این داستان تقدیم به شما
تو رختخوابش لخت مادرزاد دراز كشيده بودم…
زانوهامو بالا اورده بودم و پاهام را نيمه باز گذاشته بودم. وسط پاهام بود و صورتش تو كسم غرق شده بود. زبونشو تو كسم ميچرخوند و با انگشتاش بالاي اونو ماساژ ميداد. حال ميكردم. اصلا تو اين دنيا نبودم. اين اولين بار نبود كه يك نفر وسط پاهام بهم حال ميداد، ولي اين يك چيز ديگه بود. ميدونست داره چكار ميكنه. حسابي وارد بود. شايد چون يك زن بود. همه ريزه كاريها را بلد بود و ميدونست كجا را چه جور لمس كنه و نقطه حساس كجاست. اين اولين بار بود كه با يك زن بودم. اونم اينجا، توي اين آپارتمان نيمه روشن، و با كسي كه فقط ٤-٥ ساعت بود آشنا شده بودم.
فانتزي سكس با يك زن ديگه را هميشه داشتم، ولي باورم نميشد كه به اين زودي تسليمش شده بودم. اه و ناله ميكردم. رو ابرا بودم. سينه هام داشت از شهوت زياد منفجر ميشد. سرشو بعضي وقتها بالا مياورد و نگاهم ميكرد. شايد ميخواست نفس گيري كني. دو تا انگشتشو فرو برد تو كسم. خيس خيس بود. حرفهاي سكسي ميزد. سوال ميكرد اگه كارهاشو دوست دارم،اگر ميخواهم تندتر منو بكنه و يا عميقتر فشار بده. جوابشو نميدادم ولي اه و ناله را بيشتر ميكردم. علامت رضا بود. معلوم بود اهل بازيه. منم ميخواستم بازي كنم.
تنشو كشيد رو بدنم. سينه هاي خوش تراشي داشت كه سفت روي بدن سفيد ولي افتاب خورده اش چسبيده بودند. تنها جاي بدنش كه سفيد تر از بقيه جاها بود كس و كونش بود. معلوم بود كه بدون تاپ افتاب ميگيره ولي شورتشو نگه ميداره. دوست داشتم سينه هاشو مك بزنم .يك پهلو كنارم دراز كشيد. با زبونش نوك سينه هامو نوازش ميداد. دو تا انگشتشو رو تو كسم نگه داشته بود و ميلرزوند. دستمو گذاشتم رو دستش كه تو كس خودم بود. دوست داشتم فشارشو بيشتر حس كنم. محشر بود. صورتشو اورد كنار صورتم. لبامو بوسيد. باز هم بوسيد. بوسه خيس ، داغ و طولاني. بازم بوسيد. انگشتاشو بيشتر فشار داد. حسابي شهوتي بودم.
لبشو آورد كنار گوشم و پرسيد اگر يك چيز “گنده تر” ميخواهم امتحان كنم. يك كير مصنوعي ؟ اين بار با چشام جوابشو دادم. نميدونم چرا اينقدر خودمو راحت در اختيارش گذاشته بودم. كنجكاوي بود؟ لذت و شهوت بود؟ راحت خودمو بهش نفروختم؟
همه چيز اتفاقي توي فرودگاه شروع شد. توي ترمينال فرودگاه روي دو تا صندلي كنار هم منتظر پروازمون به كانادا بوديم. چند ساعت قبل از تازه از تهرون به آمستردام اومده بودم. سرمون تو تابلت هامون بود.هر لحظه اماده سوار شدن بوديم كه خبر تاخير پرواز داده شد. رفت از خانم پشت ميز خبر گرفت. به نظر مي اومد كه حداقل ٢ ساعتي تاخير داريم. خيلي از پروازهاي ديگه هم تاخير داشتند. باهم كمي گپ زديم. ميخواستيم وقتو بكشيم. هر دو عازم كانادا بوديم. اسمش سارا بود. براي يك سفر بيزنسسي اونجا ميرفت. توي كار ارتباطات و مديريت بود. منم از خودم گفتم. گفتم كه تو كار ديزاين لباسم و چند تا عكس از كارهامو نشونش دادم. باورش نميشد. فكر ميكرد اين چيزها تو ايران معني نميده.
با هم بيشتر صحبت كرديم. براش جالب بود و ميخواست بيشتر بدونه. پيشنهاد كرد كه به لانژ فرودگاه بريم. فرست كلاس پرواز ميكرد و ميتونست يك مهمون را با خودش ببره. قبول كردم. بيشتر گپ زديم از همه چيز. بوفه غذا و نوشيدني مفصل بود. بهش گفتم لباسي كه تنم هست هم كار خودمه. يك بلوز ليمويي رنگ استين بلند ولي با يخه باز. قاچ سينه هام پيدا بود. لباسمو نگاه ميكرد ولي بعضي وقتها نگاهش روي صورتم و يا قاچ سينه هام ميخكوب ميشد. قد بلندي داشت و بدني ورزيده. كتشو در اورده بود و توي اون بلوز چسبون و آستين حلقه اي اش حسابي سكسي شده بود. صورتش گرد بود با موهاي كوتاه و خرمايي رنگ. پوستش سفيد بود ولي حسابي افتاب گرفته بود و به تيرگي ميزد. ٧-٨ سالي از من مسن تر بود. شايد ٣٦-٣٥ سال داشت. صحبتمون گل انداخته بود كه يك دفعه بلندگوي فرودگاه خبر از كنسل شدن ١٠-١٢ تا پرواز داد از جمله پرواز ما. دوباره به گيت پرواز برگشتيم. يك مشكل كامپيتوری داشتند و پروازمون كنسل شده بود. ميگفتند مسافرها بايد صبر كنند تا به هتل برند و فردا برگردند. همه استرس داشتند و ناراحت و خسته بودند ولي هيچ كس شلوغ نميكرد. كشور نظم و انضباطه!
صفهاي طولاني تشكيل شده بود، براي اطلاعات، براي گرفتن چمدونها، براي رفتن به هتل. خستگي را ميشد توي همه احساس كرد. سارا بهم گفت كه تا اين كارها تموم بشه حداقل چند ساعتي طول ميكشه و اگر بخوام ميتونم امشبو خونه اش برم. توي همون شهر زندگي ميكرد. مسافرها ميتونستند انتخاب كنند اگر ميخوان هتل برن يا خونه خودشون. كمي تعارف كردم. نميدونستم به انگليسي “نميخواهم مزاحم بشم” چي ميشه. زياد راحت نبودم. ولي وقتي گفت كه فردا با هم برميگرديم و بليط منو به فرست كلاس تبديل ميكنه پاهام سست شدند. خيلي خسته بودم. بيشتر از ١٢ ساعت توي فرودگاه امام و امستردام بودم. فرست كلاس!! واي خدايا! خيلي پرواز بين المللي ميكرد و ظاهرا خيلي امتياز داشت كه ميتونست بليطو راحت عوض كنه. جواب “اره” ندادم ولي ازش پرسيدم اگه خونه اش دوره يا نزديك! خنديد! به طرف ايستگاه تاكسي ها راه افتاد و گفت بيا خودت ميبيني! دنبالش راه افتادم. سوار تاكسي شديم. از همون اول دستشو گذاشت روي پاهام. هيچ اعتراضي نكردم. ٤٠-٤٥ دقيقه بعد توي اپارتمانش بودم…
حالا فقط چند ساعت پس از اون ديدار اتفاقي روي تختش لخت دراز كشيده بودم. سارا يك كير مصنوعي دستش بود. شفاف و بي رنگ مثل رنگ ژل با رگه هاي قرمز رنگ داخلش. خيلي طبيعي درست كرده بودند. با شيار و برجستگيهاي طبيعي. كير مصنوعي را تا با حال از نزديك نديده بودم و فقط تو فيلمها ديده بودم. كير مصنوعي را ليس ميزد و خيسش ميكرد. اونو روي سينه هام ميكشيد. چند بار اينكارو كرد.حالي به حالي شده بودم. اونو كنار لبام اورد. با نوك زبونم ليسش زدم. حالا اونو توي دهنم كرد. از دستش گرفتم. خودم شروع كردم به ساك زدن عين اينكه طبيعيه. تو حلقم فرو بردم. احساس خوبي بود. دستاشو روي كسم گذاشت و ماساژ داد. كير مصنوعي رو بهش دادم. اونو روي كسم ميماليد. لاي كسمو باز كرد و كمي كيرو فشار داد. نوكش تو ميرفت ولي دردناك بود. ملافه را چنگ ميزدم و اه و ناله ميكردم. دوباره فشار داد، بيشتر تو رفت ولي درد داشتم. يكم ژل به دهانه چوچولم و نوك كيره زد. سردي ژل رو روي كسم حس كردم .اينبار راحت تر بود. اونو جلو و عقب ميبرد.
راه باز شده بود ولي چند بار كيره سر خورد و در اومد. چرخيدم و يك پهلو شدم. پاهامو تو شكمم جمع كردم و روي هم بودند. حالا دستمو از وسط پاهام به پايين كسم رسوندم و اونو بازش كردم. سارا بازم ژل زد. دستاي چربشو روي كونم ميكشيد. دوباره كيرو فشار داد و توی كسم فرو برد. درد داشتم ولي اون لذت يك چيز ديگه بود. حالا همه چي جفت شده بود. توي ابرا بودم . شهوتي شهوتي. خون توي همه بدنم گرم شده بود. نفسهام تند تر شده بود و اه و ناله هام بلندتر. دستاي خودمو محكمتر روي كسم ميماليدم. بعضي وقتها دستام به كير مصنوعي ميخورد و بيشتر حال ميكردم. سارا هم معلوم بود كه حال ميكنه. كيرو تا ته توي كسم ميكرد ، بعد اروم تا نيمه بيرون ميكشيد. دوباره فشار ميداد. نميديدم چكار ميكنه ولي ميتونستم حدس بزنم. اون هم نفساش تند تر شده بود. كل بدنم داغ شد و لرزيد و ارضا شدم. نميدونم انروز اين چندمين بار بود كه ارگاسم ميگرفتم. بي حال شدم و با شكم روي تشك خوابيدم. سارا كنارم دراز كشيده بود و دستاشو تو موهام كرده بود و سرمو نوازش ميداد. نگاهش كردم. ميدونستم كه راضي نشده ولي ميدونستم كه تا فردا قرار بود اونجا بمونم و براش كلي برنامه داشتم. اون مال من بود و من هم مال اون بودم. هنوز ١٤-١٥ ساعت وقت داشتيم كه با هم باشيم و لذت ببريم. اون اتفاقات ديگري كه در ١٤-١٥ ساعت ديگه بين ما اتفاق افتاد را ميذارم براي يك روز ديگه كه براتون تعريف كنم- اگر دوست داشتيد و من هم حالشو داشتم!
نوشته: عسل
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید