این داستان تقدیم به شما
سلام .اسم من علی .داستانی رو میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به اسفند ماه ۹۵ک من برای شرکت تو جشن عروسی پسرعموم رفته بود م شهرستان …
از خاله جانم بگم ک نفس منه عشق منه ازبچگی تا الان دیوانشم خیلی خیلی دوستش دارم .خیلی وقتا فک میکردم کاش میشد باهاش ازدواج کنم و مال خودم باشه ولی میدونین ک نمیشد ! خالم ی خانم سی و سه سالس ک ی اندام سکسی تپل داره .خیلی نانازه و من فدایش .داستانم از اونجایی شروع میشه ک خالم تو بیست وهشت سالگی ازدواج کردومن اندر خم عشقش بودم وچون بهش نرسیدم تصمیم گرفتم هرجور شده بگنمش تا داغ نرسیدن بهشو ی جوری سرد وخنک کنم .واسه همین رفتم تو نخش و چندین بار اتفاقی مثلا خودمو به بدنش نزدیک میکردمو و میمالوندمش وخداوکیلی خاله جانمم بدش نمیود و چندین باربا مالش خودش بهم اینو بهم فهمونده بود.خلاصه از ی هفته قبل از عروسی تموم قرارمدارای رفتنو باهم گذاشتیم وصب روز موعود راه افتادیم .ازهمون ابتدای کار وقبل حرکت خودمو هرجور بود ب بدنش نزدیک میکردم و ی مالش میرفتم و خاله جانمم چون متوجه شده بود همراهی میکرد .بعد از مراسم عروسی تو حیاط ی گروه ارکست امده بود و چراغارم خاموش کرده بودن وفضا خیلی مناسبی برا من جور شده بود ..اینم بگم ک خاله جانم کنار من واستاده بود و مجلس خیلی خیلی شلوغ بود وجوونا میرقصیدن ومن خالم داشتیم نگا میکردیم ..چون شلوغ بود خاله چسبیده بود بمن و منم دستم چون تو جیبم بود .!!خاله کونشو جوری داده بود عقب ک خط کونشو راحت میشد ازتو جیب لمس کرد.دستمو از جیب دراوردمو و پشت دستمو ب بهونه لبه جیب گذاشتم رو کپلش ..یکم فشاردادم و باانگشتام بازی بازی کردم .خاله م همش خودشومیچرخوند سمت من و اینکارباعث شده بود راحت کونشو لمس کنم .منم باانگشتام فشار میدادم کپلشو ب دستم .حدود چن دقه گذشت و جفتمون شهوتی شده بودیم .
اینو از صورت خاله میشد دید .کیرم داشت منفجرمیشد یکم چرخیدمو کیرمو ب رونش چسبوندم وچون خیلی شلوغ بود اونم خودشو دادعقب تر و چسبید ب کیرم خدای من حالا دیگه خاله تو بغلم بود نزدیک نزدیک .نزدیکترازهمیشه..دستام میلرزید وپاهام نای واستادن نداشت .سرمو بردم کنارگوشش و چون صدای ارکست زیاد بود تو گوشش چن بارگفتم خاله خاله …برگشت و نگا کرد وتوگوشم گفت جااان .دوباره دهنمو بردم نزدیک گوشش و درحالی ک بلند نفس میکشیدم تو گوشش گفتم دوستت دارم ….یهو تموم تنش انگارلرزید ازپایین فشارو ب کیرم زیاد کرد و یکم داد ب راست و خط کونشو انداخت رو کیرم وکون محکم بافشارداد عقب .خدای من!!!چجوری بگم و بنویسم ک درکش کنین .!تمام وجودم داغ بود داغ داغ ازعشق و هوس خاله .کسی ک ی عمر دوسش داشتم ازصمیم قلب الان تو بغل بود و میشدداغی تنشو ازروی لباسم حس کرد.حالادیگه میشد راحت کیرو بکشم رو کونش .چندین بار ب بهونه شلوغی کمرشوگرفتمو ومحکم فشارش دادم ب کیر و اونم همکاری میکرد .
حالا دیگه دستمو کرده بودم تو جیبمو کیرمو تو دست گرفته بودمو سرشو میمالوندم ب کون خاله .اونم هی جابجامیشد تا خوب داغی کیرمو حس کنه .دیگه طاقت نداشتم توگوشش گفتم خاله بیابریم توماشینم کیف پولمو بیارم .درکمال ناباوری گفت نه ولش کن !!من پول دارم وبهت میدم تاشاباش بدی و یهو دیدم خودشو ازم جداکرد وچن قدم ب جلو رفت .من ک چشمام ازمستی وانمیشد دوباره رفتم جلو تو گوشش گفتم نمیایی بریم .گفت داداشمو ببین .سرمو چرخوندم دیدم دایی داره نگامون میکنه و زیر چشمی حواسش ب ماهست ..راسش یکم ترسیدم ولی خودمونباختمو ازش جداشدم و توهمون حال با کیر واستاده رفتم وسط مجلس رقصو یکم رقصیدم بعدم با رقص رفتم دایی رو اوردم وسط و عادی شد همه چی ..خلاصه ازاونشب تاحالا باخاله جان مالوندنو درپیش گرفتیم وهرجا ک میبینیم همدیگه رو شده درحد ی سینه شم میمالیم ..!ممنون ک داستانمو خوندین .جریان کردن خاله جونم تو سیزده بدر واستون میذارم .باامیدشادی برای همه .!!
نوشته: علی
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید