این داستان تقدیم به شما
ميدوني بالاترين لذت دنيا چيه؟
_اين كه بكني توش؟
_نه…اين كه انقد مظلوم تو چشام نگاه ميكني و ميدوني باهات ميخوام چيكار كنم…
صداي باروني كه به پنجره ميخورد به طرز فوق العاده اي يكنواخت و آرامش بخش بود. تو تخت كنار هم دراز كشيده بوديم. آرنجشو رو تخت گذاشته بود و به من نگاه ميكرد. وقتي اين حرفو زد شهوت مثل برق از كوسم به سمت شكمم رفت. از بي قراري به خودم پيچيدم. از آخرين باري كه با هم سكس داشتيم ٢ هفته ميگذشت. ميدونست تحمل ندارم. سرشو نزديك اورد تا منو ببوسه. چشمامو بستم و منم متقابلا بوسيدمش. عطر قشنگش بينيمو پر كرد. همينطوري كه منو ميبوسيد دستشو رو پهلوم گذاشت و تقريبا اومد روم. نميتونستيم دست از بوسيدن هم برداريم. اما اوني كه نفس كم اورد من بودم. ازش جدا شدم و اون با لبخند شروع كَرد به بوسيدن صورتم و بعدش به سمت گلوم رفت. دست چپش رو روي شكم و پهلوم ميكشيد و انگشتاي دست ديگه شو لاي انگشتام كَرده بود و كنار گوشم نگه داشته بود. زمزمه ميكردم: دوست دارم عزيزم… بكن خواهش ميكنم تحمل ندارم بكن…
اروم گفت: الان زوده دلبرم. يه كم ديگه تحمل كن. قول ميدم بيشتر لذت ميبري.
همينطور كه سمت راستم نشسته بود باز شروع كَرد به بوسيدن لبهام و دستشو رو سينه ام گذاشت و شروع كَرد ب نوازش كردن از روي سوتينم و گفت: بلند شو عسلم ميخوام بدنتو لخت ببينم.
با بيخيالي بلوز سفيدمو دراورد. چشمش به سينه هام بود. در حالت نشسته بغلم كردو بند سوتينمو باز كَرد. درش اورد و به كنار انداخت. خيلي دقيق و با تمركز نگاهم كَرد و يه دفعه با ملايمت روي تخت هلم داد. با دو تا دستاش سينه هامو از پايين گرفت تو دستش و اروم فشار داد. ميدونست كه به نوكش خيلي حساسم و زود دردم ميگيره براي همين فقط اروم با دهنش خيسشون كَرد. كف دستشو كامل روشون گذاشت و شروع كَرد دايره وار چرخوندن. ميدونستم بعدش ميخواد با دستش كسمو نوازش كنه و نميتونستم صبر كنم. زمان برام دير ميگذشت. تو چشماش نگاه كردم و گفتم: خواهش ميكنم…
نتونست تحمل كنه و دستشو رو گونه ام گذاشت و يه لب محكم ازم گرفت. دكمه شلوارمو باز كَرد و بعداز تنم درش اورد. از حركاتش كه همه لباسا رو به كناري مينداخت خيلي خوشم ميومد. تحريكم ميكرد. بعد از إين كه شورتمو دراورد دستشو اروم رو كليتوريس كشيد. خيلي اروم و ملايم. وقتي كه لذت شروع شد يهو ول كَرد و بلوز و شلوارشو از تنش دراورد. وقتي ميخواست شورتشو دراره با شيطنت تو چشام نگاه كرد و از تنش درش اورد. وقتي به كيرش خيره شده بودم گفت: ميكنمت برّه آهو…
بازم شرو كَرد به ماليدن كليتوريسم. با حرفاش روحمو نوازش ميداد. از ويژگي هاي مثبتش بود. هر بار كه ناله ميكردم ميگفت: جانم…
با هر بار ناله يا تكون من ميگفت: جانم… قربون صدات برم شيرين من… خوبه؟ دوست داري؟
و من تنها كاري كه ميكردم ناله بود. هر بار نزديك ميشد كه ارضا بشم سرعتشو كم ميكرد و من اعتراض ميكردم. انقد كه حسابي خيس شدم. اومد روم و گفت:
_پاهاتو بيشتر باز كن عسلم. وقتشه.
پاهامو كامل باز كردم و نگاهش ميكردم كه با ارامش و حوصله كاندوم رو ميكشيد. با لحن بهانه گفتم: خواهش ميكنم. تحمل ندارم.
لبخند كجي زد و گفت: صبر كن يه كم…
چند لحظه بعد كيرشو با دست داخل كوسم هدايت كرد. كيرش ديواره هاي كوسمو باز كَرد و داخل شد. كمي روم خم شد و وقتي ازم لب ميگرفت بيشتر فرو ميكرد تو. احساس كشيدگي داخل كوسم درد خفيفي داشت كه لذتشو بيشتر ميكرد. بدجوري ناله ميكردم. وقتي حس كردم تا ته فرو كَرد از سر آرامش آه كشيدم. زمزمه كَرد: همين آه كشيدنت ديوونم ميكنه. كم كم شروع كَرد به تلمبه زدن و در اين حين گفت: اولين بار كه صداتو شنيدم فكر كردم دوبلوري. عاشق صداي قشنگت شدم. هم موقع حرف زدن و هم موقع خوندن صدات طلاييه. وقتي ميخندي كه ديوونه ميشم…
خم شد و آرنجاشو دو طرفم رو تخت گذاشت و لبامو بوسيد… از شدت لذت نميدونستم چكار كنم. محكم بغلش كردم تا ضربه هاش تند تر بشه و نتونه زياد ازم دور بشه. ميگن دخترا با دخول زياد تحريك نميشن اما به نظرم قشنگترين حس دنيا وقتيه كه تو بازو هاي قوي مردت دراز كشيدي و اون داره ميكندت… وقتي كه به كوچكترين واكنشت دقت ميكنه و اهميت ميده. اوج لذتم وقتي بود كه لبشو روي سمت راست گلوم گذاشت و ريتميك و با قدرت داخلش عقب و جلو كرد. احساس ميكردم هر بار كه همون چند سانت عقب و جلو ميرن، آتيش شهوتم شعله ور تر ميشد… دلم ميخواست عميقتر داخل كنه و با كيرش بيشتر نوازشم كنه. از شنيدن صداي نفس هام متوجه شد كه وقتشه و سرعتشو بالا برد تا به اوج رسيدم و بعد از چند ثانيه فرود نرم و آرومي رو تجربه كردم.
از هم جدا شديم و كيرشو بيرون كشيد. از روم بلند شد و مايل كنارم خوابيد. منو تو بازو هاش نگه داشت و سرمو رو سينش گذاشتم. نفس نفس ميزدم و داخل واژنم زق زق ميكرد. موهامو نوازش كَرد و تو گوشم زمزمه كَرد: جونم… عزيزم خوب بود؟
لبمو بوسيد و چتريمو از پيشونيم كنار زد. وقتي اروم تر شدم و نفسام كند شد، كم كم دستشو بازم به سمت كوسم برد و اروم اروم ماساژم داد. بازم داشتم تحريك ميشدم. در همين حال لبامو طولاني و عميق ميبوسيد. من بازم تحريك شده بودم و با تمام وجود دلم ميخواست حسش كنم. دستشو از روي واژنم برداشت و روي سينه ام گذاشت. بين بوسه هاي بي امانش با صدايي كه ازش بي صبري ميباريد گفت: برگرد…
ازش جدا شدم و روي زانو هام قرار گرفتم و دستامو روي بالاي تخت گذاشتم. اين بار هر دو تا سينه هامو تو دستاش گرفته بود و مالش ميداد. با دستش كمي روي كمرم فشار اورد و بيشتر خمم كَرد. بعد دستاشو رو پهلوهام گذاشت و از پشت داخل واژنم كَرد. چون تو اون حالت تنگ تر و كوچيكتر بود بهم فشار اومد و بلند گفتم: آخ…
بهم نزديك تر شد و تا انتها داخل كرد. در حالي كه بدنمو محكم گرفته بود شروع كَرد به تلمبه زدن. ميدونستم تو اين حالت زود ارضا ميشه. اما داشتم لذت ميبردم و نميخواستم ناقص ارضا بشم. دست راستمو از تخت برداشتم و خودمو ماساژ دادم… عجيب اين كه بدجوري احساس لذت ميكردم… با دستاي قوي و مردونه اش به پهلوهام فشار مياورد و محكم تلمبه ميزد. همونطور كه حدس ميزدم طولي نكشيد كه نفس هاش تند شد و صداي مردونه اش شبيه ناله شد. سعي ميكردم با ماساژ كليتوريسم به اورگاسم برسم. پس تند تر ماساژ دادم و تقريبا همزمان با هم ارضا شديم. وقتي از داخل كوسم كشيد بيرون، آهسته كاندوم رو خارج كَرد و هر دو به پهلو رو به روي هم دراز كشيديم. هنوز نفس نفس ميزديم. منو به خودش نزديك تر كَرد و عاشقانه لبهامو بوسيد و بين نفس هاش كه كم كم اروم ميشد گفت: تو فوق العاده اي.
دوباره منو بوسيد و ادامه داد: خوبي؟ أرضا شدي؟
سرمو به نشونه مثبت تكون دادم. خودمو بيشتر بهش نزديك كردم و اون بازوشو زور كمرم انداخت. انقدر جنتلمن بود كه قبل از اين كه هر دو به خواب بريم، در حاليكه كمرم رو نوازش ميكرد پرسيد: چيزي كه لازم نداري؟
و منِ خسته جوابي به جز بوسه نداشتم…
نوشته: استلا اوباسانجو
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید