داستان سکسی تقدیم به شما
تمام بدنم کوفته بود .. دوست داشتم یکی بیاد و تمام تنمو بمالونه .. دو تا دختر داشتم که هر دو شون دانشجوی چند تا شهر اون طرف تر بوده و شوهرمم که می رفت سر کار و تا شب بر نمی گشت … یکی از دوستام زنگ زد که ماساژور های زنی هم هستند که میان خونه و حسابی آدمو سر حال می کنن ولی پول بیشتری می گیرن . اگه خودت بری اون جا ارزون تر تموم میشه .. منم که حال و حوصله اینو نداشتم از خونه برم بیرون . از دوستم خواستم که که یکی از اینا رو برام بفرسته … -ببینم اینا اطمینانی هستند ؟ -آره بابا وابسته به موسسه ای هستند که کارش همینه . کارت هم دارن . خلاصه یه زن جوونی اومد خونه ام .. منم روی روی تخت یه سفره بزرگ نایلونی گذاشتم که اون تشک و پارچه رو روغنیش نکنم .. وقتی بهم گفت که لباسامو درش بیارم اولش کمی سختم بود .. ولی بالاخره این کارو کردم و به شکم خوابیدم . لباسامو در آوردم حتی سوتینمو . فقط یه شورت پام بود که یه حوله کوچولویی انداختم رو کونم که به اصطلاح حجاب کونمو حفظ کنم . به یاد یکی از فیلمهای سکسی افتاده بودم که در دوران مجردی دیده بودم .روغنو رو شونه ها و کمرم ریخت .. دستاش جادو می کرد . همون اول خوابم گرفته بود . دوست داشتم بیشتر بهش پول بدم و بیشتر پیشم بمونه .. دختر جوونی بود .. خیلی هم ناز .. حس کردم که شوهرم داره منو مالش میده .. بدنم کاملا داغ کرده بود . یه گرمای خاصی ازم زده بود بالا . هوسمو زیاد می کرد . هیجان زده شده بودم . هم هوس داشتم و هم خواب .. دستاشو رسوند پایین تر .. وقتی حوله رو از کونم بر داشت من هیچ سختم نبود . فقط یه شورت فانتزی پام بود .. دستشو گذاشت دو طرف اون شورت و اونو هم کشید پایین . فقط همینو گفت که دیگه چون باید رو باسنم روغن بریزه چاره ای نداشته .. دستاشو به آرومی روی کونم می کشید و بعد لحظه به لحظه فشارشو بیشتر می کرد .. آخخخخخخخ این دختر معجزه می کرد . دوست داشتم که رو من بخوابه .. یا این که اصلا بره و شوهرم بیاد جای اون و باهام عشقبازی کنه . هوسم خیلی زیاد شده بود .. .. دستاشو از کناره های کونم به طرف داخل وبه کسم رسوند . به دو طرف کس .. کس رو از کناره ها به طرف بالا می کشید .. می خواستم جیغ بکشم ولی لبامو گاز می گرفتم . چشامو باز نمی کردم . احتمالا اون متوجه شده بود که من چقدر خوشم میاد و لذت می برم …نمی دونم داشت چیکار می کرد که من خیلی خوشم میومد . تمام تنم آتیش شده بود . دستاش کاملا چرب و روغنی بود . کف پاشو هم روغنی کرده بود و اونو به بدنم می مالوند .. طوری شده بودم که دلم می خواست زود تر شب برسه و شوهرم کنارم بخوابه .. دستشو از قسمت جلو گذاشته بود رو سینه هام . بعد همونو گذاشت روی صورتم .. یه بوی عجیبی می داد این دستاش .. لحظاتی بعد حس کردم خیلی خمار شدم .. از لذت ماساژ بود یا هوس و یا چه ماده ای در این روغن بود که من نمی دونستم .. فقط می دونستم که دلم می خواد با قسمتای جنسی بدنم ور رفته شه .. .. چند لحظه ای رو حس کردم که دستی رو تنم نیست .. اون زن صدام زد ولی انگاری نمی تونستم جواب بدم .. فقط تنها چیزایی رو که به یادم میومد این بود که حس کردم یه دستای مردونه ای رو بدنم قرار گرفته .. ترس برم داشت .. نه نه .. شاید اشتباه می کنم .. اون که یک زن بوده .. حالا چی شده که یک مرد جاش قرار گرفته . باورم نمی شد .. یه لحظه دستای اون مردو دیدم که رو سینه هام قرار داره .. دستاش لطافت دستای زنونه رو نداشت .. هیچ حس و حال حرکتو نداشتم .. نمی دونم چرا زبونم قفل شده بود .. کف دست اون مرد از پشت رفت لای پام .. کسمو خیلی آروم بازش کرد .. همش انتظار داشتم که اشتباه کرده باشم .. ولی حس کردم که اون مرد قصد تجاوز به منو داره . منو رسونده بود به جایی که شایدخودمم دوست داشتم این کارو باهام انجام بده . بعد از این که اون زن مشت و مالم داد حالا نوبت اون مرد بود که این کارو باهام انجام بده .. اون کی بود .. هدفش چی بود .. کیرشو رو سر کسم حسش می کردم .. قلبم داشت از جاش کنده می شد .. دامنم لکه دار شده بود . احساس تاسف می کردم . ولی یه جورایی هم داشتم سر خودم کلاه می ذاشتم . چون خوشم میومد . دوست داشتم چهره اونی رو که قصد تجاوز به منو داره ببینم . هر چند لحظه در میون به خواب می رفتم ولی اون جوری نبود که نتونم از اوضاع و احوال بی خبر باشم . دومین کیر زندگیمو دریافت کردم .. وقتی بار اول و به آرومی داشت می رفت توی کسم احساس تاسف می کردم . از این که دیگه نمی تونم تو روی شوهرم نگاه کرده احساس یک زن وفادار و متعهد رو داشته باشم ولی ضربات پی در پی کیر که به انتهای کسم می نشست تمام افکار این چنینی رو به دست باد می سپرد و منو اسیر اون کیر می کرد .. دوست داشتم بیشتر بکوبونه . با این که همچنان خمار بودم ولی از داغی کیرش لذت می بردم . می دونستم اونم می دونه که من دارم حال می کنم . اون کی می تونه باشه .. من که عاشق کسی نبودم . کسی هم که نگفت دل بسته منه ولی هر کی بود و هر چی بود تونسته بود به من نشون بده ظرفیت یک زن رو . شاید ظرفیت من به همین اندازه بود . بیشتر از بیست سال زندگی مشترک من با یه ضربه کیری این مرد رفته بود زیر سوال . ولی دیگه مهم نبود .. پاهامو از پشت باز ترش کرده تا اون مرد با تسلط بیشتری منو بکنه .. این خواب و خماری لعنتی دست از سرم ور نمی داشت . دوست نداشتم اون چهره رو ببینم . با یه روند ثابت داشت منو می کرد . کیرش وقتی به انتهای کسم می رسید قسمت پایین تنش به کونم می چسبید .. دوست داشتم ضربه هاش شدید باشه .. دوست داشتم تند تر منو بکنه . انگار صدای قلبمو شنیده بود .. خستگی ناپذیر نشون می داد . خودمو محکم به تشک چسبونده بودم ولی در حال پرواز به سوی اوج هوس بودم .. حرکت موجی شکل هوس و آب کسمو به خوبی احساس می کردم . و در همون حال چند ثانیه ای رو به خواب رفتم و وقتی که دوباره احساس بیداری کردم حس کردم که یه آبی داره ازم می ریزه .. آبی که مثل آب من نبود .. وای توی کسم خیس کرده بود تا به خودم بجنبم با کیرش کونمو هدف گرفت . یک لحظه آروم و قرار نداشت . ول کنم نبود .. نمی خواستم صدامو بشنوه … دیگه خواب از سرم پریده بود . با این درد کون دیگه خماری هم از سرم پریده بود .. هنوزم لذت می بردم از این که اون داشت به تمام بدنم دست می کشید . بعد از این که کیرشو در کونم حرکت داد واسه لحظاتی اونو ثابت نگه داشت و دو طرف کون گنده منو با دو کف دستش به طرف وسط جمع کرد و کیرشو اون وسط قفل کرده و قسمتای گوشتی کونمو در تماس با کیر قرار داده و اونا رو مرتب به چند طرف حرکت می داد . طوری که کیر داخل کون داغ داغ شده بود و در همون حالت ثابت آبش توی کون من خالی شد .. همون کیرو یه بار دیگه توی کسم فرو کرد ..این آخری واقعا خیلی بجا بود . چون درد کونمو تسکین داد .. بازم خوابم گرفته بود .. و در بیداری بعدی که فکر کنم دو سه دقیقه بعدش بود حس کردم همه جا ساکته . انگاری که خواب می دیدم .. ولی دستمو که به کس و کونم مالیدم منی رو به خوبی حس می کردم . با ترس و لرز از جام پا شدم . خجالت می کشیدم اگه اونا رو می دیدم .. صدای بسته شدن درو که شنیدم سریع سوراخ سنبه های خونه رو بر رسی کردم. سرقتی نشده بود .. بعدا هر کاری هم کردم دیگه اون زنو ندیدم . از دوستم در موردش پرسیدم اونم گفت که شناختش از طریق موسسه اون بوده ولی همون روز که پیشم بوده رفته خارج . گیج شده بودم ولی اون روز یکی از شاد ترین و خاطره انگیز ترین روز های زندگی من شده بود . در برابر همسرم هم احساس شرم نمی کردم . ولی تازگی ها یه حسی بهم دست داده که دوست دارم احساس جوونی کنم . هر چند چهل ساله بودن به معنای پیری نیست ولی بیست سالگی و احساس اون وقتا رو داشتن یه شور و حال دیگه ای داره . دونستم که برای اولین بار پس از از دواج خیلی دلم می خواد یه دوست پسر داشته باشم . دوست پسری که خاطره اون ماساژرویایی رو واسم زنده کنه …پایان
نوشته مرتبطی وجود ندارد
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید