیقا همینه که گفتم حالا بگذریم
بعد ازنگاه اون مرده به سار گفتم اینجا یه کمی در پوشش لباست مراعات کنی ممنون میشم که قبول کرد و یه چادررنگی بدورش گرفت وتوی همین هوا بودیم که دیدم همون مرده بایه زن شیک و خوشکل اومدن و سلام دادن و بحساب خودشن سر حرفو باز کردن که از کجایید واین حرفها ضمنا یه قلیونم دستشون بود وداشتن میکشیدن چون وسایل قلیون رو تو صندوق ماشین ما موقع خالی کرد وسایل دیده بودند تعارف قلیون زدند و ساره هم که عاشق قلیون وبا خانمه همون اول که انگار20 ساله همو میشناسن شروع کردن به قلیونو حرف زدن ما مردها هم برای خودمون از هر دری حرف میزدیم و دوستمون از کرج بودند و و کلی اززندگیش تعریف کردو اینکه بچه دارنمیشن و این حرفها سرتونو درد نیارم بعد زدوساعت چنان رفاقتی شکل گرفت که نگو وقرار شد شام رو باهم بریم بیرون یه رستوران محلی داخل روستا که بعد ازشام گفتند یه دوری هم توی بازارش بزنیم که درحین دور زدن چند باری دست من عمدا یا غیر عمد به باسن لیلا خانمه عباس خورد واونهم که انگار متوجه مشد فقط لبخند میزد
چند متری رو هم من ولیلا وعباس وساره کنار هم قرار گرفته بودیم در حین قدم زدن که یه باره پای لیلا پیچ خورد و چون نزدیک من بود سریع گرفتمش ولی انگار دقیق افتاده بود تو بغلم عباس اومد جلو و دستشو گرفت وبلندش کرد کنار جدول نشست و تا یه کمی بهتر شد راه افتادیم که چشمم یه لحظه به شلوار عباس افتاد دیدم کیرش سیخ شده بد جوری ساره هم میخندید بادیدن این صحنه وبه من اشاره میکرد وبا خودش میخندید رسیدیم توی چادرمون که بخوابیم عباس گفت هنوز که زوده بریم تو یه چادر حرف بزنیم که رفتیم چادر اونا ونشستیم ومیوه اوردن خوردیم لیلا گفت هوا گرمه روسریشو دراورد ومانتوشم باز کردبه همین بهانه وعباس هم نگار از قبل هماهنگ بودن گفت راحت باش میخوای بلوزتم در بیار که لیلا بدون معطلی دراورد وبا یه تاپ کوتاه نشست کنارمن وکم کم بحثمون به خیلی مسائل ودراخربه مسائل کمی سکسی کشید و 4 نفرمون هم انگار خوشمون میومد خصوصا لیلا خانم که دیگه رسما تو بغل عباس بود ماهم کم نیاورده بودیم تو بغل هم بودیم که عباس دستشو گذاشت رو سینه های لیلا و کم کم خجالت یادمون رفته بود وماهم تقلید میکردیم وشهوت تو چشمای 4 نفرمون موج میزد و و لیلا دستش رو کیر عباس بود وداشت درش میاور تا که اوردش بیرون
ساره یه اه اروم کشیدو کیرمو در اورد وکلاهشو کرد تو دهنش که دیگه فضا کلا سکسی شد وراحت داشتن ساک میزدند و یه لحظه دستمو گذاشتم رو سینه های لیلا و عباسم کونه ساره رو میمالید و کم کم چطور شد که جامونو عوض کردیم شروع کردیم به تلمبه زدن بصورت داگی و چنان سروصدایی راه افتاده بود که فکر کنم کل علیصدر فهمیده بودند ازلیلا بگم یه زن حدو 28 سال کمی تپلی وواقعا هم نازبود ومیشه گفت ازساره چیزی کم نداشت و ولی کیر عباس کمی از کیر من کلفتتر وکوتاه تر وسیاه تر بود همچنان محکم تلمبه میزدیم وخانمها هم از هم لب میگرفتن و سینه های هم دست میزدن ولذت زیادی میبردیم 4 نفرمون که عباس اشاره کرد حالت رو عوض کنیم وساره ولیلا از جلو به هم چسبیدند و ماهم ازپشت میزدیم و و خانمها هم از تنوع کیری که میخوردند واز فضای کا ر واقعا لذت دیوانه واری میبردند نمیدونم اون فضا چه تاثیری روی ماگذاشته بود که ما که فقط تا حالا توی سایت های سکسی از سکس ضربدری شنیده بودیم والبته هردومون هم تو فانتزی هامون خوشمون میومد ولی موقعیتش درست نمیشد ویا نمیتونستیم به زوجی اعتملاد کنیم چطور شد که یکباره تا ته کار جلو رفتیم / بعد از 20 دقیقه ای وبعد از ارضائ شدن 4 باره زنها ماهم ابمون اومد وخالی کردیم رو سینه های خانمها بعد از اتمام کار و پیداکردن دسشویی توی اون مجتمع با کلی زحمت برگشتیم چادر ونشستیم به چایی خوردن ساعتای 3 بود تقریبا و همه خواب بودن وگرنه خیلی تابلو بازی کرده بودیم وشروع کردیم حرف زدن که عباس گفت وقتی بدن وکون ساره رو دیده با لیلا که واقعا زوج متفاوت ودوستداشتنی والبته با فرهنگ وشخصیت بودن باهم شرط میبندند که با ماسکس ضربدری کنن وان قضیه پیچ خوردن پای لیلا هم ساختگی وبا برنامه بوده اونا تا حالا چند باری تجربه داشتند این سکس رو البته خودشون تعریف میکردند واز دوستانه ضربی شون میگفتند / بعد از چایی واقعا خسته بودیم وهمونجا کنارهم خوابمون برد وصبح بیدارشدیم یه حموم خانگی پیداکردیم وبا پرداخت هزینه اش رفتیم دوتایی من با لیلا وعباس با ساره با هم یه دوش گرفتیم و به صاحب خانه که یه خانم مسنی بود گفتیم زن وشوهریم وخانوادگی اومدیم سفر وچندروزیه حموم پیدا نکردیم .قبول کرد وگفتیم ومیخام دوش بگیریم / ومن ولیلا و ساره و عباس هم تو حموم یه سکس توپ دیگه کردیم البته بعدش براهم تعریف کردیم…
خلاصه اشنایی ما چند روزی که در سفر بودیم ادامه داشت وچند شب دیگه هم در شهرهای دیگه با هم بودیم و درنهایت در راه برگشت تا تهران باهم امدیم ویک شب خوب هم وبیاد موندنی مهمونشون بودیم در کرج واونشب 3 بار سکس کردیم واز ضربدری واقعا لذت بردیم و ما راه افتادیم طرف مشهد و الانم هنوز باهم گاها تماس میگیریم ولی فقط باهمونا بودیم ونمیخوایم دیگه ادامه بدیم و این بود خاطره ما از یه سفر بیاد ماندنی وعجیب شاد باشید از همینجا هم به عباس ولیلای عزیز سلام عرض میکنم چون بهشون گفتم که میخوام داستان همدان رو تو سایت بزارم وچون اسمهای مستعار رو هم میدونن چون اسمها فقط عوض شده بود
به امید روزی که هر کسی به هرشکلی که برای بقیه مزاحمتی نداشته باشه بتونه زندگی کنه ومورد تمسخر کسی هم قرار نگیره…
نوشته: ابرام سان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید