این داستان تقدیم به شما

سلام من امیر هستم این داستان مال خیلی وقت پیش هست …
 
من نزدیک به ۱۵۰ تا کفتر داشتم روی پشت بام. عموم هم زمان جوونیش دوست داشت هر وقت میومدن خونه ما میومد پشت بوم. یک دختر داشت به اسم فریبا که اکثرا اونم میومد ۱۶ سالش بود ولی هیکلش تو پر بود . من زیاد توجه نداشتم بهش …عید بود و عموم با خانواده امدن از صبح خونه ما . ظهر که من پشت بوم بودم عموم و دخترش امدن بالا کمی کفترا رو هوا کردم و عموم کیف کرد بعد یک ساعتی رفت پایین ولی فریبا خواست که بمونه .
 
من و فریبا نشسته بودیم روی نیمکت و کفترا رو میدیدیم فریبا خیلی خودشو نزدیک میکرد به من . و من زیاد توجه نداشتم تا اینکه دوتا کفتر نر و ماده جلو ما جفت گیری کردن . فریبا پرسید اینا الان چکار کردن گفتم جفت گیری گفت یعنی چی ؟ منم بی حوصله گفتم یعنی زن و شوهر بازی کردن . .پشت بوم ما طبقه ۴ بود و صدا کمتر شنیده میشد ضمن اینکه در هم از سمت ما قفل میشد … بماند فریبا گفت یعنی زن ها میخابن مردا میرن روشون گفتم اره .دیگه … کمی مکث کرد گفت آدما هم همینطورن .من باز اسکول بازی در آوردم گفتم آره دیگه …

 
من توجه نداشتم که اون با هدفی این حرفا رو میزنه . چون در نظرم همون فریبا کوچولو بود ولی اون بزرگ شده بود . . بمن گفت یعنی زن وشوهر ها همین جوری میکنن . گفتم اره دیگه . .بعد به شوخی گفتم میخوای یادت بدم … و اون گفت اره دوست دارم امتحان کنم . من کمی جا خوردم . یه کم بهش نگاه کردم و اونم نگاه کرد دیدم چه بدنی داره واقعا سینه هاش و پاهاش و باسنش خیلی بزرگ شده بودن . من گفتم میخوای اجرا کنم ببینی گفت اره و من روی نیمکت ازش لب گرفتم .

 
لب دوم رو کمی محکم تر که دیدم شل شد . سینه هاشو مالیدم و اونم بغلم کرد . . یه پتوی کوچیک داشتیم پهن کردم و در پشت بوم رو قفل کردم . بغلش کردم و لبا شو خوردم تیشرتشو دادم بالا که سینه هاش و دیدم و شروع کردم به خوردن و لیسیدن که آه کشید و گفت امیر چرا بمن توجه نمیکنی من هر شب به فکر تو میخوابم که میای و منو میکنی . خوابوندمش و شلوارش رو کشیدم پایین کوسش نرم و تپل بود کمی لیسش زدم که ناله کشید و بالا و پایین کرد خودشو سرمو چسبوند به کوسش . انقدر لیسیدم که بی حال شد و رفتم روش گفت من پرده دارم جرش ندی گفتم پس برگرد دمر خوابید شلوار کامل دراوردم و کیرمو گذاشتم لای کونش و مالیدم دیگه بد جوری حشری بودم و فقط باید میکردم کمی تف زدم به کونش و سوراخش و کیرمو گذاشتم دم کونش و کمی فشار دادم که آخش بلند شد گفت درد میکنه امیر . من گفتم پس شبا چطوری بیاد من میخوابیدی . الان واقعیه تحمل کن …
 
و فشار دیگه دادم و دوباره یه آخ شدید گفت و منم تا نیمه کیرم توش بود . گفتم اگه زیاد درد داره در بیارم و اون به سختی گفت نه یواش یواش بکن توش و من دوباره تف زدم بهش و کمی دیگه فشار دادم اخ دوباره و فشار آخرش که جیغ کشید … گفت همشو کردی توش گفتم اره و نگهداشتم … و یواش یواش عقب جلو کردم دیدم شل کرده و دستمو گذاشتم رو کوسش که دیدم خیس خیس شده در حال کردن گفتم ارضا شدی گفت چند بار .

تلمبه زدن و درد کشیدنش خیلی حال داد و همانطور که آخ آخ میکرد آبم اومد و ریختم تو کونش . خیلی حال کرده بود . و این شروعی بود برای چند سال . و هر وقت که میشد در خلوت میکردمش تا اینکه خواستگار آمد و ازدواج کرد . ولی اون هنوز با من در تماسه میگه عشق اول و اخرم تویی … بعد ۷ سال از شوهرش جدا شد که داستانشو بعد میگم براتون امیدوارم خوشتون بیاد..
 
نوشته: امیر جفتک

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *