این داستان تقدیم به شما
تابستون که از راه رسید خوشحال از اینکه مدارس تعطیل شده قراره با عموم که #راننده #تریلی بود همراه بشم .
و به قول راننده ها یه سرویس باهاش تا بندر عباس برم مادر و پدرم گفتن پسر جون هوا خیلی گرمه تو بند طاقت نمیاری ولی بخاطر عشقی که به ماشین سنگین داشتم دوست داشتم برم اونها هم دیدن که خیلی مصصم به این کار هستم چاره ای جزءموافقت ندیدن صبح روز پنجم تیر ماه عموم که چهارسال از پدرم کوچیکتره وهنوز مجرد امد منزل ما ازدیدنش خیلی خوشحال شدم بعداز احوال پرسی وصرف یک لیوان شربت گفت خوب اقا فرهاد اماده شدی واسه سفر گفتم بله عمو فرامز از دیروز ساک خودمو بستم که مادرم امد وسط حرفم گفت هرچی بهش میگم گرمه هوا مریض میشی به خرجش نمیره تور خدا اقا فرامرز مواظب باشید گرما زده نشه عمو بخاطر اینکه خیال مادرم رو راحت کنه گفت نگران نباش زن داداش حواسم بهش هست ساعت حول وحوش ده بود که از خونه حرکت کردیم عمو فرامرز خیلی جون جذاب وخوش هیکلی بود تو دخترای فامیل خیلی خاطر خواه داشت ولی تن به ازدواج نمیداد حوالی ساعت دو بعداز ظهر جلوی یه #کافه #رستوران نگه داشت برای صرف ناهار ازمن پرسید پسر تو گرسنه نیستی ؟گفتم چرا عمو .پس چرا چیزی نمیگی که فقط لبخند زدم .خوب پیاده شو اینجا غذاهاش خوبه داخل رستوران که شدیم چندتا #مشتری دیگه هم مشغول غذا خوردن بودن تا فرامرز ودیدن سلام احوال پرسی کردن یکیشون گفت اقا فرمرز شاگرد گرفتی .نه بابا اقا فرهاد پسر برادرم هستش این سرویس مهمون امده بعد از معرفی من به دوستاش ناهار خوردیم و یکمی استراحت کرد منم باگوشیم شروع به بازی و چت کردن با چند تا از دوستام شدم تا دوباره زمان حرکت رسید همه عشقم به این بود که عمو قرار بود طی مسیر بهم رانندگی یاد بده بهش گفتم عمو فراموش نکنی قرار منم یکمی برونم گفت نه داداش خیالت راحت وقتش که بشه بهت میگم تا اون موقع حواست به روندن من باشه گفتم چشم
گفتم راستی عمو چرا ازدواج نمیکنی یه لبخند زدو گفت هنوز وقتش نشده دیر نمیشه .وقتش کی مثلا .میترسی یه شام بدی بخوریم .خندید نه بابا این حرفا چیه .تو بگو ببینم دوست دختر داری یانه .گفتم نه بابا هنوز واسه یه پسر شانزده ساله زود که گفت من سن تو بودم دوستا دوست دختر داشتم ویکی دوتا دوست پسر .خوب دوست پسر که زیاد دارم ولی دوست دختر ….. خوب دوستات عشق وحال میکنین گفتم اره باشگاه وسینما وکوه رفتن نه منظورم چیز دیگه ای گفتم چی؟ولش کن بعد میگم .هرچی از تهران دورترمیشدیم هواگرمتر میشد کولر ماشین روشن بود ولی بیرون گرم .راستی عمو کی میرسیم بندر .اگه خدا بخدا فردا شب .پس امشب تو ماشین میخوابیم اره عمو جان دیگه شب شده بود بخاطر محدودیت وقوانین پلیس راه باید شب استراحت میکرد بعداز خوردن شام نزدیک یه پاسگاه پلیس راه که چند تاکامیون وتریلی هم ایستاده بودن توقف کردیم .خوب فرهاد جان هم میتونی تو ماشین بخوابی هم بیرون .شما کجا میخوابی .من بیرون روکفی تریلی .باشه منم همونجا میخوابم رفتیم عقب ماشین یه پشه بند بزرگ داشت باکمک هم نصب کردیم یه زیرانداز وچندتا پتو خلاصه وسایل خواب محیاشد گفت لباس راحت بپوش اوردی که؟بله اوردم خودشم شروع به دراوردن لباس شد که دیدم عجب هیکل ورزیده ای دار .عمو ورزش میکنی .نه زیاد ولی کار با ماشین سنگین نیاز به عضلات قوی داره بدنش خیلی قشنگ بود سرشونه های بزرگ سینهای عضله ای شلوارشو داشت درمیاورد ناخواسته چشم به پاهاش افتاد وهمینطور شورتش که برجستگی التش خیلی مشهود بود سریع چشممو برگردوندم .گفت چیشد هیچی همینجا عوض کنم خوب اره اشکالش چی منم همینجا عوض کردم که تو راحت باشی ناسلامتی جفتمون مردیم دیگه چشم پیرهنم رو دراودم تا یه تیشرت بپوشم گفت هواگرمترازچیزی که بخوای تیشرت بپوشی .یعنی لازم نیست؟ فکر نمیکنم من که #عادت ندارم با همین #شورت میخوابم یه ملحفه #نازک میکشم روم .باشه عمو جان منم اگه ایرادی نداره لخت میخوابم .
نمیدونم چیشد که فکر حال کردن با فرامرز افتاد تو سرم قبلا با دوستای مدرسه یه شیطونی های کرده بودم ولی بایه مرد بالغ نه حس شهوت بعد جوری مشغولم کرده بود که صدای فرامرز به خودم اورد که میگفت تو هم هیکل بدی نداری عمو جون بقول معروف مشتری پسندی .خندیدم و.نه عمو جان ما کجا هیکل شما کجا .راستی عمو منظورت از اینکه پرسیدی بادوستات عشق وحال مکنید چی بود .باین که میدونستم منظورش چیه خواستم بدونم اخرش به چی وقتی بدن قشنگشو با اون کیر برجستش روبروم بود حسابی قاطی کرده بودم یعنی میشه بغلش کنم دست بزنم به هیکل مردونش برای یه لحظه خودمو درحال کون دادن بهش تصور کردم حتی تصورش هم لذت بخش بود.که گفت اخه ما هم سن شما که بودیم با دوستای فابریک شیطونی هم میکردیم .مثلا چیکار میکردین پسر تو خنگی یا خودتو زدی به خنگی .که خندیم گفتم اره خوب یه کارای کردم .خوب بهت حال داده یا نه گفتم هنوز اون تصوری که از ش داشتم نبود .خوب تصور جنابعالی چی هست ؟گفتم چی بگم اخه .راحت باش تا صبح وقت زیاده .گفتم الان وقتش دل زدم به دریا یا ناراحت میشه یا یه تجربه جدید بدست میارم .عمو تا قبل این سفر فکر میکردم مردای خوش هیکل با التهای بزرگ مال فیلمهای سوپر .پرسید خوب مگه تو این سفر چه اتفاقی افتاده که نظرت عوض شده گفتم اخه یکی از اون مردای رویایی جلوم نشسته تا اینو گفتم خندید وگفت خیلی پدر سوخته ای اگه برادر زادم نبودی حتما میکردمت .#سرخ شدم گفتم خوب مگه برادر زاده شما دل نداره یا به درد نمخوره .من الان همه ارزوم اینکه تو بغل شما باشم بتونم دست بزنم به سینهات که پرید وسط حرفم گفت من از همین میترسم که فقط به همین ختم نشه گفتم نه به جون خودم فقط همین خلاصه همینطور که خواهش میکردم خودمو نزدیکش کردم که فرامرز گفت خود دانی انگار دنیارو بهم دادن شروع کردم به دست کشیدن روی بدنش وای چقدر خوب بود ماهچه های بزرگ وسفت نزدیک تر شدم شروع کردم به بوسیدن سینهاش .گفت دیدی دیدی .گفتم اخه دوست دارم چیزی نگفت منم داشتم حسابی حال میکردم دیدم کیرش داره شورتشو #پاره میکنه با خنده بهش گفتم شورت اضافی داری .گفت واسه چی میخوای .اخه داره پاره میشه میخوای درش بیار .پسر دیونه خودت درش بیا .واقعا؟؟ اره بابا تو که کار خودتو میکنی
رفتم سراغ کیرش دراز کشید که من راحت باشم وقتی دستم خورد بهش داشتم میموردم .راستی چندسانته عمو .ناقابل ۲۲ سانت با ضمانت تحویل میدم زدم زیر خنده ولی از زور شهوت داشتم دیونه میشدم گلوم خشک شده بود شورتشو دراوردم وای خدای من چقدر کلفت بود خایهاش سفت وبزرگ فوق العاده بودن بدون اینکه اجازه بگیرم سر کیروشو بوسیدم چیزی نگفت رضایت داشت بوس دوم .. تا شروع کردم به خوردنش دیدم صدای جون جون ..گفتنش بلند شد .پرسیدم خوبه گفت عالی پسر منم که تشویق شده بودم مثل کبر ندیده ها ساک میزدم که دست شو اورد طرف کونم خودمو بهش نزدیکتر کردم تا دستش برسه همزمان داشت کونمو میمالید تارسید به سوراخ کونم گفت بیا حالت 69سریع انجامش دادم وای داشت با زبون میکرد تو سوراخم پرسی میتونی این کیرو جاکنی گفتم نمیدونم عمو یکمی که خورد پاشد گفت بیا امتحان کنم خوابیدم روی شکم یه بالش گذاشت زیرم کونمو حسابی خیسکرد باسر کیرش شروع به مالش کرد انقدر اینکاروتکرار کرد تا مثل کونی های حرفه ای مگفتم بکن منو یواش فرو کرد خیلی داغ نبود چون خیلی خیس بود پرسید درد داره گفتم نه فعلا بیشتر فروع کرد .حالا چی .یکم ولی #عیبی نداره هنوز حرفم تموم نشده بود که بازم فرو کرد درد تمام وجودم گرفت میخواستم داد بزنم جلوی دهنم گرفت خیس عرق شدم چند لحظه بعد راحتر شدم تا این ۲۲ سانت جاکرد مردمو زنده شدم با خواهش من درش اورد ترسیده بودم کونم پاره بشه دست کشیدم ببینم خون میاد یانه که عمو گفت نگران نباش چیزی نشده کمی اروتر که شد م گفت دیدی بخاطر همین گفتم نه من که نمیخواستم عمورو از دست بدم گفتم جبران میکنم اون #شب #براش ساک زدم وقتی داشت ابش میو مد حتی ازم نپرسید کجا بریزه با دست سرمو نگه داشت وکیر بزرگش تو حلقم بود تمام ابشو خوردم چاره ای نداشتم داشت خفه میشدم گفت اینکار کردم ببینم باز میخوای به من بدی یانه منم با پروی گفتم البته که میخوام میخوام فکر کنی من دوست دخترتم دیدی چه کون تنگی دارم خندیدو خوابیدیم فرداش تواولین شهر از یه داروخانه یه پماد گرفت تا درد من کمتر بشه #همون شب که رسیدم بندر #لب #اسکله خوابیدیم تا صبح دوبار منو کرد اخر سرهم کیرشو #میکرد توکونم تا خوابش ببره الان ۲ساله هروقت تهران باشه باهمیم.
عاشق کیرشم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید