این داستان تقدیم به شما

سلام
حمید هستم ۲۸ ساله از مشهد با سایت شما ماههاست آشنا شدم خیلی از نوشته های افراد را خونده ام بارها تصمیم گرفتم سرگذشت خودمو فرشته رو بنویسم
دو برادر و یک خواهریم من کوچکترین آنها هستم خواهرم بزرگتر از ما داداشم حامد ۷ سال از من بزرگه ۹سال پیش سرباز غایب بود ازدواج کرد زنش ۱۶ سالشم تمام نشده بود محصل بود از فامیلهای مامانم است در زیبایی ورد زبان فامیل و کل روستاست هنوزم بعد از گذشت ۹ سال از ازدواجش انگار همان دختر ۱۶ساله اما جا افتاده و خوش استایل تر از اون زمان است از تیپ خودم بنویسم قد بلند چشم ابرو مشگی اندام متناسب و اهل ورزش ابتدا والیبالیست بعد بسکتبال بازی می‌کنم و تقریبا معروف هستم
از فرشته بنویسم زنی به غایت زیبا که هر چه تعریف کنم نمیتونم یک درصد زیبایی و تناسب اندام و ترکیب اعضای تک تک تنش را بازگو کنم بقدری سفید و شفاف است با بوسه ای به هر جای بدنش جای لب نقش می‌گیرد و زود محو می‌شود با قدی بلند تر از قد شوهرش حدود ۱۷۵ سانت
 
من ۱۹ ساله بودم فرشته جون عروس خانواده چهار نفره ما شد خواهرم سالها پیش ازدواج کرده و رفته بود ما چهار نفر در خونه بزرگ پدری زندگی می‌کنیم مادرم زنی دانا و بسیار زیبا پدرم مردی با قد بالای ۱۹۰ یکی از مالکین بزرگ بخش شهرستانمان است با گذشت ۷۰ سال از سنش هنوز دندانهایش سالم و موی سرش جوگندمی بسیار خوش حالت که همه میگویند من موها و قدم به پدرم رفته و ترکیب اعضای صورتم به مامان حامد بر عکس منه تپل است با چشمان کوچک ترکمنی البته خوشگل است نه مثل بابا و من قدش حدود ۱۷۰ است
نزدیک دو ماه بعد از ازدواج حامد بخاطر مشگلات استخدامی و تشویق فرشته رفت سربازی من سر وقت سربازیمو رفته و ورقه داشتم پاسپورت داشتم چند بار خارج رفته بودم یکی از دلایل همین بود که فرشته آرزو داشت مسافرت خارج بره چون همه خواهر برادراش که پنجتا هستند تو مالزی زندگی می‌کنند فقط بابا مامانش تو ده هستن
حامد رفت و بعد آموزشی چند روزی خونه بود تا رفت تو یکی از استانهای دور نسبت به استان خودمون سربازی
تو آموزشی چند بار مرخصی اومد ولی دو ماه گذشت خبری از اومدنش نشد من شرکتی کار می‌کردم رشته معماری هم دانشجو بودم، مدتی بود فرشته خیلی با من گرم برخورد می‌کرد و تو تنهایی لباسهای تحریک کننده تنش بود اما تا مامان یا بابا می‌اومد سریع لباس آزاد و پوشیده، می‌پوشید حتی پیش من روسری سرش می‌کرد منم خیلی دوسش داشتم بارها بمن میگفت چرا زن نمی‌گیری؟ میگفتم می‌بینی که هم درس میخونم هم کار می‌کنم یک روز که تنها بودیم تاپ مشگی چسب و شلوار دامنی کرم تنش کرد (تا اومدم فکر کرد ندیدم لباس معمولی تنش بود) اومد اتاقم درو زد گفت آقای مهندس اجازه هست گفتم لوس نشو بیا تو فرشته جون اومد سر ماکتی که داشتم درست می‌کردم رو دو پا نشست درست رد چشمام نقش کسش از زیر شلوارش خیلی جالب معلوم بود چاک دو لبش انگار لخته قشنگ خطش تا بالا دیده می‌شد عادت داشت با موهای سرم بازی بازی می‌کرد پریشانش می‌کرد می‌گفت اینجوری خیلی زیباتر می‌شی باز همون کار همیشگیشو کرد موهای مشگی انبوهشو با دست آورد قاطی موهام کرد گفت ببین چقدر موهامونم شکل هم است! این نخستین حرکت جدیدش بود من متکا زیر سینه‌ام بود دراز کشیده کار چسباندن اجزای ماکت بودم چشام مثل رادار قفل چاک و پف کرده‌ی کسش بود هی گفتم فرشته جون برو درستو بخوان بذار کارمو بکنم اخه تو خونه ما ادامه تحصیلشو جزو شرط عقد گذاشته بود دستشو زد به صورتم بعد لبام گفت تو دختر بودی تا حالا یک شکم هم زاییده بودی گفتم کی می‌اومد من علمه دراز را می‌گرفت ؟ گفت این لبای برجسته و زیبایت دل هر پسری را می‌برد تو باید دختر می‌شدی الهام مرد خخخ راست می‌گفت الهام خواهرم مثل مردها بود هر کدام از ما سه فرزند تیپ منحصر بفرد خودمونو داشتیم
 
داشت با لبام بازی می‌کرد انگشتشو یواشکی گاز گرفتم با تعجب دیدم انگشتشو از دهنم نکشید تا دهنمو باز کردم انگشت دومشم کرد تو دهنم مکش زدم و چند باری گازش گرفتم تا کشید بیرون گفتم فرشته انگشتات انگار عسل مالی بود چقدر خوشمزه است گفت راست می‌گی ؟ گفتم به جون مامانم راست میگم بده بخورمش انگشتاشو دونه دونه کرد دهنمو مک می‌زدمو کارمو می‌کردم یهو دیدم کسش از بالا به پایین خیس شد فکر کردم واقعا شاشید گفتم اهه شاشیدی فرشته !
نگاه به لای پاش کرد و گفت انگشمو میخوردی یهویی اینجور شد گفتم برو لباستو عوض کن عرق سوز میشی هوا گرمه
پاشد رفت منم از شق درد داشت تخمهایم می‌ترکید تو ذهنم گفتم شاید بخاطر مکیدن انگشتاش آبش اومد؟! باز می‌گفتم نه ، چون مامانو شوخی می‌کردم قلقلکش میدادم بارها میشاشید و می‌گفت چکارت کنم بچه نجسم کردی می‌رفت خودشو می‌شست حدس زدم شاید فرشته هم مثل مامان شد!
تا رفت درو قفل کردم ، بیاد فرشته و اون کس و هیکلشانگار که کس پف کردشو می‌کنم خود ارضایی کردم آبم که داشت می‌اومد درو زد گفت باز کن با زیرپوشم آبمو پاک کردم شلوار راحتی بود کیرمو که هنوز سیخ بود گذاشتم لای کشمو درو باز کردم نگو کیرم از زیرپوشم معلومه و قسمت بالایی هم خیسه تا درو باز کردم دیدم یه دامن بلند پاشه با همون تاپ خندید گفت خودتم که شاشیدی !!خخخخخخخخخ
نگاه به جلوم کردم دیدم افتضاحه گفتم نتونستم جلو شاشمو بگیرم کمی پاشید برم دستشویی و بیام که رفتم خودمو شستم کیرمم شل شد اومدم دیدم یه شورت و یک زیر پوش دستشه گفت برو عوض کن من پشتمو می کنم لخت شدم اول زیرپوشمو بعد نگاه کردم پشتش بمن بود دوس داشتم حالا که نقش کیرمو دیده کیرمو ببینه شاید بذاره بکنمش کمی طول دادم انگار با صدایی که در می‍آوردم شورتمو پوشیدم که برگشت کیر نیم خیزمو لخت دید گفت واااا چرا نپوشیدی چهارچشمی تا شورتو بپوشم نگاهش به کیرو خایم بود که هی بزرگ و بزرگتر هم می‌شد طوری که رفتم زیر شلواری بپوشم مثل دکل زیر شورت اسلشم ایستاده بود تا شلوارمو پوشیدم زود دولا دولا نشستم معلومم نشه رفتم سر ماکتم باز رو دو پا نشست خدایا چی می‌دیدم ؟!!

 
 
کس لختشو دیدم تمیز شیو شده چاکش دهن باز کرده خودش انگار نمیدونه چه می بینم ستاره ها دور سرم چرخیدن و هاج و واج موندم چکار کنم هی حالت تکان تکان هم رو لبهای کسش حس کردم کونش جمع و باز می‌شد خوب معلوم بود باور کنید فکر می‌کردم نمیدونه من دارم کس و کونشو لخت می‌بینم نمیدونم چقدر گذشت ولی با صدای سگ متوجه شدم مامان اومده حیاط داره به سگ هی می‌گه برو نجسم نکن که فرشته مثل برق جست و از اتاقم زد بیرون رفت سمت اتاق خودش درو نبست تا مامان پله ها را که به یک تراس عریض رو باز منتهی می‌شد بیاد بالا دیدم شلوار ساپرتی به پا پیراهنی بلند روش پوشیده با سری باز رفت پیشباز مامان (فرشته فقط پیش بابا تو خونه روسری می‌کنه مامان همیشه سرش بازه) نزدیک عصر بود عصرانه ای آماده کردو اومد منو کمی اذیت کرد که عادتشه رفتم سه تایی عصرانه خوردیم
مدتی از این ماجرا گذشت حدود شاید ده روز که همش منتظر بودم تو تنهایی‌هام بیاد پیشم تصمیم گرفته بودم بکنمش هر چه باداباد خبری هم از اومدن مرخصی شوهرش نبود فقط تلفنی تماس داشتند و دیگر هیچ!!
سر ظهر پنجشنبه بود از سرکار همیشه زودتر می‌اومدم وارد حیاط بزرگمون شدم با سگ و گربه ام بازی کردمو فرشته را لحظه‌ای تو اتاقم دیدم انگار داشت تمیزکاری و اتاقم که همیشه نامرتب رها می‌کردم تا مامان یا فرشته مرتب کنند مشغول بود
 
پله ها را اومدم بالا در اتاقم که به هال باز می‌شد بسته بود چون فرشته را از پنجره‌ی رو به حیاط دیده بودم صدا کردم فرشته جون تو اتاق من چی می‌کنی؟! بیا برات پاستیل خریدم درو باز کردم جمله‌ام تو دهنم موند دیدم تاقباز خوابیده رو تختم پاهاشو اندازه‌‌ای باز یه تاپ آزاد بالای ناف تنشه که سُر خورده تا زیر سینه هاش رفته شلوارکی تنشه که من عاشقش هستم خودم براش خریدم شلوارک خونه است بسیار نرم و لطیف جنسش آنقوره است ترکیه‌ای در دو رنگ بسیار زیبا وقتی می‌پوشه که فقط من باشم و خودش اونم دو بار بیشتر نبوده بار اول اعتراف کرد اینو فقط پیش تو میخوام بپوشم پیش حامد هم حیفم میاد بپوشم چون خود پارچه تحریک کننده است یکی هم برای مامان گرفتم مامان با وجود راحت بودن پیش من خجالت می‌کشه نمی‌پوشه تا من میام از روش شلوار می‌پوشه دیگه صداشو در نیاوردم یواشکی رفتم کش نازک و بسیار ظریفشو کشیدم دیدم شورتم نپوشیده کسش پف کرده شیو شده انگار با موچین دونه دونه موهاشو کندن اصلا مویی در هیچ جاش دیده نمی‌شد یه ناز بالش گذاشته رو صورتش و یه بالش زیر کمرش! فهمیدم تو خونه منمو فرشته مامان یا خونه دایی است یا رفته برای خرید پنجشنبه بازار که عصر میاد
کیرم داشت خودکشی می‌کرد لخت شدم بدون هیچ لباسی شلوارک فرشته را دادم پایین زیر باسن گرد و خوشگلش گیر بود از دو سمت گرفتم تا کشیدم پایین کمرشو داد بالا لختش کردم میدونستم اگه بیفتم روش تو کس نرفته ابم میاد و فرشته ممکنه خماری بمونه از انجا که کلی فیلم دیده و چندتا کس هم گاییده بودم و زیاد هم جالب نبودن میدونستم چکار کنم

 
از نوک هردو پاش ریز ریز بوسیدم تا رونهای شفاف سفید که سیر نمی‌شدم رسیدم به کسش که تو هیچ فیلمو و نقاشی و عکسم به اون زیبایی ندیده بودم لب های داخلش تو بودن آویزان نبودن لب های بیرون از قدرت شهوت داشتن می‌ترکیدند شروع کردم خوردن کسش و همزمان انگشتمو کردم تو سوراخش که داغ و لیز بود و هی وقتی زبانم به سو اخش می‌رسید می‌کردم توش و دستمو رو چوچوله اش حرکات دورانی می‌دادم فرشته هنوز بالش رو صورتش بود مثلا خودشو بخواب زده بود در حالی که مثل مار بخودش می‌پیچید حس کردم عضلاتش داره منقبض می‌شه و ترشحات کسش زیادتر شد زبانمو هر چه می‌تونستم بیشتر کردم تو سوراخشو مالش دورانی چوچوله اش که سفت شده زیر انگشام جابجا می‌شد بیشتر کردم لرزش های بدن فرشته شروع شد دیگه نتونست انعکاس لذتی که می‌برد در صدایش خفه کنه که شروع آه کشیده و آخ و اوووخ کردن کرد و دستهاشو آورد کرد تو موهامو فشارش داد رو کسش آبش مثل چشمه داغ معدنی جوشید و ذره ذره‌اش را خوردم و چقدر هم برایم لذتبخش بود!!
سرمو بلند کردم گفتم عشقم اجازه هست بیام روت؟
با صدای لرزان گفت زووود بیا منو مال خودت کن ! از این حرفش بقدری هیجان زده شدم که کسری از لحظه ها کیرم تو ته کسش بود و پاهایش دور کمرم حتی به یک بار عقب جلو هم نکشید آبمو خالی کردم تو کس داغ و تنگش میگم تنگ این واقعیته چون دختر۱۴ ساله و کورد بود گاییده بودم خیلی زیبا ولی کسش گشاد بود هر چند کیر من سایزش از متوسط به بالاست ولی مال عشقم فرشته فیت کیرم بود و با انقباض هایی که می‌کرد کیرمو فشار می‌آورد.

 
دیگه بالش را از روش ورداشته بود هر دو ارضا شده بودیم لباشو میخوردم و حرفهای حبس شده توی دلمون را می‌گفتیم از جمله پرسیدم چرا بعد اون جریان آخری که خیس کردی پا ندادی گفت دو روزش که نبودی بعدشم پریود شدم نزدیک یک هفته می‌کشه تا پاک بشم می بینی که الان تازه از حمام اومدم موهام هنوز نم داره، پرسیدم مامان کجاس؟ کفت تا شب نمیاد زن محسن را بردن زایشگاه خالتو میدونی که ناتوانه مامان رفته گفت شاید شب هم نیام پیش زاهو بمونم بمن گفته شام بابا و تو را دادم برم خونه بابام
تا بابا بیاد میخوام منو چنان بکنی که بگم بسمه
تا عصر توقفی نداشتیم چندین بار گاییدمش شامو حاضر کرد بابا اومد شامو داد
فرشته جون گفت بابا منو حمید می‌بره خونه مادرم صبح میام
بابا گفت مگه می‌ترسی؟ اگه تنهایی می‌ترسی زنگ بزن الهام بیاد
گفت نه دلم برای مامان تنگ شده بود
 
بابا گفت خود دانی کمی فکر کردو گفت نمی‌رم باباجون مامان اومد میرم
شب تا بابام نمیدونم خوابید یا نه در اتاقشو مثل همیشه قفل می‌کرد میخوابید (مامان دستور میداده) قفلش کرد اومد تا نزدیکی های طلوع آفتاب بغل هم بودیم و یواشکی رفت اتاقشو تنها شدم جمعه بود بابا چای و صبحانه را آماده کرده بود متوجه شدم پاشدم رفتم در اتاق فرشته را زدم بیدار شد کلی از بابا عذر خواهی کرد دور هم صبحانه را خوردیم تا بعد از ساعاتی بابا رفت بیرون و سکس ما باز شروع شد
نه من سیر می‌شدم نه فرشته بیش از ۸ ساله منو فرشته سکس داریم کسی با خبر نیست فرشته نمیخواست بچه دار بشه می‌گفت از حامد طلاق بگیرم منو ببر خارج اونجا ازدواج کنیم گفتم نمیشه الان فرشته و حامد دختر سه ساله دارن نمیدونم از منه یا حامد ولی فرشته می‌گه از تو است
آخه هر زمان که شانس حاملگی داشت حامد را میذاشت بکنه که حامله شد اگه از منم بود بندازه گردن او …
 
فدایی دارید حمید

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *