این داستان تقدیم به شما
ظهر رسیدم خونه. هوا خیلی گرم بود هرچی زنگ زدم مامان در رو باز نکرد شمارش رو هم گرفتم جواب نداد ساعتو نگاه کردم 2 بود یادم افتاد مامان تا 5 استخره . وااااای تا 5 چیکار می کردم تو گرمااا…
کیف و وسایل دانشگاهم همرام بود من 24 سالمه و گرافیک می خونم و همیشه کلی بار همراهمه فکر کردم اوکی میرم پیش دوستم سوار آسانسور شدم مهتاب رو دیدم همسایه 3 طبقه بالایی خیلی لوند و نازه سلام کردیم گفت کجا خانم این موقع گفتم دانشگاه بودم اومدم مامان نیست گفت بیا پیش من رامتین نیست. رامتین شوهرش بود اما مهتاب خیلی سر بود ازش گفتم نمیام اما به زور بردم خونشون گفت دیوونه ای تو این گرما بری بیرون مگه؟ بدم نمی اومد از گرما بیزارم . رفتیم تو من مقنعمو درآوردم و نشستم اونم مانتو و شالش رو درآورد با 2 تا لیوان آب پرتقال خنک اومد یک تاپ کوتاه تنگ که معلوم بود سوتین نداره و ساپورت مشکی تنش بود . گفت چرا مانتو تو در نمیاری گفتم راحتم یه نگاه کرد گفت اه زیرش چیزی نیست صبر کن رفت اتاقش و صدام کرد رفتم 3 تا بلوز بهم داد گفت هر کدومو می خوای بپوش.
من از مهتاب کوتاه تر بودم و لاغرتر یک بلوز سفید برداشتم خودش رفت مانتومو درآوردم یک جین آبی روشن پام بود لباس زیر هم مشکی بندی بلوز رو پوشیدم یقه گشادی داشت خط سینه هام معلوم بود موهامو باز کردم اومدم بیرون یک نگاه به مهتاب انداختم موهای بلوندشو باز کرده بود ریخته بود دورش 34 یا 35 سالش بود و هیکل خیلی خوبی داشت یه مقدار پر بود با قد حدود 170 فکر کنم بین 65 تا 70 کیلو وزنش بود رفتم نشستم اونم اومد یک کم از درس و زندگی من حرف زدیم و مهتاب هم از زندگی متاهلی گفت آروم آروم تو کاناپه فرو رفت بود بعد سرشو گذاشت رو شونم و همینجور که حرف میزدیم با دستش رونمو نوازش کرد من هم خوشم می اومد هم نمی دونستم چیکار کنم آروم و با ترس دستمو بردم تو موهاش کم کم نوازش کردم بعد گوشش رو آروم مالیدم که یکدفعه یک آه ریز کشید و بلند شد تو چشمام نگاه کرد یک جور سوال تو نگاهش بود چشمام رو بستم و لبمو کمی باز کردم و چند ثانیه بعد خیسی لباشو رو لبام حس کردم و زبونش رو که آروم رفت تو دهنم …
خودم رو ول کردم رو کاناپه دستای مهتاب رفت تو لباسم و رسید به سینه هام لبام رو می خورد و سینه هامو می مالید و چیزی نگذشت که بلیزمو در آورد بعد ساپورتم و بعد سوتینم رو باز کرد و شروع کرد به خوردن سینه هام من کاملا تسلیمش بودم خودش همه چیز رو پیش می برد دستم رو گرفت گذاشت تو شرتم روی کسم و پاشد و شروع کرد آروم رقصیدن و لخت شدن و من بی اختیار کسمو می مالیدم آروم اومد نزدیک کسش رو گذاشت جلوی دهنم و من شروع کردم به لیسیدن و مکیدن هردو دیوونه شده بودیم بلند شد بهم اشاره کرد دنبالش برم و رفت تو اتاق خواب. رو تخت حالت 69 شدیم و کس همدیگرو می خوردیم زبونش می رفت تو کسم دیوونم می کرد خیس شده بودیم حسابی. می پیچیدیم به هم بعد منو خوابوند دستهامو از دو طرف گرفت و اومد روم سرش رو گرفت بالای سرم و موهای بلندشو مالوند به سینه ها و صورتم و آروم اومد پایین و لبامو خورد داشتم لباشو می خوردم و زبونش رو ساک می زدم که فشار زانوش رو روی کسم حس کردم وااااای دیوووونه شده بودم دستامو گرفته بود و زانوشو فشار می داد به کسم و لبامو می خورد ممممممم بی حال شده بودم خولبید روم به پشت. کسش جلوی دهنم بود و سر اون لای پام و اینقدر برای هم خوردیم تا ارضا و بی حال شدیم….
یه دیقه بعد برگشت سمت من لباشو گذاشت رو لبم یک چشمک زد و در گوشم گفت عاشقتم دختر…
نوشته: ژینا گل شادمهر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید