این داستان تقدیم به شما

کنترلم دست خودم نبود…
حسابی گرمم شده بود..
اگه تولد پری ،بهترین دوستم، نبود هیچ وقت پامو همچین جایی نمیزاشتم که به جای شربت مثل احمقا مشـروب بخورمو وضعیتم بشه این!
با تلو تلو خودمو رسوندم به بالکن خونشون تا یه بادی به کله ام بخوره و از گیجی در بیام..
خیلی گرم بود…
داشتم آتیش میگرفتم…
 
در و باز کردمو با اولین قدم نفس عمیقی کشیدم..
قدم دومو که برداشتم هیکل مردونه ای که بین یه عالمه دود سیگار گم شده بود نظرمو جلب کرد..
آروم رفتم به اون سمت..
همیشه بوی سیگار رو دوست داشتم
البته از این نوعش..
پشتش ایستادمو عمیق بو کشیدم…
عطر خاصِ مردونه اش همراه با دودغلیظِ سیگارش وارد ریه هام شد…
لبخند زدم..
مست بودمو حرکاتم دست خودم نبود…
سرمو از پشت چسبوندم به کمرش
تکون خوردنشو حس کردم..
حتما تعجب کرده..
ولی من،فقط میخواستم خودمو بیشتر بهش بچسبونم..
منِ لعنتـی
منِ بی جنبه که با یه شات مشروب به این حال و روز افتادم..
دستامو دوره کمرش حلقه کردمو بیشتر بهش چسبیدم..
دستاش روی دستام نشست
خدایا چقدر داغ بود…
داغ تر از من…
اگه دستاش انقدر داغِ پس حتما بدنش کوره ی آتیشِ..
 
 
از بین دکمه های پیرهن مردونه اش دستمو بردم داخل و روی بدنش کشیدم..
ماهیچه های برجسته اش …
تَنِ داغش…
خدایا من چِم شده؟
دستاش روی دستم نشست و سریع برگشت سمتم..
سرمو بالا آوردم چشمای خمارمو دوختم به نگاهش..
سوالی نگاهم میکرد…
با بهت…
نگاهم افتاد به لبای برجسته اش..
به نظر خوشمزه میومد..
واااای هیوا داری چی میگی دختر؟
چشمامو باز و بسته کردم تا فکرم منحرف بشه..
یکدفعه سرم گیج رفت و زانوهام سست شد که دستاش دوره قوسِ کمرم حلقه شد و بهش چسبیدم..
نزاشت بیوفتم..
صورتم نزدیک صورتش بود نفسش بوی الکل میداد ولی خیلی هوشیار تر از من بود…
بدنش انقدر داغ بود و عطر تَنِش انقدر خواستنی که دستامو دوره گردنش حلقه کردم..
فکرم سمت ممنوعه ها بود..
ممنوعه هایی که یک عمر برام ممنوع بود ولی یه شبه هرچی داشتمو میخواستم به باد بدم…

 
صورتمو نزدیکتر بردمو لبمو آروم روی لبش گذاشتم…
حرکتی از جانبش ندیدم..
یه بوسه ی خالی؟
تو مستی هم فهمیدم همراهیم نمیکنه.. لبمو برداشتم…
نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم..گوشه ی لبمو گاز گرفتم که کمرمو محکم تر فشرد و نگاهِ خاصی بهم انداخت…
دوباره خیره ی لباش شدم که با یه حرکت سریع
چسبوندم به دیوار بالکن و بدون مکث لباش روی لبام نشست و ایندفعه با ولع بوسیدم…
کمرم توی دستاش فشرده میشد و منو بیشتر به خودش میچسبوند..
دستام دوره گردنش بود…
کشیدم بالاتر و تو یه حرکت پاهام دورش حلقه شد..
انگشتام بین موهاش میلغزید و بوسمون شدید تر میشد…
اگر کسی بوسه امون رو میدید مطمعنا باورش نمیشد این دختر اولین باره داره نامحرمی رو لمس میکنه..
مطمعنا باورش نمیشد این دو نفری که اینجوری داغ دارن همو میبوسن اولین باره که همدیگرو دیدن…
میک عمیقی به لب پایینم زد و با نفس نفس از هم جدا شدیم..
لبامون مماس هم بود و همدیگرو لمس میکردیم..
بیشتر خودمو بهش چسبوندم که برجستـگی کیرشو کامل حس کردمـ..
حالَم دست خودم نبود..
یه عمر محروم شده بودم از این ممنوعه ها و حالا یک شبه خواستنِ یه جنس مخالف داشت زندگیمو به باد میداد…
ولی مهم بود؟
مطمعنا که نه… مهم نبود…
فقد گرمیِ تنش و داغی لباش مهم بود و بس…
 
سرمو بردم بین گردن و شونه اش..
لبامو به پوست گردنش کشیدمو بوی بدنشو تا عمق ریه هام فرستادم…
دکمه ی اول پیراهنشو که باز کردم دستاش روی دستم نشستـ..
و با صدای خماری گفت
_ اینجا نمیشه.. بریم داخل ماشینم؟
صداش به قدری مردونه بود که دلم میخواست تو وجودش حل بشم…
چندثانیه تو چشمای هم زل زدیم..
ولی هیچکدوم از خواستنمون منصرف نشدیم..
دستمو گرفت و کشید سریع از بین دود و جمعیت درحال رقص گذشتیم وارد اتاقی که مخصوص تعویض لباس بود شدیم
سریع شال و روپوشم رو برداشتم دوباره دستمو بین دستاش گرفتو دنبال خودش برد…
از بین درختای باغ گذشتیم..
یه دفعه ایستادم..
نمیدونم چم شده بود..
داغ کرده بودم..
تا برگشت ببینه من چرا ایستادم فاصله‌ی بین لبامونو پرکردمو مماس با لبِش لب زدم
_ نمیتونم تا ماشین صبر کنم…
لبام که رو لباش نشست دوباره به هم پیچیدیم…
دوباره به هم چسبیدیم..
دوباره لبامون به هم قفل شد….

 
تو همون حالت که لبامون روی هم بود رفتیم سمت ماشینا..
صدای خنده ی چند نفر رو شنیدم
ولی ما بی توجه بودیم…
صدای دزدگیرِ ماشینش اومد و در صندلی عقب باز شد منو چِپوند توی ماشین و روم خوابید…
سنگینی بدنش روی بدنم حسِ خوبی بود…
شیشه های ماشینش دودی بود و دید نداشت اگرم کسی میدید ما انقدر مست هم بودیم که برامون مهم نبود.
دستم روی دکمه هاش لغزید و دونه دونه باز شدن..
دستمو روی پوست داغِ بدنش کشیدم.. بدنش کوره ی آتیش بود…
لباشو آورد پایین تر و میک عمیقی به گردنم زد..
آهِ غلیظی از گلوم بیرون اومد..
دستشو برد زیرم منم کمرمو بالا گرفتم. زیپ لباسمو باز کرد و لباسو از تنم پایین کشید..پیرهنمو دراورد پرت کرد صندلی جلو…
سوتیـن نپوشیده بودم..
نوک سینمو با دو تا انگشتش فشار میداد و نوک سینـه ی دیگمو میلیسید و میمکید ..
بازم آه کشیدم…

 
لباشو کشید بین سینـه هامو کیرشو بین پام فشرد..
حالـم دسته خودم نبود…
دلم میخواست حِسِش کنم…برجستگی کیرش از روی شلوار بدجور چشمک میزد بهم …
دستم رفت سمت کمربندش که خودش سریعتر کمربندشو باز کرد
زیپشو کشید پایین…دلم میخواست لمسش کنم کیرشو… دستمو بردم سمت کیرش و تو مشتم گرفتمش و یکم فشارش دادم..بی شک کیرش داغ ترین عضو بدنش بود…همزمان ساپورت منو داد پایین….هول بود و ساپورتمو درنیورد فقط تا زانوم کشیدش پایین….
کیرشو که واردم کرد درد بود که تو کل بدنم پیچید و آیِ بلندی گفتم…
حس میکردم تمام بدنم یه لحظه تیر کشید..
ماهیچه های پایین تنه ام منقبض شده بود…کیرشو کشید بیرون و با تعجب به خونی که نشون از دخترونگی بربادرفته ام بود خیره شد..
انگار مستی از سرش پریده بود..
ولی من که اینکار رو کردم پس تا تهش میرم…
چسبوندمش به خودم..
تنِ لختِش که چسبید به تنِ لختم آتیش گرفتم…
دم گوشم لب زد
_ چرا نگفتی دختری؟
بی توجه به حرفش لبامو گذاشتم روی لباش…
حرکت های عقب جلوش رو که شروع کرد بازی با زبونشو شروع کردم…
اولین بار
اولین بوسه
اولین لذت
اولین هم آغوشی
اولین داغیِ تن
همه و همه با کسی بود که اصلا نمیشناختم…
کسی بود که مثل اولین تجربه ای که داشتم اولین بار بود که میدیدمش..
دیووانه وار تلمبه میزد …من فقط جیغ می کشیدم… حتی دردش رو هم دوست داشتم…
ضربه هاش محکم تر شد…
آه های من غلیظ تر…
نوک سیـنه ام رو گازِ محکمی گرفت و مکیـد..باسنمو چنگ میزد و گوشتشو می چلوند…
همزمان خودشو تا تَـه بهم کوبید..
جیغے از سره لذت کشیدمو از درون تهی شدم…
داغیِ آبِ مَنـی شو که روی شکمم حس کردم لباش از لبام جدا شد و نفس عمیقی کشید…
و آه مردونه اش که از گلوش خارج شد چشمام بسته شد…
 
پایان
 
نوشته: یاسی

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *