این داستان تقدیم به شما
سلام
من مجردم و یه دوستی صمیمی متاهل دارم به اسم مجید که چندسالی میشه باهم دوست و همکاریم من خونه اش رفت و آمد دارم گاهی واسه دیزاین خونه اش میرفتم به خودش و لیلا (زنش ) کمک میکردم گاهی هم با مجید و لیلا میرفتیم بیرون شهر و تفریح و دور زدن ماجرا از جایی شروع شد که دوستم از شرکت اخراج کردن و بیکار شد یه چندماهی سخت به دنبال کار میگشت اما نتونست پیدا کنه بیکاری مجید باعث ایجاد اختلاف با لیلا شد هربار که مجید با لیلا بحث ش میشد از خونه میزد بیرون به من زنگ میزد از رفتار های لیلا درد و دل میکرد من هم همیشه حق رو به لیلا میدادم و میگفتم مشکل از تو هست این حرف قانع اش میکرد تا پا پیش بزاره واسه آشتی کردن یه مدت با هم آشتی میکردن و باز به ماه نرسیده دوباره دعواشون میشد یک بار که دعوا کرده بودن مجید بهم زنگ زد و گفت می خوام ببینمت من هم رفتم و بهم گفت بیا زنگ بزن به لیلا و باهاش صحبت کن ما رو آشتی بده منم جلو مجید زنگ زدم بهش حدود یک ساعت باهاش صحبت میکردم سعی در رازی کردن لیلا واسه آشتی دادنشون داشتم و اونم کلی گلایه از مجید داشت و زیر بار نمیرفت یه مدتی مجید خونه مادرش زندگی میکرد و خونه خودش نمیرفت اینو هم بگم خونه ای که مجید و لیلا توش زندگی میکردم مال بابای لیلا بود واسه همین مجید موقع دعوا با لیلا از خونه میزد بیرون یه مدت خونه باباش می رفت با اسرار از من میخواست تا با لیلا صحبت کنم واسه آشتی دادنشون این قضیه تا جایی پیش میرفت که من تقریبا هرروز با لیلا تماس داشتم و نیم ساعتی باهاش صحبت میکردم این روال حدود یک ماه ادامه داشت…
یه روز لیلا بهم گفت بیا خونه میخوام در مورد موضوعی باهات صحبت کنم ومشورت بگیرم منم رفتم دیدم لیلا بر خلاف همیشه که بدون حجاب پیشم ظاهر میشد ایندفه یه شال سرش کرده بود و با مانتو کاملا پوشیده جلوم ظاهر شد این مدل حجابش یکم تو ذوقم زد ولی خوب من اصلا قصدی و نظری نداشتم اومد کنارم پشت میز نهارخوری نشست در مورد طلاقش از مجید حرف میزد حین صحبت کردنش گاهی پاهاش به پاهای من برخورد میکرد و اصلا واکنشی نشون نمیداد من هم بدم نمی اومد پام رو تکون نمیدادم خیلی عادی برخورد میکردم اما تو دلم حس شهوتم بالا زده بود فقط داشتم به لب هاش نگاه میکردم لیلا هم انگار بعد از این که دید من واکنشی نشون نمیدم راحت تر پاشو چسبوند بهم یک لحظه وقتی خواست پاهاش رو روی هم بزاره دمپایی رو فرشی که پاش بود به شلوارم خورد و با این که کاملا تمیز بود ازم معذرت خواست و با اسرار ازم خواست بزارم تمیزش کنه و با دستش شلوارم رو تمیز کرد من یه لحظه به خودم اومدم و بلند شدم از کنارش و گفتم باید برم اونم اول گفت چند لحظه وایستا ولی وقتی دید من فاز رفتن گرفتم اخماش رو گره کرد گفت اره بهتره بری منم رفتم اون روز در مورد طلاقش با مجید ازم مشورت خواست اسرار داشت به مجید بگم میخواد طلاق بگیره ولی من اصلا حواسم به حرفاش نبود و تمام ذهنم درگیر حرکات آروم و ریز پاش بودم که چسبیده بود به پای خودم از اون روز به بعد حس شهوت هم وارد افکار من نسبت به لیلا شد از طرفی به مجید هم گفتم رفتم خونه ات پیش لیلا تا ببینم چی واکنشی نشون میده دیدم خیلی عادی رفتار کرد منم گفتم یه کار هرطور شده واسه خودت ردیف کن چون لیلا زده به سیم آخر . تا این که یه کار توی شهرستان واسه مجید جور شد واسه کار میخواست بره شهرستان من گفت به لیلا زنگ بزنم و بگم داره واسه کار میره شهرستان چون تلفن خودش رو جواب نمیداد منم زنگ زدم به لیلا بهش گفتم مژدگانی بده مجید کار پیدا کرده اما تو شهرستان میخواد بره لیلا هم اصلا واکنش خوشحال کننده ای از خودش نشون نداد و فقط گفت کی میخواد بره من بهش گفتم زنگ بزن به مجید ازش بپرس که قبول نکرد خلاصه مجید رفت شهرستان یه کی دو روز بعد لیلا بهم زنگ زد گفت مجید رفته روز رفتنش هم بهم زنگ زده منم جوابش رو دادم اونم ازم خواسته آشتی کنم ولی من گفتم تا کارت قطعی نشده از آشتی خبری نیست و به من گفت باور کن به خاطر خود مجید اینطوری باهاش برخورد میکنم تا محکم بچسبه به کار بعد از من پرسید مطمعنی رفته منم گفتم اره . فردا دوباره بهم زنگ زد گفت بیا خونه کارت دارم منم قبول کردم رفتم وقتی وارد خونش شدم ایندفعه ظاهر لیلا کاملا فرق داشت و ارایش کرده بود و با لباس راحتی بود و عطر خیلی خوبی هم زده بود نشستم بهش گفتم کارم داشتی باز شروع کرد به گلایه کردن از مجید اما ایندفعه در مورد بیکاری مجید نبود شروع کرد به صحبت کردن در مورد اخلاق رفتار مجید و کم کم بهم میگفت از مجید لذت نمیبره
اینم بگم هر وقت میرفتم خونه شون در اتاق خوابش بسته بود اما اون روز باز گذاشته بود و منم روبروی اتاق خوابش نشوند طوری که تمام عکس های سکسی و نمیه برهنه ای که چی از خودش توی عروسیش یا آتلیه یا هرجای دیگه گرفته بود این و به درب و دیوار اتاق خوابشون چسبونده بود جلو چشام دیده میشد خودشم اومد کنارم نشسته منم دیگه تحمل نکردم دستم رو گذاشتم رو پاش یه نگاه بهم کرد و همینطوری باز داشت از مجید گله میکرد که من بهش گفتم ول کن دیگه بسته خندید گفت باشه منم دستمو انداختم دور گردنش کشیدمش جلو چرخوندمش روی پام طوری که صورتش رو به روم قرار گرفت و چندتا بوس ریز از لپش و صورتش کردم اونم هیچ واکنشی نشون نمیداد تا این که چسبیدم به لب هاش شروع کردم به خوردنش اونم لب های منو خیلی حرفه ای میخورد همینطور که بوسش میکردم آروم دستم رو کشیدم روی سینه هاش و بردم پایین که بکنم ریز شلوارش خودش شروع کرد به باز کردن بند شولوارش و یکم کونش رو داد بالا و شلوارشو داد پایین منم آروم دستم رو بردم داخل شورتش با لمس کردن کوسش فهمیدم چقدر کوس ناز و تمیزی داره کاملا اصلاحش کرده بود و صاف صاف شده بود یکم چوچولش رو مالیدم با انگشتم در حالی که هنوز داشتیم لب های هم رو میخوردیم دیدم داره کوسش خیس میشه منم انگشتم رو کردم داخل کوسش اینجا بود که دیگه صدای ناله هاش بلند شد آروم دستم رو توی کوس داغش جلو عقب میکردم اونم حسابی خودشو خیس کرده بود که بلند شدم تمام لباس هاش و در اوردم وای چی بدن خوش تراش و نازی داشت لباس ها و شلوار خودم رو هم در اوردم بدنم کلی داغ شده بود طوری که بهم گفت چقدر داغه بدنت منم گفتم تبم زده بالا کیرم رو با دستم گرفتم بهش اشاره کردم بخورش اونم بدون هیچ حرفی چسبید به کیرم و ساک میزد منم موهاش رو نوازش میکردم میگفتم وای چقدر باحال میخوری خاک برسر مجید که واسه تو داره ادا در میاره طوری کیرم رو میخورد که نتونستم خودمو نگه دارم یه دفه کشیدمش کنار و کل ابم رو خالی کردم تمامش ریخت روی فرش و مبل خونه شون که عصبانی شد و کلی دعوام کرد این چی کاری بود کردی خونه رو کثیف کردی منم گفتم تقصیر خودته میخواست اینقدر سکسی نخوریش که ابش بیاد دیگه
خندید و چیزی نگفت بعد چند دقیقه که دستمال آورد و داشت فرش ها و مبل رو تمیز میکرد منم داشتم کیرم رو میمالیدم که دوباره راست بشه وقتی راست شد دوباره چسبیدم بهش گفت بیا بریم تو اتاق خواب دوباره اینجا رو کثیف نکنی منم گفتم دیگه آبم عمرا بیاد و واقعا دیگه نمی اومد بردمش تو اتاق خوابش لبه تخت خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا کیرم رو گذاشتم لبه کوسش اروم فشار داد داخلش اونم شروع کرد به ناله کردن تا تونستم تو کوسش تلمبه میزدم یه دفه دستم رو گرفت با هرچی زور داشت با ناخن هاش دستم رو فشار میداد که رد تمام ناخن هاش رو دستم موند و یه جیغ کوچیک کشید و ناله کرد و ارضا شد بعد بلند شد به حالت داگی قرار گرفت منم فکر کردم میخواد از عقب بهم بده کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کونش میخواستم بکنم که داد زد نه از عقب نکن عقبم هنوز پلمپ هست منم خندم گرفت گفتم خوب بزار پلمپش رو باز کنم گفت غلط میکنی منم گوش به حرفش ندادم سوراخش رو یکم خیس کردم فشار دادم اونم هی خودشو عقب میکشید نمیزاشت با لحن عصبانی بهش گفتم اینقدر خودتو عقب نکش دیگه اه که اروم شد وایستاد منم اروم کیرم رو کردم داخلش به زور رفت توش یه جیغ کشید و اروم شد هی میگفت بسته دیگه منم گوش نمیدادم یه چند دقیقه ای از عقب کردمش دوباره ارضا شدم در اوردم ریختم تو دستمال کلی هم مواظب بودم جایی نریزه دوباره دعوا کنه وقتی دید دارم مواظبت میکنم آبم جایی نریزه دوباره خنده اش گرفت و پاشدیم لباس پوشیدیم بدش کلی در مورد مجید باهاشحرف زدم که پسر خوبیه و اذیتش نکن اونم قول داد دوباره با مجید آشتی کنه و بهش گفتم همونجا زنگ بزن بهش آشتی کن که زنگ زد و آشتی کردن مجید هم کلی خوشحال شد بعد یکی دو روز هم خودم زنگ زدم به مجید گفتم چی شد بلاخره آشتی کردی با زنت بهم گفت اره دو روز پیش خودش بهم زنگ زد آشتی کردیم منم گفتم خداشکر شما که ما رو کشتین تا آشتی کنین مجید هم کلی ازم تشکر کرد و قول داد کلی سوغاتی واسم بیاره
نوشته: اصغر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید