این داستان تقدیم به شما
سلام
من شادی هستم الان ۲۶ سالمه با اجازتون جنده تشریف دارم و میخام چندتا از خاطرات دادنمو واستون تو چندتا داستان بگم امروز میرم سراغ اولین سکسم
بذارید اول یکم بیوگرافی بدم از خودم بریم به ۲۸ سال قبل…
پدرو مادر من بدون موافقت دوتا خونواده ازدواج کردن مامانم با پدرم فرار میکنه و چند ماهی کسی ازشون خبر نداشته پدربزرگ مادریم بخاطر بی آبرویی ک تو محل بخاطر فرار مادرم بوجود اومده بوده سکته میکنه و بعد چند وقت میمیره مادرمم بعد چند وقت میفهمه بخاطر همین تو مراسمش نبوده برادرش و دوتا خواهراشم بخاطر این قضیه هیچوقت نبخشیدنشو طردش کردن پدرمم ک ی برادر بزرگتر داشته فقط که همون موقع هم کوس کش بی ناموس تشریف داشتن
خلاصه پدرو مادرم به ناچار میرن شیراز واسه کارو زندگی جفتشون باهم کار میکردن بابام اول منو درست کرده و ۳ سال بعدش خواهرم سپیده رو تا جایی که یادم میاد زندگی خوبی داشتیم تا اینکه دنیای نامرده بی ناموس اون روی سگیشو به ما نشون داد هفت سال داشتمو تازه میرفتم مدرسه ک بابام از ساختمونی ک توش بنایی میکرد افتادو فوت شد این قضیه کمر مادرمو شکست کمر هممونو شکست برگشتیم شهرستان ولی داداششو خواهراش قبولمون نکردن چند ماهی تو شهرستان آواره بودیم تا اینکه مامانم تصمیم گرفت برگرده شیراز خونه خودمون تا همونجا ی کاری پیدا کنه خرج زندگی رو بده یکی دو سالی میرفت خونه ی مردم کلفتی میکرد بعد از فشار زندگی کم کم شغل شریف جندگی رو در دست گرفت به ناچار واقعا هرکی که جنده میشه دیگه راهی براش نمونده از راه همین شغل شریف خرج منو خواهرمو میداد منم چون دیگه بزرگ شده بودم ۱۴ سال دیگه درک میکردم شرایطو مشتری های مامانم میومدن تو خونه خودمون و منو سپیده میرفتیم تو زیر زمین تا کار تموم بشه
منم که کونم میخارید همیشه یواشکی میرفتم بالا و دادن مامانمو تماشا میکردمو خود ارضایی میکردم انگار واقعا جندگی تو خون ما بود و هست
روزها گذشت تا بالاخره روز موعود فرا رسید روز پا گذاشتن من تو عرصه خطیر و ترسناک جندگی
مامانم انقدر داده بود ک کم میشد ناله کنه درد بکشه ولی اونروز صداش تا پایین میومد خواهرمم ک دیگه ۱۱ سالش بودو کم کم گرفته بود قضیرو
نتونستم طاقت بیارم میخاستم برم ببینم طرف کیه ک ناله مامانمو در آورده بود ب بهونه دستشویی رفتم بالا ب سمت دستشویی داشتم رد میشدم ک با دیدن من جفتشون همونجا قفل کردن و ی دفه مامانم داد زد پدسگ کی به تو گفت بیای بالا میکشمت صب کن منم از ترس دوییدم تو دستشویی درو بستمو داد زدم بخدا خ فشار آورده بود دستشوییم گفت زود کارتو بکن بیا برو گم شو پایین
گوش وایساده بودم ببینم چی میگن مرده حدود ۳۵ سال سن داشت شنیدم که میپرسه این کیه دخترته؟چندسالشه؟جقد نازو کردنیه اینو بگم ک من تعریف از خود نباشه واقعا خوشکلم اونموقع هم هیکلم نسبت به سنم بیشتر میزد و میخورد ک مثلا ۱۸ سالم باشه
مامانم گفت و دخترمه بچست ۱۴ سالشه بیخیال شو بذار بره ماهم کارو تموم کنیم
مامانم داد زد تموم نشد ذلیل مرده منم گفتم چرا و درو باز کردمو اومدم بیرون مرده رو دیدم ک جشماش برق میزدو میخاست منو بخوره با نگاش منم از ترس مامانم سریع دوییدم تو زیر زمین
چند دقیقه ای گذشت ولی دیگه صداشون نمیومد ک مامانم ی دفه اومد صدام زد شادی بیا بالا کارت دارم گفتم مامان گوه خوردم غلط کردم ببخشید گفت بیا بالا کارت ندارم رفتم بالا منو برد تو اتاق بغلم کردو بوسم کرد گفت میدونی خواهرت لباس درستو حسابی نداره خودتم همینطور تو که میدونی ما چقد پول لازم داریم دخترم شصتم خبر دار شد که کسو لا دادم امروز راستش ته دلم خوشحال بودم چون بدمم نمیومد و میدونستم منم اول آخر میشم مث مامانم ولی ی ترس بدی هم داشتم اولین بار بود یارو هم که ناله های مامانمو در آورده بود..گفتم بذار یکم پیش مامانم مقاومت کنم پیش خوش نگه از خدا خواسته
گفتم مامان میترسم من نمیدونم باید چیکار کنم اون مرده بد نگام میکرد ازش میترسم گفت نترس دخترم من پیشتم نمیذارم اذیت بشی بخاطر خواهرت قبول کن گفتم باشه ک ی دفه مامانم زد زیر گریه ناخواسته منم گریم گرفت چی برای ی مادر بدتر از اینکه از دخترش بخاد جلوی خودش کوس بده و جندگی رو شروع کنه رفتش بیرون و با همون حالت گریه به مرده گفت که نمیشه کارت تموم نشد پولم نمیخام فقط برو این قضیه مال ۱۶ سال پیشه فقط میدونم که ۱۰۰هزار تومن خیلی بوده قرار گذاشته بودن ک ۱۰۰تومن بخاطر من بده مرده شروع کرد ب التماس کردنو اسرار کردن و پولو رسوند به ۲۰۰تومن مامانم فک کنم باید چند دقت کاد میکرد تا ۲۰۰ تومن در بیاره با این حال بازم قبول نکرد تا اینکه من رفتم جلو گفتم مامان اشکال نداره ما بخاطر سپیده اینکارو میکنیم دیگه جاره ای نداریم مامان خودم رفتم جلو به مرده گفتم قبوله گفت الهی من فدات بشم تو فرشته ای تو حوری هستیو از این کوس شعرا خلاصه شروع کرد به کوس لیسی فک کنم اون لحظه بهترین لحظه عمرش بود حقم داشت قرار بود پرده ی دختر ۱۴ ساله خوشکلو سفیدو به قول خودش مث فرشته ها رو بزنه کاری نداریم مرده وضعش خوب بود و غمش به ۲۰۰تومن نبود ولی هرکی دیگم بود میرفت پول نزول میکرد تا جای اون باشه من واقعا ترگل ور گل بودم تعریف از خود نیست بخدا ولی واقعا نازو دوست داشتنی و صد البته کردنی بودم
خلاصه ب مرده گفتم باید همین الان ۲۰۰تومنو بدی گفت الان ک همرام نیست گفتم پس برو با پول بیا تا منم برم حموم خودمو آماده کنم برا تو
خخخخخخخ واقعا مثل خری شده بود ک بهش تی تاب دادن نمیدونست چیکار باید بکنه گفت چشم چشم میرم یک ساعت دیگه با پول میام بهش گفتم سه دست نهار خوبم بگیر بیا با شکم گشنه ک نمیشه کوس داد گفت باشه و رفت خخخخ منم مادر قهوه ای بودم برا خودم
مامانم بنده خدا رفت سپیدرو آورد بالا بغلش کردو حسابی گریه کرد دلم از اسک ریختنش داشت آتیش میگرفت
واقعا کیر تو این دنیای نامرد راستی یادم رفت بگم ک اون عموی کوس کش حرومزاده ولد زنا ارث بابامو بالا کشید دیوس زن جنده و ی وصیت نامه جعلی آورد ک پدر بزرگم بابامو از ارث محروم کرده اگه اینکارو نکرده بود شاید الان ما جنده نبودیم ایشالا ک حق ما از حلقوم زنو بچش بزنه بیرون
سرتونو حسابی درد آوردم بریم وارد بحث سکسی داستان بشیم
مرده ک اسمش علی بود برگشت با پولم برگشت غذا رو ک خوردیم خداروشکر سپیده خوابش بردو بردیمش پایین
منم رفته بودم حمومو سفید کرده بودم کوسو آماده ی پاره شدن بود رفتیم تو اتاق خ استرس داشتم روم نمیشد جلوی مامانم لخت بشم گفتم مامان میخای تو بری بیرون من روم نمیشه جلوی تو
گفت اصلا برم بیرون این نامرد اذیتت میکنه مرده وایساده بود دهنش آب افتاده بود هنوز من لخت نشده کیرش داشت شلوارشو پاره میکرد من شروع کردم به لخت شدن ففط شرتو کرستم مونده بود مامانم دوباره شروع کرد به گریه کردن گفتم مامان من اینجوری نمیتونم این راهیه ک من اولو آخر باید برم قرار نیست ک دکتر یا مهندس بشم توهم ک نمیتوننی جور این زندگی لعنتی رو تنها بکشی یادت باشه ما اینکارو برا سپیده انجام میدیم اگه من الان نیام تو این مسیر بعد چند سال دیگه منو سپیده مجبوریم باهم ما تو این کار بذاریم
با اینکه بچه بودم هنوز ولی مشکلات زندگی زود بزرگم کرده بود میدونستم این اتفاق اولو آخر میفته دیرو زود داشت ولی سوختو سوز نداشت
مرده مثل دیوار همینطوری وایساده بود تکون نمیخورد هیچی هم نمیگفت حشر داشت از چشاش میزد بیرون هنوز دست به من نزده داشت نفس نفس میزد مانانم بهش گفت لباساتو در بیار دیگه اونم ک منتظر این جمله بود شروع کرد به لخت شدن و چشم من کلا به شرتش بود ک داشت پاره میشد یعنی واقعا داشت پاره میشد
قلبم تند تند میزد آخه تا حالا کیر ندیده بودم اونموقع ک مثل حالا امکانات نبود گوشی اینترنت نبود حالا دختر هفت ساله کل دستگاه زنو مردو از حفظه
شرتشو ک در آورد کیرش مثل فنر پرید بالا منکه چشم از رو کیرش بر نمیداشتم من چون تا حالا کیر ندیده بودم نمیدونستم معیار کوچیکو بزرگ بودن کیر چقدره ولی کیرش واقعا بزرگ بود فک کنم ی ۱۷ ۱۸ سانتی طولش بودو کلفت درست یادم نیست فقط دردو عذاب اونروزه ک هیچوقت یادم نمیره
یکی درد دادن اونروزو هیجوقت یادمنمیره یکی هم درد کون دادن اونم به زور ک بعد تو ی داستان دیگه میگم اون داستانم شنیدن داره وای وای وای از اون سب کزایی
مامانم دستمو گرفتو خوابوندم رو تخت ی بالشت گذاشت زیر کونم تا کوسم قشنگ بیاد بالا نشست بالا سرمو دستمو ول نکرد تو همون حالت شرتمو درآوردم مرده چشمش فقط به کوس من بود وایساده بود بالا سر کوس من تکونم نمیخورد کوسم داشت برق میزد یفید سفید بدون ی تار مو فقط ی خط صاف جند سانتی اومده بود پایین اصلا هنگ کرده بود انگار باورش نمیشد چی نصیبش شده به نظر خودم کوسم هنوز به بلوغ نرسیده بود هنوز جا داشت واسه رشد کردن نمیدونم چجوری میگن دختر از ۹ سالگی میتونه بده و بچه دار بشه کرستم رو هم در آوردمو مامانم شروع کرد ب مالیدن سینه هام
فکرشو بکنید چه حس بدیه آماده کردن دخترت واسه دادن ی غمی تو جشمای مامانم بود اونموقع ک هیجوقت فراموش نمیکنم اون صحنه رو دلم خ به حال مامانم میسوخت انگار کل کارایی ک کرده بود تو این چند سال میومد تو ذهنش حتما پیش خودش میگفت کاشکی باهاش فرار نمیکردم کاشکی نمیمرد کاشکی بچه نداشتم کاشکی پسر داشتم کاشکی جنده نمیشدم کاشکی میمردم راحت میشدم و هزاران ای کاش دیگر که نن از تو چشاش میخوندم…
به مرده گفت جند دقیقه صب کن تا یکم آمادش کنم ک گفت کوسشو خودم میمالم اون پایینو شروع کرد به خوردن کوسم وای وای چه لذتی داشت جقد داشتم حال میکردم ولی روم نمیشد جلوی مامانم آه و ناله کنم کوسم خیسه خیس شده بودو آماده جر خوردن چند دقیقه ای شد ک مرده گفت دیگه طاقت ندارم کیرشو کاندوم زدو دست گرفتو اومد جلو مامانم بهش گفت تا حالا پرده زدی گفت نه مامانم اومد جلو کیرشو گرفت تو دستشو بهش گفت تو اصلا فشار نده بذار من کیرتو عقب جلو کنم هروقت بهت گفتم یکم فشار بده تا پاره بشه پردش منکه جشامو بسته بودمو دستامو مشت کرده بودم حدود ی دقیقه ای مامانم کیرشو میمالید رو کوسم میخاست حواس من پرت تو همین حال بودم که ی فشار بری احساس کردمو ی جیغ بلند کشیدنو سوزش عجیبی رو کوسم احساس کردمو حس کردم کوسم خیس شده اونایز ک پرده شون زده شده میدونن جی میگم
چشمامو ک باز کردم دیدم مامانم دستمال تو دستشه داره کوسمو تمیز میکنه تموم شد به همین راحتی پرده ماهم زده شد البته بگم بخاطر مادرم بود ک چیزی نفهمیدم وگرنه ک اون وحشه همون موقع جرم میداد
خونارو ک پاک کرد مامانم پاشد کرم آوردو حسابی چرب کرد کیر مردرو بهش گفت یواش یواش میکنی تو مثل حیوون ی دفه فشار نیاریا من با دستام دست مامانمو محکم گرفته بودمو مرده داشت فشار میداد کوسم کم کم شروع کرد به درد گرفتن هر فشاری ک میداد انگار ی شکی بهم وارد میشد کوسم واقعا تنگ بود کیر اونم ک حسابی کلفت ی پنج دقیقه ای میشد ک مرده گفت اینطوری فایده نداره باید یکم دردو تحمل کنی مامانم گفت وحشی نشیا خب باید حوصله داشته باشی مرده ک یکم عصبانی شده بود گفت من ۲۰۰ تومن ندادم ک همینجوری انقد ور برم با کیرم ک آبم بیاد من باید بکنم تو کیرمو منکه حسابی ترسیده بودم هیچی نمیگفتم انگار مامانم داره میده یکم بحثشون بالا گرفت ک من گفتم مامان اشکال نداره بذار یکم فشار بده شاید راهش باز بشه زودتر تموم بشه تو دلم ب خودم فحش میدادم اخه هنوز هیچیش نرفته بود تو داشتم از درد میمردم دوباره کرم زدو شروع کرد ب فشار دادن دیگه نتونستم طاقت بزارمو ناله هام بلند شد یادمه هرچی بیشتر فشار میداد منم دست مامانمو بیشتر فشار میدادم چند دقیقه ای شد ک گفت برگرد و دراز بکش رو تخت بالشتو گذاشت زیر کوسمو نشست رو پاهام کیرشو کرد تو درد خیلی بدی داشتم ولی در عین حال لذتم میبردم دیگه تقریبا نصف بیشتر کیرش تو کوسم بود حس میکردم کیرش میخوره به ته کوسم با اینکه فقط نصفش میرفت تو ولی الان ک کوس میدم کیر بیست سانتی قشنگ تا ته میره میاد فک کنم اونموقع کوسم هنوز کامل رشد نکرده بود خودش خوابید رو تختو بهم گفت بشین روش مامانم دیگه هیجی نمیگفت فقط تو تغییر پوزیشن ها کمکم میکرد دستامو گرفتو سینمو چسبوند به سینشو دستشو دور کمرم حلقه کردو شروع کرد به تلمبه زدن سرعتسو زیاد کرده بود سرو صدای منم حسابی بلند شده بود دیگه علاوه بر دهانه کوسم ته کوسمم درد میگرفت جون هی کیرش با هربار تلمبه زدن میخورد ته کوسم همش تو این فکر بودم اینکه همش درده پس لذتش کو دیگه واقعا خسته شده بودم دلم میخاست از مامانم کمک بگیرم ولی میگفتم به اندازه کافی اعصابش خورد هست بدترش نکنم …
سرعت تلمبه زدنش هی بیشترو بیشتر میشدو صدای ناله های من هی بلندترو بلندتر تا اینکه گفت داره ابم میاد بلندم کردو کاندومو در آوردو منکه ولو شده بودم رو تخت اومد بالا سرمو آبشو خالی کرد رو بدن من منکه دستم روی کوسم بود فقط و هی داشتم بازش میکردم را دستام تا یکم هوا بخوره آخه حسابی داغ کرده بود
مرده لباس پوشیدو گفت اگه بازم پول لازم شدید من هستما این کوس تازه از الان به بعد کردن داره مامانم راهیش که کرد بره اومد تو اتاق من داشتم گریه میکردم اومد بغلم کردو بوسم کردو یکم قربون صدقم رفتو کلی معذرت خواهی کرد ک جرا نتوتسته خرج خونرو در بیاره ک من مجبور شدم کوس بدم
کوسم تا چند روز درد داشت و من فقط برام سوال بود ک پس لذتش کجاست
بعد ها ک چند بار دادمو کوسم باز شد معنی لذت واقعیه کوس دادنو فهمیدم …
این بود داستان اولین کوس دادن من
دوستان این قضیه همونطور که گفتم مال چندین سال پیشه سعی کردم تا جایی ک میشه دیالوگایی ک میگم عین همون جیزایی باشه ک اتفاق افتاده ولی طبیعی هستش ک من یادم رفته باشه خیلی هاشو
امیدوارم ک خوشتون اومده باشه منتظر داستان بعدی من ک کونم پاره میشه باشید
دوستدار شما
شادی جنده
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید