این داستان تقدیم به شما
من اسمم رضاهستش۳۰سالمه زنمم شیدا ۲۶ سالش… میخوام داستان جنده شدن زنموبگم که کاملا واقعیه بدون هیچ کم و زیادی …دوستان باور کنید اینقدر این کار لذت داره شما رو به یه دنیایی میبره که حتی شراب و شیشه و علف هم نمیتونه ببره… به جای عصبی بودن و کوفت شدن زندگی اینقدر زندگی شیرین میشه که وصف شدنی نیست. اینو بدونین که زنتون حتما به یکی دیگه کس داده شماها حتما یکی دیگه رو کردین خوب این خیلی کسخولیه که ادای با غیرتا رو در بیاریم یا فکر کنیم زنمون مریم مقدسه. صداقت و روراستی با خودمون اولین قدم خوشبختی و عشق و حال واقعیه . .خوب بریم سر اصل ماجرا …
***
داستان از اونجا شروع شدکه ما بعد ازدواج دنبال خونه میگشتیم بعداز کلی گشتن بلاخره یه اپارتمان تو طبقه چهارم پیدا شد. روز اثاث کشی یکی از دوستای زمان دبیرستان و دیدم که تو طبقه دوم زندگی میکردبا مادرش بعد چند سال همدیگرو میدیدیم اونم رو حساب دوستی واشنایی اومد تو اثاث کشی کمکمون کرد و برای اولین بار با زنم شیدا اشناشد و دیدش زن منم یه اخلاقی داشت از رفیق بازی بدش میومد و میگفت بعد ازدواج دیگه رفیق بازی تعطیل باید بچسبی به زندگیت منم دیگه با هیچ رفیقی نمیگشتم و چسبیده بودم به کار چون به خاطر مخارج عروسی و پول پیش خونه حسابی بدهکار بودمو شبانه روزی کار میکردم طوری که نمیتونستم حتی به خودم برسم شب دیروقت میرسیدم خونه وخسته میخوابیدم دوباره مثل روز قبل … فقط تو این مابین چون زنم تازه عروسی کرده بودیم هرپنج شنبه وجمعه میرفت خونه پدرش و اکثرا سه چهار روز اونجا میموند .. منم از این فرصت استفاده میکردمو دوستمو که طبقه دوم زندگی میکرد صدا میکردم جمعه ها معمولا میومد خونمون باهم پلی استیشن بازی میکردیم .
دیگه پلی استیشن بازی کردنمون شده بود کار همیشگی و هر جمعه با دوست طبقه دوم که اسمش طاهر بود بازی میکردیم گاهی هم مشروب یا ابجو میگرفتیمو مست میکردیم و بازی میکردیم … وقتی مست میشدیم وسط بازی طاهر هی سعی میکرد حرف زن منو بندازه وسط و از اون حرف بزنیم یه جوارایی که مثلا بهم میفهموند که خوش به حالت چه زن خوشگل و خوش اندامی داری همیشه وسط حرفامون میگفت من اگه ازدواج کنم دوست دارم زنم مثل زن تو باشه … از این طرفم زنم با تنها کسی که من باهاش میگشتم از دوستام طاهر بود که گیر نمیداد و کاری نداشت که میاد پیشم پلی استیشن بازی میکرد .. ولی کافی بود یکی دیگه از دوستام بهم زنگ بزنه شبانه روز سرم غر میزد ولی وقتی با طاهر بودم اصلا کاری نداشت … حتی وقتیم که خودش خونه بود میگفتم حوصلم سر رفته میگفت طاهر و بگو بیاد بشینید پلی استیشن بازی کنید ….بعدچون من به خاطر بدهیم زیاد کار میکردمو نمیتونستم به خودم برسم … هی میگفت مثل طاهر باش به خودت برس بین همیشه لباسای جدید میپوشه و عطر و ادکلن زدس ..
دوستم طاهر باشگاه بدن سازی هم میرفت و هیکلش عالی بود .. زنم میگفت بدهکاریت کم شد با طاهر بروبدنسازی تو هم مثل اون خوش هیکل بشی…خلاصه یه مدت همینطوری گذشت تا من تونستم بدهیمو بدم و یه نفسی بکشم وقت ازادم بیشتر بشه …دیگه طاهربیشتر میومد خونمون برای بازی و زنمم وقتی میفهمید که قرارطاهر بیاد تیپ سکسی میزد و اکثرا لباسای تنگ میپوشید و ارایش میکرد … طاهرم تو خلوتمون وقتی که مست میکردیم بیشتر حرفاش درمورد زنم بود وهی سوال میپرسید ..بعد حرفا طاهر درمورد زنم هی تو ذهنم میچرخید از تعریفاشو واینا…….. تایه روز که خونه تنهابودمو زنمم خونه پدرش بود اون روز طاهرم بهش زنگ زدم که بیاخونه تنهام بشینیم بازی کنیم گفت که کار دارم نمیتونم بیام … منم دیگه از تنهایی حوصلم سر رفته بود شهوتمم بالا بود …دیدم بهترین کار اینه که بخوابم …بعدچون اکثرا با طاهر بازی میکردیم تو همین فکرا بودم که خوابم برد .. تو خواب دیدم که طاهر داره زنمو میکنه توخواب حسابی شهوتی شده بودمو یه حسی از شهوت بهم دست داده بود که تاحالا تجربه نکرده بودمو خیلی لذت داشت طوری که بدجوری از شدت شهوت جنوب شدم و شرتم خیس خیس شده بود صبح که پاشدم برم سرکار همش به خوابم فکر میکردم که طاهر داشت زنمو میکرد …این لذت تو ذهنم مونده بود که یه شب موقعه سکس به زنم گفتم دوست داشتی جای من الان طاهر بود اینجا زنمم گفت خجالت بکش این چه حرفیه مگه من جنده ام ..گفتم نه منظورم این نبود ولی خب هی میگی مثل اون لباس بپوش و به خودت برس وباشگاه برو گفتم شاید دوست داشته باشی بااونم باشی خلاصه همینطوری باهم ورمیرفتیمو کیرم دست زنم بود منم با سینه هاش بازی میکردم که زنم وسط حرفاش گفت حالا یه بار بدم نمیاد باهش باشم ببینم چطوریه منم گفتم واقعا دلت میخواد اونم انداخت به شوخی و بحث وعوض کرد واونشب گذشت ولی من حس کردم زنم اون حرف دلش بود برای همین تصمیم گرفتم یه شب دیگه این بحث و پیش بکشم بعدچند روز بعدش تصمیم گرفتم که باز به زنم بگم اون روزرفتم یه مقدارمشروب گرفتم تا زنمو مست کنم هم خودم راحت حرفمو بزنم هم زنم تو عالم مستی واقعیت دلشو بگه.. خلاصه شبش اومدم خونه نشستیم مشروب خودن .. بعد من شروع کردم با زنم ور رفتن تا شهوتیش کنم یه فیلم سوپرم گذاشتم که خوب شهوتی بشه موقعه مشروب خوردن خلاصه بازبحث طاهرو پیش کشیدم و زنم گفت اره خب طاهر پسر خوش هیکل و خوش تیپیه بدم نمیاد یه بار امتحانی باهاش سکس کنم بعد منم دیدم که زنم افتاده تو اینطورحرفااز فرصت استفاده کردم گفتم جون رضاقبل ازدواج سکس داشتی زنم اولش هی میگفت نه باورکن منم هی اصرار میکردم بعد بهش گفتمم ببین الان گفتی من دوست دارم باطاهرسکس کنم ناراحت نشدم جون من راستشو بگو قول میدم ناراحت نشم .. .
خلاصه بعد کلی اصرار زنم گفت که قبل ازدواج تو یه مطب کار میکردم اونجا یه مهندس کامپیوتر داشت که صبح تاظهر میومد تایپ و اینا یادم بده ظهر به بعدم دکتر میومد برای وزیت بعدگفت مهندس کامپیوتره موقعه یاد دادن هی خودشو میچسبوند بهم و دستمالیم میکرد … تا یه روزی که داشتم تو قفسه پرونده مریضا رو مرتب میکردم اومداز پشت بغلم کرد محکم چسبید بهم و التماس میکرد که بزارمن تورو بکنم بدجوری تو کفتم….بعدزنم میگفت که کیرش راست شده بود لای کونم از رومانتو قشنگ حس میکردم میگفت هرکاری کردم ولم نمیکرد هی زوری منو میبوسید و کیرشو فشارمیداد به کونمو التماس میکرد که منو بکنه. میگفت منم هم ترسیده بودم هم داشتم شهوتی میشدم تا اینکه کیرشو دراورد دستمو بادستش گرفت گذاشت رو کیرش منم یواش یواش شهوتی شدم وشل شدم برد برد خوابوند رو تخت و شروع کرد منو خوردن منم دیگه حسابی شهوتی شدم اونم مانتومو داد بالا و شلوارمو کشید پایین منوزوری کردش …. وقتی اینو برام تعریف کردمن از شهوت داشتم دیونه میشدم کیرمم خیس خیس دست زنم بود اونم میمالیدش هردوتامونم مست بودیم یه حس عجیبی بینمون پیش اومده بود من تو عمرم اینقدشهوتی نشده بودم وقتی زنم تعریف کرد که مهندس کامپیوتره چطوری کردش حسابی از شهوت داشتم میسوختم بعد به زنم گفتم میخوای یه برنامه بچینیم طاهرم بکنت.. زنم گفت اخه دوستته نمیشه که منم گفتم حالا امتحان میکنیم فقط از اینن به بعد سعی کن باطاهر یه جوری بحرفی که شهوتیش کنی و لباسای باز تر بپوش تا دیدت حالش بد بشه …. میدونستم که طاهرم چشمش دنبال زن منه فقط شاید به خاطر دوستیمون بیخیال بشه … به خاطر همین تصمیم گرفتم که داستان کرده شدن زنمو با اون مهندس کامپیوتره یه طوریی برای طاهر تعریف کنم بهد چندروز بعد زنمو بردم خونه پدرش طاهرو صدا کردم که بیاد خونمون مشروبم تهیه کردم که مست کنیم راحت حرفامونو بزنیم … بعد که طاهر اومد خونمون نشستیم سربازی طبق معمول طاهر شروع کرد حرف انداختن درمورد زنم ….
بعد به طاهرگفتم یه موضوعی هست میخوام بت بگم فقط بین خودمون بمونه اونم گفت قول میدم .. بعد من داستان دادن زنمو به طاهر تعریف کردم اونم حسابی حشری شده بود و کیرش قشنگ راست شده بود و باورش نمیشد هی میگفت زنت چطوری بهت گفت منم گفتم مستش کردم موقعه سکس لو داد طاهرم از حشر دیونه شده بود هی میگفت یعنی شیدا رو قبل تو کردن .خلاصه این جریان گذشت و طاهر دیگه به هربهونه ای میومد خونمون زنمم لباسایی سکسی تر میپوشیدو ارایش میکرد و باناز با طاهر حرف میزد تا یه روز که دیدم همه چی ردیفه به زنم گفتم طاهرو صدا میکنم بالا سهتایی مشروب بخوریم بعد نشستیم بازی کردن تو هم به بهونه بازی کردن بیا بشین پیشمون هی خودتو بچسبون به طاهر و سعی کن حشریش کنی بعد من دیدم حشری شد خودمو میزنم بخواب تا باهم سکس کنیدزنم باورش نمیشد و از استرس و شهوت دست و پاهاش میلرزید ولباش خشک شده بود …خلاصه طاهر و صدا کردمو مشروبو خوردیموزنمم با ترس ولرز نشست وسط ما اولش یه ذره استرس داشت بعد یواش یواش راه افتاد و هی خودشو میزد به طاهر و گاهی هم دستشو یه کچلو میزاشت روکیر طاهر از رو شلوار .طاهرم از شنیدن داستان گایدن زنم با مهندس کامپیوتره حسش به زنم بیشتر شده بودو کیرش کاملا راست شده بودزنمم وقتی دید که کیر طاهر چطوری براش راست شده حسابی حشری شده بودو بانگاهش به طاهر میگفت بیا منو بکن … منم دیدم اوضاع روبه راهه گفتم من خسته شدم خوابم میادرفتم روی مبل خودمو زدم به خواب زنم قشنگ خودشو چسبونده بود به طاهر اونم داشت پلی استیشن بازی میکرد بعدطاهر چند باربرگشت عقب ونگاه کرد ببینه من خوابم بعد یهویی دستشو انداخت دور گردن شیدا شروع کرد لباشو خوردن زنمم که حسابی شهوتی بود کیر طاهرواز روشلوار گرفته بود و محکم میمالید
طاهر طاقت نیاورد و زنمو خوابوند و خودش خوابید روزنم شیدارو سفت بغل کرده بودو گردنش و میخورد بعد شلوارشو گشید پایین کیرشو داد دست زنم شیدا هم باورش نمیشد که کیر طاهرتودستاشه یه نگاه خاصی به کیر طاهر میکرد که انگاری به ارزوش رسیده بعدکیرطاهرو کردتو دهنش و باتمام وجود کیرطاهرو ساک میزد طاهرم از شهوت داشت داغون میشد گاهی نگاه میکرد ببینه منو هنوز خوابم بعد به شیدا گفت بزار بکنم تو کست بعد دوباره خوابید روشیدا کیرشو کرد تو زنم بعد شیدا شروع کرد به نفس نفس زدن ..منم وقتی دیدم زنم زیرکیریکی دیگه چه ناله ای میزنه و حال میکنه از حشر تمام شورتم خیس شده بود حتی بدون اینکه دست به کیرم بزنمم از شدتت حشر زیادیه مقدار از ابمم اومده بود…ولی خب طاهرزیاد نتونست زنمو بکنه زود ابش اومد و پاشدرفت…این جریان گذشت و طاهرم زنمو وقتی که خونشون خالی میشدمیبرد میکرد و فکر میکرد من اون روز خواب بودمو نفهمیدم زن منو کرده زنمم وقتی ازخونه طاهرمیومد بالا برام تعریف میکرد که چطوری طاهر کردش … بعدتصمیم گرفتم طاهرجلوی خودم زنمو بکنه تا حس فوق العاده اون روزو ببرم …. یه روز که تنهابودیم و طبق معمول داشتیم بازی میکردیم به طاهرگفتم که من اون روز خواب نبودم دیدم شیدارو کردی ..ولی خب چون شیدا راضی بوده و خودش دلش خواسته مهم نی … هروقت شیدا دلش خواست میتونی بکنیش ..طاهرم هم از خجالت سرخ شده بود هم باورش نمیشد که دیگه میتونه راحت زنموبکنه..تا اینکه یه روز بهم گفت مادرم میخواد بره مشهد شب خونه تنهام میخوام شیدا رو از شب تاصبح ببرم پیش خودم منم گفتم اگه شیدا راضی باشه مشکلی نیست بعد جریان و طاهربه شدا گفت شیدا هم اومد بهم گفت یعنی مشکلی نداره شب برم پیش طاهر بخوابم تاصبح منم گفتم اگه دوست داری هیچ مشکلی نداره همون لحظه میشد اوج خوشحالی رو تو چشمایی شیدا دید که قراره شب بره زیر یه پسر دیگه بخوابه تاصبح …
ازاون به بعد دیگه شیدادیگه راحت حرفایی سکسیشو بهم میزد…تایه روزی که گفت طاهرمیخوادمنوببره پارتی اجازه میدی برم طاهرخودش روش نشدبهت بگه .. اولش گفتم نه شاید اونجا اشنایی چیزی باشه بشناسنت زنمم اصرار که بره گفت من تاحالا پارتی نرفتم و دست دارم ببینم چطوریه بعداول طاهرمیره تو اگه اشنا بود من نمیره خلاصه شیدا منمو راضی کرد که باطاهر بره پارتی … یه دامن مشکی براق که تازانوش بود و چاک داشت از بغل پوشید با یه لباس مشکی براق تنگ که یقه بازی داشت و چاک سینه هاش قشنگ معلوم بود … رفتن پارتی و دم صبح برگشت خونه … چند هفته ای از این ماجرا گذشته بود که من برای یه کاری رفتم مغازه طاهردیدم دوتا از دوستاشم اونجان منو معرفی کردو دوستاشم به من بعد یهویی حرف پارتی چند هفته پیش افتاد و دوستش گفت قراره اخر این هفته هم بازم پارتی بگیریم اون دختره شیدا روهم بیار خیلی خوب ساک میزنه ..من یه نگاه به طاهرکردمو اون از خجالت سرشو اورد پایین و سرخ شده بود .. منم به دوست طاهر یه دستی زدمو گفتم عه اون شیدا رو میگی که …. مشخصات زنمو دادم اونم گفت اره مگه تو هم کردیش منم گفتم اره اول زیدی من بود بعد پاس دادمش به طاهر بعد به دوستش گفتم حالا جریان چی بود .. گفت با طاهر ضربدری زدیم اون زید منو برد کرد منم با دوستم شیدا رو بردیم تو ماشین کردیم …
بعد فهمیدم که زنمو تو پارتی دوتا پسر غریبه دیگه هم کردنش.. بعد رفتم خونه به زنم گفتم چرا جریانو بهم نگفتی گفت ترسیدم دعوام کنی .. منم گفتم نه کاریت ندارم هرچقدر میخوایی عشق و حال کن فقط دروغ نگو ……بعدزنم گفت پسره شمارشو بهم داده مشکلی نداری باهاش باشم کیرش خیلی بزرگتر از طاهره اون روز تو ماشین بادوستش ابمو اوردن … منم گفتم اگه اینطوری خوشحالی من مشکلی ندارم میتونی از هرکسی که خوشت میاد باهاش سکس کنی و حالشو ببری باکیر پسرا……اینطوری بود که زنم شده یه جنده کامل الانم چندتا دوست پسر داره که با همشون سکس داره ….
نوشته: شادکیر
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید