داستان سکسی تقدیم به شما

واقعا نمی خواست جز به این هیجان به چیز دیگه ای فکر کنه . چه نعمتی ! چه لذتی !چه هیجانی ! در فاصله چند روز هم خاله رو کرده بود و هم زن دایی رو . خودشم باورش نمی شد چه برسه به این که کس دیگه ای هم این خبر نگفتنی رو بشنوه . با یه حالت احساسی و نرم و روون کیرو میذاشت تا ته کوس سوسن و می کشید بیرون .-صدای زن دایی کوچولوش در اومده بود -امیر خوابت برد . ناز کردن به جاش و خشن گاییدن هم به جای خودش -دوست داری خشن باشم و سخت بکنمت ;/;-دوست دارم حال بدی یه جوری که نه سیخ بسوزه نه کباب -دوست نداری یه کاری بکنم که هر دو تاشون بسوزن ;/; -هر جوری عشقته و باهام حال می کنی و حال میدی بسوزون . سرعتشو زیاد کرد طوری که بهش فشار هم نیاد و دردش نگیره . کونش روبروی امیر با یه حالت قمبلی بود واون مثل بقیه مردا اسیر این ناحیه تا می تونست با نگاش می خوردش ووقتی هم که کیرشو تا ته کوس می فرستاد وسط تنشو هم محکم به وسط کونش می زد و با حرکتای لرزشی کونش کیف می کرد -چی می بینی امیر -لرزش کونتو -لغزششو چی -اونو دیگه باید از دایی جون پرسید . هردوشون زدند زیر خنده .. امیر دستشو دور کون زن دایی می گردوند و لذتو از همون قسمت تو تمام تنش پخش می کرد -اگه بدونی چقدر حال می کنم امیر -بیشتر از من ;/; -نمی دونم امیر تو یه صدایی نشنیدی -نه من فقط صدای قشنگ و هوس انگیزتو رو می شنوم . المیرا از لای در اتاق که به اندازه یه وجبی باز بود صحنه رو دید می زد . واسه یه لحظه سوسن متوجه اش شد . نگاهشون به هم تلاقی کرد . امیر هم اگه سرشو بالا می گرفت می تونست مادرشو ببینه . سوسن از خجالت داشت آب می شد . المیرا با اشاره دست متوجهش کرد که یه دور بچرخه تا امیر متوجه نشه وسر هاشون تو یه مسیر باشه و اون و امیر در واقع پشت به المیرا باشن .. سوسن این خواسته خواهر شوهرشو بر آورده کرد . دیگه خاطرش جمع شده بود . هر چند در اصل به کمک ووساطت خواهر شوهرش بود که کلنگ سکس بین اون و امیر زده شد ولی تعجب می کرد چه جوری وایستاده و با لذت به این صحنه نگاه می کنه . المیرا با حسرت به کیر پسرش نگاه می کرد . اون داستان چند روز قبل به نوعی دیگه واسش تکرار شده بود این بار هم کف دستش روی کوسش قرار داشت و به جای این که انگشتاشو فرو کنه تو کوس با روی کوس و چوچوله هاش ور می رفت و به شدت اونا رو می مالید و چنگشون می گرفت . با این که از فکر این که روزی امیر کیرشو فرو کنه تو کوسش بدنش می لرزید ولی با همون فکر که کیر امیر تو کوسشه با خودش ور می رفت . از اون طرف سوسن هم که می دونست المیرا اون و امیرو تحت نظر داره و شایدم دوست داره به پسرش بیشتر خوش بگذره احساسات و هوس خودشو بیشتر نشون داد و برای گرم کردن معرکه بیشتر خودشو به آب و آتیش می زد . به خودش می گفت حالا که خواهرشوهرش خجالت نمی کشه و دوست داره صحنه های گاییده شدنو ببینه پس چرا اون خجالت بکشه ;/; -امیر تند تر کوسسسسسم نیاز داره به کیییییررررت . خوب می دونی چطور بهش حال بدی خوشگل من .. این بار یه حرکتی به خودش داد و امیر رو رو زمین خوابوند و پشت به در کونشو رو کیر امیر قرار داد ولی با یه فشار کیررو انداخت تو کوس . حالا دیگه رو زمین قرار داشتند . وخیلی هم به در نزدیک بودند . سوسن پشت به المیرا بود ولی از اونجایی که بدنش روی امیر بود و جلوی دید پسره رو می گرفت اون نمی تونست متوجه مادرش بشه . المیرا به مرز جنون رسیده بود . یواش یواش داشت احساس می کرد که سالهاست که به خودش ظلم کرده . بهترین سالهای جوونی خودشو در ریاضت و بی کیری سپری کرده اون وقت تازه به دوران رسیده هایی مثل سوسن میان وجفت جفت کیر می خورن . واقعا ظلم از این بالاتر نمی تونه باشه .. کوسش به این احتیاج داشت که یه چیز داغ و گوشتی واردش بشه با بدنش تماس بگیره سر حالش بیاره .. به کی پناه می برد . دست به دامان کدوم کیر وصاحب کیر می شد . به آشناها که نمی تونست رو بندازه . از نظرپاکی و نجابت وحتی وفاداری به مرده شوهرش زبانزد خاص و عام بود . چطور می تونست این بی آبرویی رو که طی سالها به دست آورده یک روزه وحتی در یک لحظه از دست بده . کار دیگه ای از دستش بر نمیومد جز این که بشینه و بقیه سکس پسرشو ببینه . خیلی راحت می تونست درشتی کون سوسن و کیری رو که می رفت تو کوس و میومد بیرون ببینه . در واقع این زن داداشش بود که با حرکت دادن باسنش روکیر این صحنه های زیبا و هوس انگیزو درست کرده و بیشتر آتیشش می زد -امیر جونم امیر جونم چقدر کیف میده . دارم آب میشم . بززززن منو بسوزون . مثل یه شمع داری کوسمو آب می کنی . دستتو بذار دورش ببین آب و روغن می چکه .یهو گازو زیاد کرد و با سرعتی باور نکردنی خودشو روی کیر امیر حرکت می داد و در یک آن ایستاد و شونه های اونو محکم فشرد و دیگه حرکتی نکرد وثانیه هایی بعد المیرا شاهد اون بود که آب کیر پسرش از کوس و اطراف کون سوسن در حال بیرون ریختن و پایین اومدنه . هردوشون ارضا شده بودند ولی با این حال سوسن ول کن امیر نبود . نتونست اونجا وایسه و بیش از این شاهد دیدن این صحنه ها باشه . با این که خیلی هیجان زده اش می کرد به اتاقش رفت و رو تختش دراز کشید و سرشو میون دستاش فرو برد و شروع کرد به های های گریستن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick

نوشته های مرتبط:
مادرفداکار 77 (قسمت آخر)
مادرفداکار 23
مادرفداکار 11
مادرفداکار 2

اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *