این داستان تقدیم به شما
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه .
من آرش هستم 22ساله قد 185وزن 65هیکل و قیافه ای معمولی دارم و ب شدت گرم خاطره ای ک براتون تعریف میکنم از مادره دوستمه سه سال پیش بود ک ی پسر ک یکسالی از من کوچیکتر بود تو محل پیداش شد بی نهایت پوست سفید و موهای بور عالی داشت همه جوره خوب بود تا اینکه تصمیم گرفتم بهش نزدیک بشم باهاش رفیق همینحورم شد کم کم باهم رفیق شدیم سال اول رفاقت خیلی خونه هم نمیرفتیم بیرون همو میدیدیم تا اینکه ی روز صبح زنگ زد ک بیا خونمون قلیون گذاشتم گفتم کسی نیست گفت نه بیا اما وقتی رفتم مادرش بود ک اگ بخوام ازش بگم باورتون نمیشه اما ی زن 35-36ساله کاملا جا افتاده قیافه خوشکل و بی نظیر قد بلند چشم های قهوه ای مشخص بود ک باشگاه رفته هم هست هیکل بی نقصی داشت و البته پوست بسیار سفید ک رگ های رو دستاش رو مشخص میکرد وقتی دیدمش ی چند ثانیه مات و مبهوت نگاش کردم ک خندید و گفت خوش آمدی سینا ازت تعریف خیلی کرده خوشبختم ک رفیقی مثل تو داره منم تشکر کردم تمام اون روز رو تو کف بودم اما بعدا دیگ اهمیتی ندادم البته بگم تو نگاه اول اصلا فکر سکس ب سرم نزد اما بعد ها دیدم اومد پیج اینستام رو فالو کردن و گاهی اوقات هم استوری هارو ریپلای میزد منم جواب میدادم..تا اینکه ی روز با سینا تصمیم گرفتیم مشروب بخوریم رفتیم گرفتیم نشستیم خوردیم بعد گفت بیا بریم خونمون قلیون بکشیم گفتم پس مامانت اینا چی گفت اونا مشکلی با مشروب خوردن من ندارن گاهی اوقات با پدرم میخورم (پدر سینا کارخونه کار میکرد بیشتر اوقات نبود)
رفتیم خونشون با مادرش احوال پرسی ک دید مستیم گفت به به حالتونم ک خوبه لبخندی زد رفت آشپز خونه ماهم مشغول شدیم. اون شبم گذشت و رسیدیم ب اصل ماجرا ی روز سینا ازم چسب مو خواست گفت ببرم خونه بدم ب مادرش خودش نبود گفتم باشه چسب رو برداشتم رفتم در باز بود داخل صدا زدم محبوبه خانم صدایی نیومد رسیدم پشت در اصلی خونه زدم ب شیشه ک دیدم صدا زد ارش جان بذار پشت در برمیدارم ببخشید حمام بودم گفتم باشه گذاشتم پشت در راستش تجسم اون هیکل و اون سفیدی با بوی نم حموم داشت دیوونم میکرد شیطون گولم زد ک نرم در حیاط رو بستم پشت ماشین خودمو مخفی کردم چند ثانیه ای گذشت ک در باز شد وااای خدا چی دیدم ی حوله ک دوره خودش پیچیده بود فقط سینه تا کونش رو میپوشوند اومد و چسب برداشت رفت داخل من ک این صحنه رو دیدم بیهوش داشتم میشدم واقعا دوست داشتنی بود از اون روز ب بعد همش فکره اون چیزی ک دیدم روانیم میکرد تا اینکه تو اینستا ی استوری راجب تنهایی گذاشتم چند ساعتی گذشت محبوبه جون ریپلای زد چرا تنها تو پسره گرم و خوش رویی هستی قیافه بدی هم نداری چرا تنهایی پس؟ ک شروع کردم ب اه و ناله ک دختر بازی پول میخواد و زن گرفتن پول میخواد منم ک اول جوونیمه ندارم و… ک دیدم گفت راست میگی سخته از همه لحاظم سخته حتی جنسی منم وقتی دیدم اینچوری گفت یکم پرو شدم گفتم اره جنسی ک اصلا نگین واقعا سخته سخت میگذره ک یهو دیدم گفت خب ب نظرم تو تنها راهت اینه با خودت ور بری استیکر خنده هم گذاشت ک گفتم نه اینکارو نمیکنم واقعا اثرات مخربی داره ی جورایی ب ضرر هاش نمیرزه ک دیدم گفت اوه اشتهاتم خوبه ی دفعه ای باید اماده و بی پرده بذارن جلوت ؟؟ البته اینا رو ب شوخی میگفت برا اولین بار اینقد چت کردیم ک منم گفتم خب چی میشه مگه ؟ دیدم خوند و جوابی نداد منم پیامی ندادم ب فکر رفتم ک باید بکنمش خیلی تو کفش بودم همش فکر میکردم ک چجوری؟؟ ی روز خونه بودم سینا زنگ زد گفت ارش بیا خونمون کمکم کولر رو جابه جا کنم راش بندازیم منم از خدا خواسته قبول کردم رفتم مشغول ب کار کولر شدم ک دیدم محبوبه خانم با دوتا لیوان شربت اومد ی چادر نازکم سرش بود ک اگ ب افتاب وایمیساد میشد قشنگ دید ک چی پوشیده متاسفانه منم دیدم ی ست تاپ و شلوارک بتفش پوشیده بود ک قشنگ چسبش بود یکم ک نگاش کردم گفت ارش شربت بخور ی چرخ زد جوری ک پشتش ب من بود خم شد سینی رو گذاشت وای ک میخواستم همونجا بچسبم بهش زیر چشمی نگام کرد متوجه نگاه خیره من شد ک صدایی صاف کرد رفت تو کولر ی چندتا وسیله میخواست ک سینا گفت ارش بمون برم بگیرم بیام
رفت منم ک شهوتم بالا زده بود گفتم بهترین موقعیته وقتی سینا رفت در زدم در باز کردم دیدم با همون تاپ و شلوارک رو ب رو تلویزیون رو مبل لم داده بود منو ک دید جا خورد منتظر بود برم بیرون در ببندم ک دید اینکارو نکردم گفت ارش برو بیرون نمیبینی وضع منو ک سرمو انداختم پایین گفتم میشه باهات حرف بزنم گفت چ حرفی گفتم راجب خودمه گفت باشه سرمو ک اوردم بالا دیدم چادر پوشید گفت بیا ببینم چی میگی نشستم شروع کردم ب تعریف ک خیلی زیبایی خیلی دوست داشتنی هستی خوشبحال سینا ک دیدم گفت چیه ی جوری داری تعریف میکنی انگاری فهمیده بود اما شک داشت ک دلو زدم ب دریا گفتم محبوبه خانم من عاشق شما شدم خیلی وقته این مسئله اذیتم میکنه زد زیر خنده گفت بچه من سن مادره تورو دارم شوهر دارم بچه دارم چی میگی گفتم ب خدا دوست دارم بهش نزدیک شدم گفت هوی حواستو جمع کن خندیدم پرو نشو تو ذوقم خورد از طرفی هم گفتم سینا میاد ضایس پاشدم رفتم بیرون اونم چیزی نگفت بعداز اتمام کار کولر پیام دادم دایرکت ک چیزی ک ب سینا نمگی از حرفای امروزم ؟؟ دیدم خوند با مکثی چند دقیقه ای فقط ی نه نوشت رفتم خونه کلی دایرکت کس لیسی کردم ک میخوامت خوشکلی میبنمت از خود بیخود میشم هیکلت خیلی خوبه و کلیییی تعریف ک اون فقط میخوند و جوابی نمیداد منم زیاد شلوغش نکردم گفتم من تنها رفیق پسرتم اون ب غیر از من تو محل رفیقی نداره کلی هم ادم بخاطر خوشکلی سفیدی سینا منتظرن تا ازش سوء استفاده کنن من تا جایی ک بتونم هواشو دارم نمیذارم ک دیدم نوشت فردا سینا قراره با باباش بره کارخونه من تنهام بیا باهات حرف دارم منم خوشحاال گفتم چشم حتما..فردا بیدار شدم رفتم حموم ی دوش گرفتم من ک دیگ اینبار باید تموم میکردم کارو کاملا تر تمیز کردم ب خودم رسیدم ی رفیق دارم تو کار قرص بود ازش ی ترا گرفتم خوردم حول هوش ساعت 10صبح اس زد کجایی بیا کارت دارم منم سریع خودمو رسوندم ب خونشون ک ی کوچه با ما فاصله داشت در زدم رفتم تو بازم همونجوری بود با چادر رفتم تو بعداز سلام گفت بشین چیزی میخوری گفتم آب فقط چون دهنم خشک شده بود اثثر قرص بود ابو ک خوردم گفت اون حرفارو جدی ک نگفتی گفتم کدوم گفت همون چیزایی ک راجب سینا گفتی گفتم اتفاقا جدیه حتی چندبار ازم خواستن ک ببرم سینا رو اوناهم… حرفم خوردم دیدم گفت تو هواشو داری دیگ گفتم اره ب خدا دارم نمیذارم کسی نزدیکش بشه ولی خب شماهم ….بازم حرفم خوردم ک گفت من چی؟؟ گفتم خب هوایه منو داشته باشین دیدم ی پوز خند زد و گفت چ توقعی داری ؟؟ گفتم محبوه خانوم من خیلی بهتون لازم دارم شما ارامش خیال رو ازم گرفتی گفت خجالت بکش بچه پرو میشی چرا زود دیدم باز زد تو ذوقم دیگ دووم نیاوردم از رو مبل پاشدم رفتم سمتش دیدم عکس العملی نشون نداد زانو زدم اون رو مبل بود من پایین دستشو گرفتم دیدم گفت ول کن دستمو حرفتو بزن گفتم محبوبه خانوم بیا اذیت نکن من قول میدم فقط یکبار باشه همین یبار حداقل بخاطر سینا باز دستشو گرفتم دما بدنش فرق کرد و کمی گرم تر شد چیزی نگفت ی دستم گذاشتم روی رون پاش دیدم ی اوووف از رو کلافگی گفت یکم جابه جا شد بازم تکرار کردم کارمو کم کم کاملا داغ شده بود من سعی کردم چادر بردارم اولا یکم مقاومت کرد یکم ک قربون صدقش رفتم شل شد دیگ کم کم داغ داغ شده بود چادر ک برداشتم دیدم وای همون تاپ و شلوارک اما بدون سوتین دیوونه شدم
سریع رفتم سراغ لبش شروع کردم ب خوردن همکاری نمیکرد ساکت ساکت بود ی لحظه دست زد ب سینم پسم زد گفت کافیه بهتری بری منم ک فهمیدم نمیخواد بیستر از این حشری بشه گفتم کجا برم هنوز کلی کار دارم باهات بازم چسبیدم ب لباش دستم گذاشتم رو سینش با ناله نکن برو عقب اما فایده نداشت من مغزم قفل بود رو سکس شروع کردم ب مالیدنش از رو مبل اوردمش پایین خوابوندمش و شروع کردم خوردن لباشو دست ب سینه هاش زدن رفتم سراغ لاله گوشش ک فهمیدم نقطه ضعف اون قدرت منم همینجاس شروع کردم مک زدن کاملا ناله های بلند بلند میکرد طاقت نیاوردم رفتم سراغ شلوارک تنگش کشیدمش پایین وااای خدا چی دیدم ی کس تپل سفید با لبه های صورتی رون های خوش تراش درجا زدم رو کسش دوتا بوس کردم بو خاصی میداد ی ذره زبون کشیدم دیدم صداش در اومد همش میگفت واااای اوووف با ناله های شدید لبشم دندون میکند افتادم ب جون کوسش اینقدر خوردم لیس زدم ک دیدم لرزید بهش گفتم محبوبه جونم نوبت تو خواهش میکنم دیدم پاشد ی نگاهیی بهم کرد گفت خدا لعنتت نکنه نگا چی ب روزم اوردی رفت سراغ شلوارم وقتی کشید پایین ی کیر 17سانتی تقریبا کلفت دید ک ی ذره مو نداشت یکم دست کشید روش سرشو بردم پایین دهنش باز کرد واااای ک چقد حرفه ای میزد واسم از پایین تا بالاش رو لیس میزد تاب نیاوردم خوابوندمش کیرمو رو کسش ک خیس بود بازی دادم بالا پایین میکردم هی ناله میکرد منم بیشتر و تندترش میکردم ک یهو گفت ارش زووود باااش اوووم زوووود منم سر کیرمو فشار دادم تو چ لذتی داشت ی کس داغ و تقریبا تنگ هول دادم تو شروع ب تلمبه زدن کردم صدای ناله هاش تاپ تاپ خوردن رون های من ب رون هاش کل خونه پیچیده بود اون زیر بود منم روش بودم کلی هم لب گرفتیم منم ک ترا خورده بودم ی نیم ساعتی باید نیکردم تا بیاد خستع شدم پاشدم خوابیدم کاملا حشری بود پاشد شلوارک دراورد اومد رو کیرم تنظیم کرد رو کسش نشست روش واااای ج حالی داد اون پوست سفید او قیافه قشنگ اون چشم های قهوه ای دیوونم کرد تاپ رو دراورد منم سینه هاشو میگرفتم بالا پایین میشد ی پنج دقیقه ای همین حالت بودیم دوباره ارضا شد بدنش لرزید خودشو روم انداخت من چرخیدم باهاش پاهاشو دادم رو شونم ب حالت هفتی تلمبه زدم دیگ نا نداشتیم چند دقیقه همین حالت کردم داشتم ارضا میشدم ک قبل از اینکه بیاد کشیدم بیرون همش با فشاار زیاد ریختم رو شکمش خیس عرق بودیم کلی هم خسته بوسش کردم در گوشش گفتم ممنونم زیبایه من قول میدم نذارم اب تو دل سینا تکون بخوره دکمه شلوارمو بستم دیدم پاشد بهم نگاه نمیکرد شکمشو پاک کرد من گفتم میرم ک موذب نباشی تشکر کردم و رفتم تو کونم عروسی بود ک ب ارزوم رسیدم باورمم نمیشد بعدها تو چت کردنامون متوجه شدم ک شوهرش معتاده زیاد گرم مزاج نیست دادم رو مخش کار میکنم واسه سکس بعدی …
نوشته: آرش
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید