داستان سکسی تقدیم به شما
سلام و درود
راستش من اسمم پژمانه
تا الان هم سکس نداشتم چون یه سال پیش یه شکست عشقی خفن تو کارنامه ام ثبت شد که مجبورم کرد از هرچی دختره زده بشم
حتما با خودتون میگید خب تو کجا اینجا کجا
خب من نویسندگیو دوست دارم و الانم یه رمان نصفه کاره دارم که بعد از کنکور میدمش بیرون
الانم میخوام یه داستان بنویسم
اگه بد بود معذرت میخوام فقط تورو جون خودتون خواستید فحش بدین فقط به خودم بدین و اما داستان:
من پژمانم و حدود 18 سال سنمه
به قولی گفتنی 18 بهار و پاییز و تابستون از عمرم میگذره
نگفتم زمستون چون اصلا با سرما حال نمیکنم
آخه سرما آدمو به گا میده مخصوصا اگه ازش نفرت داشته باشی
داستان منم بر میگرده به یه ماه پیش یعنی تو ماه بهمن.
احتمالا دوستان خبر دارن که شیراز تو فصل زمستون چه سرمای تخمی و وحشتناکی داره
خلاصه تازه باشگاهم تموم شده بود (با پسر عموم کونگ فو سبک توآ کار میکردیم)
ساعت نزدیکای 8 شب بود که با پسر عموم از در باشگاه زدیم بیرون
رضا(پسر عموم) زود رفت ماشین رو روشن کرد و اومد جلو من وایساد تا من سوار شم.
خلاصه سوار شدم و داشتیم میرفتیم بسمت خونه که تو راه دوتا دختر سر راه وایساده بودن
معلوم بود حسابی سردشون شده آخه داشتن میلرزیدن
یه چند متر که رد شدیم به رضا گفتم وایسا که اونم وایساد
منم خداییش هم خوشتیپم هم قد بلند و خوش هیکل و شیطون
رفتم به یکی از دخترا (با نهایت کس کشی و مظلومیت)
گفتم
ببخشید خانوم
ما اهل اینجا نیستیم و برا دیدن یکی از دوستامون اومدیم شیراز
متاسفانه باتری گوشیمون هم تموم کرده
اگه اجازه میدین با گوشی شما یه زنگ بهش بزنم
اینام نمیدونم دلشون بحالم سوخت یا جریانو فهمیده بودن فوری یکیشون که بعدا فهمیدم اسمش نداست گوشیشو داد به من
منم سریع شماره خودمو گرفتم
وقتی گوشیم زنگ خورد و جیبم درش آوردم بنده خدا ها مغزشون هنگ کرده بود
منم دیدم تنور داغه گفتم نونو بچسبونم
به همین خاطر گفتم افتخار میدین شمارو برسونم؟
خلاصه سرتونو درد نیارم
اونارو رسوندیم و بعدشم خودمون رفتیم خونه هامون.
اون شب کلی با خودم فکر کردم که چیکار کنم تا زودتر تق دختره رو بزنم آخه لا مذهب اندامش آدمو دیوونه میکرد
چشمای درشت و آبی
لبای قلوه ای و خوشگل که با اون رژ لب قرمز آدمو وسوسه میکرد تا ازشون یه کام درست و درمون بگیره
رون ها و باسن خوش تراش
وای که چه تیکه ای بود
خلاصه یه هفته رو مخش کار کردم تا راضی شد
و از اونجایی که عین گاو خر شانسم زد و یکی از فامیلای ما تو شهرستان به درگاه ایزد منان پیوست
به همین خاطر پدر و مادرم رفتن شهرستان و من تنها شدم
صبح ساعت 11 بود که به ندا زنگ زدم گفتم بیاد خونه ما
اونم تا 1خودشو رسوند
دیگه کلا مخم تعطیل شده بود و فقط به سکس با ندا فکر میکردم
وقتی اومد رفتم درو باز کردم و همون جا اولین لب رو ازش گرفتم
همون رژ لب قرمز رو زده بود
وای خدا داشتم آتیش میگرفتم
دستام رو باسنش بود و لبهام تو لبهاش قفل شده بود
زبونش از بس شیرین بود انگار یه کیلو عسل رو تو دهنش خالی کرده باشن
اونم داشت راه میوفتاد
چنگ زد به موهام و سرمو بیشتر به طرف خودش کشوند
دیدم فضا رمانتیک نیست گفتم
بریم تو اتاق خانومی؟
که اونم به یه عشوه گفت چشم و پشت سر من راه افتاد
دیگه طاقت نداشتم
تو اون شلوار جین داشتم از شق درد میمردم
انگار یه چیزی تو کیرم و بود و میخواست پوستشو جر بده و از اون تو بیاد بیرون
خوابوندمش رو تخت و خودمم افتادم روش و دوباره لباشو گرفتم تو دهنم
بزاق دهنش آتیش بود
نمیدونم شایدم دمای بدن من رفته بود بالا ولی جدا آتیش بود
بعد چند دقیقه لب گرفتن آروم آروم اومدم پایین تر سراغ گردنش و شروع کردم به بوسیدن و خوردن گرنش
واقعا از یه شراب بیشتر آدمو مست و مدهوش میکرد
دیگه طاقت نداشتم
دگمه های مانتوش رد باز کردم و هرچی لباس تنش بود و در آوردم
پوشت سفیدی داشت
خیلی ناز و لطیف بود
پستونای خوش تراش که راحت میشد بزرگ شدنشون رو دید
داشتن بزرگ و بزرگ تر میشدن
وقتی نوک پستونشو تو دهنم گرفتم و شروع به مکیدن کردم برای اولین بار صدای نالش بلند شد و یه آه ه ه ه ه خوشگل گفت که باعث شد من حشری تر بشم و با سرعت بیشتری شروع به مالش و خوردن پستوناش کنم
کم کم اومدم پایین و زبونمو کردم تو نافش
معلوم بود نافش هم یکی ازنقاط حساسشه چون بازم آخ و اوخش بلند شد
ولی خودم زیادحال نکردم به همین خاطر زود رفتم سراغ بهشتیش یابه اصطلاح خودمون کسش
واقعا خیلی حال کردم
عین کف دست یه دونه مو هم نداشت
خیلی هم ناز و تپل بود و همینطورم سفید سفید
کس زیاد دیده بودم ولی معمولا اکثرشون صورتی و قرمز بودن
بگذریم
چون میخواستم برا اولین بار کلی حال کنم عین وحشی ها افتادم به جون کس خوشگلش و شروع به خوردنش کردم
دیدم شق درد امونمو بریده شلوارمو کشیدم پایین و به خوردنم ادامه دادم
یه آخ و اوخی راه انداخته بود که بیا و ببین
منم حشرم زده بود بالا هی زبونمو تا ته میکردم تو کسش و در میاوردم
ولی چه فایده
اوپن نبود و منم حوصله شب زفاف راه انداختن رو نداشتم بخاطر همین یه کوچولو کرم لیبروکانت مالیدم به سوراخ کونش و رفتم تو نخ آماده کردنش خودمم لخت شدم
اونم بیکار ننشست و تو حالت 69 قرار گرفتیم
اولش حالیم شد که مردده ساک بزنه یا نه اما دلو به دریا زد و کیرمو کرد تو دهنش
بنده خدا بار اولش بود یهو کیرمو تا نصفه کرد تو دهن که خورد به حلقش و به سرفه افتاد
گفتم چیه دختر
آرومتر
گاماس گاماس
اونم یه چشمک زد و به کارش ادامه داد
بعد یه دیقه باورم نمیشد این همون دختره
یه جوری ساک میزد انگار 100 ساله جنده اس
به آخ و اوخ افتاده بودم
واقعا این جمله رو درست گفتن که ما انسانا بیشترین پولو برای خریدن لباس میدیم اما بیشترین لذت رو وقتی لخت هستیم میبریم
سوارخ کونش تقریبا باز شده بود
بخاطر همین برش گردوندم و یه لب دیگه ازش گرفتم
دیگه حسابی هم خودم حشری شده بودم هم اون
هی میگفت زود باش دیگه
زود باش منو بکن
کونم بزار
میخوام جر بخورم
منم گفتم آی بچشم خانوم خوشگله
الان جرت میدم
رفتیم تو حالت سگی
یه ذره دیگه لیبرو کانت هم به کون اون مالیدم هم به کیر خودم
تا اذیت نشه
بعد کیرمو گذاشتم در کونش و آرمو سرشو فرستادم تو
یه آخ خیلی قشنگ گفت و صورتش جمع شد
معلوم بود دردش گرفته
دیدم هی میگه درش بیار درش بیار
بزن کسمو پاره کن اما به کونم کاری نداشته باش
اما ای دل غافل که کیرم دیگه حس و حال بیرون اومدن نداشت
یه دیقه همونجوری نگه اش داشتم و دلداریش دادم که الان دردش ساکت میشه بعد
بایه فشار کیرمو تا ته چپووندم تو کونش
نفسش بند اومده بود و سرخ سرخ شده بود
یهو یه جیغی کشید که از ترس نزدیک بود زهره ترک بشم
گفت درش بیار
گفت درش بیار ولی من محکم گرفته بودمش
خلاصه دردش کمتر شده بود و حالا میتونستم یواش یواش کیرمو عقب جلو بکنم و تلمبه بزنم
دیگه تقزیبا هم من داشتم حال میکردم هم اون
صدای ناله هاش از رو لذت بود
تو حس و حال خودم بودم که یکی رید بحال ما
زنگ در خونمونو داشتن میزدن
اولش محل نذاشتم ولی دیدم زیاد داره در میزنه
گوشیمم داشت زنگ میخورد
مجبوری پا شدم یه نگاه کردم دیدم داییمه
کپ کردم
گفتم یا حضرت عباس
زود یه چی پوشیدم و ندا رو هم انداختم تو کمد گفتم صدات در نمیاد
بعد رفتم درو باز کردم دیدم بععععله
آق داییمه
23 سالش بود و مجرد
از اون کسکشای روزگار بود
خلاصه اومد تو خونه منم با رفتار تخمی تخیلی مسخرم و رژ لب روی لبام همه چیز رو تابلو کرده بودم
اونم بچه تیزی بود
فوری پرید تو اتاق من
از بس کس خل و منگل بودم حتی یادم رفته بود لباسارو جم کنم
اونم با دیدنشون گفت
به به
گل در بر و می در کف و معشوقه بکام است
خب آقا زرنگه کجا قایمش کردی
با دسپاچگی گفتم چیو کجا قایم کردم
که با توجه به شواهد موجود خودمم از سوالم خندم گرفت
تو دلم گفتم منکه سکته ناقص و کامل رو با هم زدم اون ندا بنده خدا چی میکشه خدا میدونه
داییم باز سوالشو تکرار کرد
که من به تته پته افتادم
تو همین حین ندا از تو کمد در اومد
داییم وقتی اونو دید یه سوتی زد و رو به من کرد و گفت
پدر سوخته تو اینقد خوش سلیقه بودی و من نمیدونستم
دیگه وا داده بودم
داییم رفت سراغ ندا
اون بنده خدا هم کپ کرده بود و از ترس هیچی نمیگفت
داییم شروع به بوسیدن لباش کرد
خیلی بعد خیلی زود هلش داد رو تخت و خودشم عین جت لخت شد
من فقط عین ببوها رو صندلی نشسته بودم و داشتم بهش نگاه میکردم
میدونستم اگه چیزی بگم بدبختم میکنه
خیلی زود داییم شق کرد
گفت اوپنه که با من من گفتم نه
گفت پس خودم برات افتتاحش میکنم نامردی نکرد و کیرشو بی مقدمه کرد تو کس ندا
که رفتن کیر همان و خون اومدن همان
ندا هم از اون حالت شک خارج شده بود و داشت آخ و اوخ میکرد و معلوم بود داره حسابی بهش خوش میگذره
این وسط دیدم داره کلاه سرم میره
پا شدم برم سمتشون که دایی گفت
د نشد رفیق
عادت ندارم اسبی رو که خودم زینش کردمو بدم دست کس دیگه
این جمله اش عین پارچ آب یخی بود که ریختن رو سرم
ندا داشت داد میزد
زود باش
ادامه بده
جرم بده
منو بکن
از عصبانیت سرخ شده بودم
از کیر شقی داشتم میمردم
دیدم موندنم بی فایده است تنهاشون گذاشتم و چپیدم تو حموم و اونجا با جق خودمو خالی کردم و تو دلم دایی کس کشمو کلی فحش دادم
بچه ها ببخشین اگه بد بود
آخه دفه اولم بود مطلب سکس مینوشتم اگه مورد پسند. بود بیشتر مینویسم.
نوشته:‌ پژمان

نوشته های مرتبط:
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
خودم کردم که لعنت بر خودم باد (۱)
خدا پدرم رو لعنت کنه
لعنت به من فقط نفهم بودم (۱)
لعنت به هرچی متجاوزه
لعنت به هر چی شوهره (۱)
لعنت به اون شب
لعنت به این شانس
لعنت به هوس

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *