این داستان تقدیم به شما
اسمم حمیده و داستانی که میگم از بچگی شروع میشه.
بچه های دهه شصت میدونن که ما اون زمان حموم تو خونه هامون نداشتیم و مجبور بودیم که با مامانامون بریم حموم و من همیشه چون سنم کم بود تو حموم راحت بودم و یادم هست که زنا تو حموم شورتشونو در میو وردن و کس پر پشمشون میشستن و من همیشه مال مامانمو میدیدم و از طرفی هم همش سکس مامان بابامو میدیم که مامانم همش زیر کیر بابام اخ اوخ میکرد و ناله میکرد و بگزریم بابام فوت شد که مابزرگ شدیم و صحنه ها جلومون بود تا جایی که دیدم مامانم برای یه کارایی منو میبرد بیرون و از قضا دیدم رفت خونه یه مرده و دیدم مامانم باهاش کشتی گرفت جلوی چشم من کس و کون داد و کلی درد کشید و پول گرفت
این صحنه تو ذهنم موند تا بزرگ شدم و منم ۱۷ سالم شد و همش کس دادن مامانمو تو ذهنم حلاجی میکردم و همیشه جلوی من با یه شلوارک نازک میگشت و به طوری که خط کسش معلوم بود و منم همش زیر چشی میدیدم و یک روز سر شوخی با مامانم باز کردمو و گفتم اونروز یادته خونه اون مرده گریه میکردی گفت خوب گفتم بیا کشتی بگیریم و باهاش کشتی گرفتم نفهمیدم چی شد که دیدم از پشت بعلش کردمو دارم محکم فشارش میدم مامانم که حسابی شکه شده بود منو پرت کرد و اخم کرد که منم بهش گفتم مگه من چمه و از اون مرده چیم کمتره و قصیه رو بهش گفتم
مامانم گفت تو رو خدا به کسی نگو و من مامانتم ،منم دلم زدم به دریا گفتم منم میخوام ، رنگش زرد شد و تا اومد چیزی بگه محکم بعلش کردم و التماس میکرد که نکنم و میگفت من مامانتم و مدام گریه میکرد ولی دیر شده بود ،اون کس از بچگی جلوم بود ،اون سکس با اون مرده و اون ناله های شهوتی ،شلوار نازکش رو پاره کردمو کردم تو کسش و اون ناله نفرین میکرد و من بیشتر حال میکردمو هی گریه میکرد خلاصه ابمو ریختم توش ،اونم دید که کار از کار گدشته گفت برو دفعه اخرت باشه رفت یه گوشه ولی من هر موقع راست میکردم میکردمش ،دروع نگم اونم خوشش اومد ،ولی دیگه رابطه مون مثل مادر و پسر نشد که نشد…
سید حمید
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید