این داستان تقدیم به شما
سلام من شبنمم 25 سالمه و از طریق یکی از کاربرای نینی سایت با سایت شما آشنا شدم و میخوام خاطره ای بگم که مال تقریبا 10 سال پیشه…
من تو یک خانواده تقریبا فقیر و متعصب بزرگ شده بودم پدرم حتی با تحصیل من هم خیلی موافق نبود و 3 تا بچه قبل من بودن و من آخرین بچه بودم همیشه به خصوص از وقتی وارد دبیرستان شدم کلی تذکر میشنیدم که یک وقت با پسرا حرف نزنی یک وقت به پسری نگاه نکنی یک وقت پسری تیکه انداخت جواب ندی و….مدرسه من تو یک محله تقریبا محروم بود و بچه ها با وجود اینکه همه 14یا 15 ساله بودن ولی بعضیاشون ازدواج کرده بودن و از رابطه هاشون با شوهراشون برامون تعریف میکردن یکی دوتاشون هم با پسری دوست بودن که باهاش رابطه برقرار میکردن بلکه بیاد خواستگاریشون تو این بین من فقط از ترس پدرم جرئت حتی فکر کردن به دوستی با پسری نداشتم چه برسه به انجام دادنش وسط های سال یک دانش آموز جدید به اسم مهیا وارد کلاس ما شد که بخاطر اینکه مادربزرگش سکته کرده بود و کامل فلج شده بود مجبور بودن یک مدت طولا خونه اون باشن و اون اطراف تنها مدرسه ای که قبول کرده بود وسط سال دانش آموز جدید بیاد مدرسه ما بود دختره مظلوم بود و وضع مالی و فرهنگیشم نسبت به بقیه ماها بهتر بود و حتی خونشون کامپیوتر و اینترنت داشت این مسائل باعث حسودی بعضی بچه ها و تیکه انداختن بهش میشد ولی من بهش نزدیک شدم و رفته رفته باهم دوست شدیم درحدی که خونشون میرفتم باهم درس میخوندیم تو مدرسه باهم بودیم و…یکروز که من و اون باهم تو کلاس حرف میزدیم یکی از بچه های متاهل وارد کلاس شد و خیلی خواب آلود بود یکی دیگه از بچه ها گفت چیه خوابت میاد دختره هم گفت اره بابا دیشب تا ساعت 3 برنامه داشتیم دخترا خندیدن و گفتن ببینم تو اینهمه هرشب میدی چرا باردار نمیشی؟دانش آموز متاهل گفت خیالت جمع بابا کاندوم میزارم و من برام سوال ایجاد شد که کاندوم چی هست و یواش از مهیا پرسیدم اما اونم نمیدونست بعد از مدرسه رفتیم خونه مادربزرگ مهیا و رفتیم پای کامپیوتر که بازی کنیم که یکهو یادم افتاد و به مهیا گفتم تو اینترنت سرچ کنه کاندوم چیه بعد سرچ کلی عکس از رابطه و کیر و… برامون بالا اومد و مام که اولین بار بود میدیدیم
با کنجکاوی نگاه میکردیم و پایین صفحه گزینه های مرتبط بهش یعنی سکس کیر و… اومده بود و روی اونام کلیک کردیم و حسابی نگاه میکردیم و کنجکاویمونو ارضا میکردیم این مسئلع تا چندماه کار ما بود تا اینکه یکروز توی همین گشت و گذار ها چشممون به یک فیلم افتاد که توش یک سکس 3 نفرع بین 2 تا زن و یک مرد بود و ما اون فیلم رو کامل دیدیم بعد دیدنش انگاری شل شده بودم و بدون اینکه خودم بخوام کسم خیس شده بود از نگاه به مهیا حس کردم اونم همچین حسی داره ناخودآگاه بدن مهیا تو اون تاپ بندی که یک قسمت از سینه هاش رو معلوم کرده بود و بازوهای لختش برام یک معنی دیگه پیدا کرد مهیا احساسش رو به زبون آورد شبنم من یک طوری شدم گفتم منم همین مهیا مهیا به ارومی گفت کاش یک…و حرفش رو خورد خیلی دلم میخواست کسی کسم رو لمس کنه خواستم بازوی مهیا رو نوازش کنم ولی یاد مادرم و حرفاش و اینکه این کار چه گناهیه افتادم و به خودم غلبه کردم شب وقتی یاد اونکار افتادم کلی عذاب وجدان گرفتم ولی چند روز بعد یک روز که مادر و پدر مهیا مادربزرگش رو چک آپ برده بودن و ما تنها بودیم دوباره سراغ اون فیلم رفتیم و دوباره اون احساسات تکرار شد اینبار مهیا کنارم اومد و بغلم کرد و دستش رو گذاشت رو کسم انگاری خمار شده بودم و سرم رو گذاشتم رو شونه مهیا و اونم اروم میمالید و من ناخودآگاه ناله میکردم وسط ناله ها یاد مادر و پدرم افتادم و یواش گفتم نه مهیا مهیا دست از کار کشید و نگاهم کرد و گفت چرا عزیزم؟با درموندگی گفتم مهیا کار ما گناهه مهیا گفت ولی ما هردو دختریم خوب بود مثل بچه های کلاس دوست پسر داشتیم و با پسر غریبه رابطه داشتیم؟ما دو تا دختر و دوستیم که میخوایم با هم خوش باشیم سکوت کردم اومد جلو و لب هاش رو رو لب هام گداشت و یک بوسه شیرین و پر آه و اوه بهم دادیم بع یک بوس قانع نشدم و مرتب لبم رو تو لب مهیا میکردم و لبای همو میخوریم و لباسامونم همزمان درمیومد تا اون با یک شورت جلوم بود و شورت و سوتین روم دراز کشید و کسش رو میمالید به کسم و اه میکشیدیم تحمل نیاورد و رفت که شورتمو بکشه پایین دستم رفت رو دستش و نزاشتم ولی اون بدون توجه شورت کهنمو داد پایین و شورت خودشم بدون خجالت طوری کع انگار اینکارس داد پایین و نشست روم طوری که کسش رو کسم بود و خودش رو جلو و عقب میکرد و از زیر سوتین سینه هامو میمالید و اه میکشیدیم
خجالتم رفته بود و شهوت کاملا جاشو گرفته بود اومد روم دراز کشید از برخورد پوست تنش با تنم لذت شدیدی میبردم سینه هام رو تو دستاش گرفته بود و میمالید و نوکش رو میخورد و منم بلند آه میکشیدم و کسش رو میمالیدم و چوچولشو تو دستم ورز میدادم دوست داشتم کسم رو مثل فیلمه بخوره ولی میدونستم خوشش نمیاد درحالیکه کسش رو میمالیدم ارضا شد و آبش اومد و نفس نفس زنان از من لب گرفت به ارومی گفتم مهیا مهیا جواب داد جونم گفتم میشه کسم رو بلیسی؟ مهیا با تردید نگاهم کرد و رفت سمت کسم و شروع به مالشش کرد و بعد چند دقیقه مالش اروم زبونش به کسم خورد که اهی بلند کشیدم یک باز دیگه زبون زد که من ارضا شدم و شل و ول کنارش افتادم این اتفاقات کلا شاید حداکثر تو نیم ساعت بود ولی برای جفتمون لذت بخش بود و تا فرصتی گیر میاوردیم باید هرچند روز یکبار تکرارش میکردیم و معتادش شده بودیم چند وقت بعد که سال تحصیلی تموم شد خانواده مهیا خونه مادربزرگ رو فروختن و مادربزرگ رو پیش خودشون بردن و مهیا هم از اونجا رفت ولی ما چون معتاد به رابطه بودیم و اگر یک هفته نداشتیم اذیت میشدیم وقتایی که مامان باباش نبودن مرتب در رفت و آمد بودیم اما وسط های سال بعد برای من یک خواستگار اومد که پدرش بازاری و پولدار بود و خودش هم با باباش کار میکرد هرچقدر التماس کردم ازدواج نکنم پدرم قبول نکرد و من تو 16 سالگی عروس شدم و رابطم با مهیا هم تموم شد البته شوهرم خیلیییی تو سکس ازم راضیه و منم همینطور و از روز دوم نامزدی سکس رو شروع گردیم بهمم اجازه داد درس بخونم و الان دارم فوق لیسانس کامپیوتر میخونم و یک دختر 7 ساله و پسر 2 دارم مهیا هم ازدواج کرده و یک دختر 1 ساله داره.
نوشته: شبنم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید