این داستان تقدیم به شما

برای من که در یک خانوادۀ #مذهبی و بسته بزرگ شده بودم، مردها همیشه موجودات جذابی بودند. با اینکه خانواده ای داشتم که همیشه در مورد مسائل خصوصیم دخالت می کردند و مانع از هر نوع حضورم در کوچه و خیابان می شدند، اما همیشه کشش و میلی در من وجود داشت تا با پسرهای محله دوست شوم و روابط عاشقانه برقرار کنم. ما در یک محلۀ حاشیۀ شهر زندگی میکردیم و اهالی محل عمدتاً از قشر فرودست و کارگر بودند؛ و به همین خاطر هم خانواده های پرجمعیتی در محل زندگی می کرد که با وجود #تعصب مذهبی توانایی کنترل فرزندانشان را نداشتند. به همین دلیل هم یاد گرفته بودم وقتی پدر و مادرم برای کار از خانه خارج می شوند، پای پنجره یا دم در جلب توجه کنم و پسرهای کوچه را به سمت خودم بکشانم. وقتی بزرگتر شدم، برای سکس لحظه شماری می کردم، تا اینکه به یکی از پسرهای کوچه کس دادم و از فشار روانی ناشی از نداشتن رابطۀ جنسی خلاص شدم.
اما این ها ربطی به ماجرایی که میخواهم تعریف کنم ندارد؛ فقط خواستم بدانید دختری هستم که از نوجوانی با پسرها و حتی دخترها سکس داشته و همیشه #شهوتی مهارناپذیر نسبت به مردها و همچنین زنان اطرافم داشته ام.
 
من قدی نسبتاً کوتاه، و بدنی پر دارم: قدم تقریباً 165 و وزنم 68 کیلو است؛ سینه هایم بزرگ به سایز 80 است و باسنی بسیار بزرگ و گوشتی و برجسته دارم که همیشه و همه جا چشم مردها را جذب خود می کند. من شورت سایز 100 می پوشم که بزرگترین سایز شورت است و همین بزرگی کونم را نشان می دهد.صورتم کمی سبزه و چشمانم که نقطه قوت چهره ام است، کشیده و مشکی است. معمولا طوری لباس می پوشم که مردها را جلب باسنم کنم و بتوانم آن ها را به سمت خودم بکشانم.
اما اینجا می خواهم ماجرای سکس با ابراهیم را برایتان تعریف کنم. از مدتها قبل با مردی به نام #ابراهیم آشنا شده بودم، او کارگری بود که در یک #کارخانه در جنوب کار می کرد و نمونۀ کاملی از یک مرد جنوبی بود: قوی هیکل، با شانه هایی پهن و استخوانبندی درشت و صورتی پُر. دست هایش از فرط کار خشن و لب هایی #قلوه ای و درشت داشت که او را قوی نشانه می داد، و صورتش همچون دیگر مردان جنوب اندکی سبزه و آفتاب سوخته بود. ابراهیم 27 ساله بود و چهره اش جوانتر هم نشان می داد.
در اینستاگرام با هم آشنا شده بودیم و از بحث های معمولی و لایک کردن ها خیلی زود به درد دل از زندگی شخصی و نهایتاً به در میان گذاشتن فانتزی های سکسی رسیدیم. رابطه مان را در تلگرام ادامه دادیم و صدای مردانه و دورگه و محکمش جذابیتش را برایم بیشتر کرد.
پنهان کاری نکردم و به او گفتم که برایم به تجسمی از جذابیت جنسی مردانه تبدیل شده است، مردی قوی هیکل با شانه ها و دستانی پهن و صورتی سبزه که صدایی محکم داشت و من که تقریباً همسن او بودم، آرزو میکردم در دستان قدرتمندش نوازش شوم و سنگینی جثۀ درشتش را روی سینه هایم احساس کنم. اگرچه زن و یک دختر کوچک داشت، اما اهل لاس زدن بود و معلوم بود از رابطه با من که دختری مجرد بودم ابایی ندارد. بعد از چند ماه درد دل و ارسال وُیس هایی دربارۀ مسائل جنسی، نهایتاً قرار شد یک روز به تهران بیاید و تا همدیگر را ببینیم.
آن روز همه چیز را برای یک سکس به یاد ماندنی مهیا کرده بودم: از یکی از دوستان پسرم که قبلاً طعم کسم را به او چشانده بودم خواستم تا چند ساعتی منزلش را در اختیار ما قرار دهد و او هم پذیرفت. بعد از دیدارمان در منزل یکی از دوستانش، با هم به منزل رفتیم. دوستم از خانه بیرون نرفته بود، پس با هم به داخل اتاق رفتیم. از او خواسته بودم اگر صدایش کردم داخل نیاید، فقط از زیر در یک کاندوم به داخل اتاق بیندازد.
 
با ابراهیم در داخل اتاق گرم صحبت شده بودم: به او گفتم همیشه با دیدن عکس هایش آرزو می کرده ام این دست های قوی به دورم حلقه بزند و مرا در آغوش بکشد، آرزو میکردم سرم را بر سینۀ ستبر و مردانه اش بگذارم و او موهایم را نوازش کند. مرا با نام کوچکم لیلی صدا میکرد، گفت «لیلی جان، تو خیلی زیبایی، هر وقت برایم عکس میفرستادی دوست داشتم تو را ببوسم و لب هایم را بر روی لبهایت بگذارم». در همین حال دستانم را دورش انداختم و او را به سمت خودم کشیدم. ابراهیم هم لبهایش را بر لبهایم گذاشت و گرم بوسه گرفتن شدیم، لب های قلوه ای و درشتش را با آب دهانم خیس میکردم و زبانش را می مکیدم، لب پایینی او مزه ای گس داشت و در همین حین از #عطر تنش لذت میبردم. مشغول بوسه بودیم که دست راستم را به سمت کیرش بردم و کیرش را که محکم و سفت شده بود در دستم گرفتم. کیرش آنقدر کلفت بود که نمی توانستم دستم را به دورش بگیرم. گفتم: «عجب کیر کلفتی!» و گفت: «میکنمش تو کست»! شلوارش را پایین کشیدم و کیرش را با دو دست مالیدم، سپس زبانم را روی کیرش کشیدم و از نوک تا پایین تخم هایش را با آب دهنم خیس کردم و شروع به ساک زدن کردم. اول فقط آه می کشید، به او گفتم حرف بزن، دوست دارم مرا جندۀ خودت خطاب کنی: «به من بگو کیرمو بخور جندۀ من، تو جندۀ کی هستی؟ تو جندۀ منی، جندۀ خودمی….» و همین ها را تکرار کرد. در آن حال آرزو میکردم زنش را طلاق میداد و همیشه می توانستم این کیر کلفت را در دهان و کسم داشته باشم. کیرش را با آب دهان لیز کرده بودم و خیلی تحریک شده بود. دوستم را صدا زدم، و از زیر در #کاندوم را دیدم که به داخل اتاق سُرانده شد.
کاندوم را گرفتم و روی کیر ابراهیم کشیدم. پیراهنش را که دگمه هایش را قبلا باز کرده بود از تنش درآورد و در همان حال که تاپم را در می آوردم، او هم شلوارش را در آورد. دیگر برهنه در مقابل هم ایستاده بودیم، خودم را در بغلش انداختم و گفتم: «ابراهیم منو بککن، منو جرررر بده….. من جندۀ توام، دوست دارم کیر کلفتتو تا ته بزنی تو کسم….»

 
 
طاقباز خوابیدم و پاهایم را از هم باز کردم. ابراهیم مچ پاهایم را گرفت و کیرش را روی کسم گذاشت و با یک فشار کیر کلفتش را که هنوز از آب دهانم خیس بود توی کسم جا داد و شروع به تلمبه زدن کرد: «لیلی جنده، عجب کسی داری لیلی، جوون، چرا زودتر نگاییدمت…. » و با من حرف می زد و می گفت: «بگو جنده جون، داری به کی کس می دی؟؟» و من میگفتم: «به ابراهیم»، می گفت: «کیرم کجاته؟؟» یا «داری چی کار میکنی؟؟» و من می گفتم: «تو کسسسمه!!……دارم کسسسس میدم!!» استایل را عوض کرد و مرا بالا انداخت، از بغل و سرپا هم امتحان کرد و کیرش را در کسم امتحان کرد. در همان حال با انگشتش سوراخ کونم را لمس می کرد. در یک آن انگشتانش را تُفی کرد و وارد سوراخ کونم کرد. خواستم بگویم: «نه…. کون نمی دهم… کون نه!» ولی بدم نیامد که کیر ابراهیم را در کونم هم تجربه کنم! البته راستش را بخواهید از سایز کیرش ترسیدم که نکند به خونریزی بینجامد! ولی او ادامه داد و سه انگشتش را وارد کونم کرده بود. در همان حال کیرش را تفی کرد و دم سوراخ کونم گذاشت و خیلی آهسته کیرش را وارد کونم کرد. داد می زدم: «کونمو بگا …. کونی توام …. کون میدم بهت …. کون بهت میدم …. گشادم کن …. گشادم کن ….»
ابراهیم هم می گفت: «می خوای گشادت کنم؟….. تو کونی کی هستی؟؟…..داری به کی کون میدی؟؟؟….حال میکنی داری کون میدی؟…..کیرم کجاته؟؟؟؟» و اینگونه بود که من کونی و جندۀ ابراهیم شدم. آبش را در کونم خالی کرد و رویم دراز کشید. نیم ساعت بعد بلند شدیم و خودمان را شستیم و #پهلوی هم برهنه دراز کشیدیم و خوابیدیم. چند ساعت بعد از پیش ما رفت و به شهرش در جنوب بازگشت.
 
بعد از آن چندین بار دیگر هم به #تهران آمد و مرا و دختران دیگری را که می خواستند با او بخوابند گایید. برای من مزۀ آن سکس تا همیشه در کس و کونم باقی می ماند.

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *