این داستان تقدیم به شما
سلام
من امیر هستم و ١٩ سالمه
مامانم زهره یه زن ۳۹ ساله با پوست نسبتا سبزه و اندام پر و گوشتی و قیافه ی معمولیه كه همیشه بخاطر كون بزرگ و و گودی كمر زیادش مورد توجه مردای غریبه و فامیل قرار میگرفت
داستان برمیگرده به تابستون سال قبل كه ما برای عروسی دخترخالم رفته بودیم شهرستان . روال و رسم عروسی های اونجا اینجوریه كه مهمونای غریبه بعد از شام میرن و فامیلا قاطی میشن و تا ساعت ٣-٤ میزنن و میرقصن .
روز عروسی رسید و داشتیم حاضر میشدیم كه بریم و مامانم داشت لباسی كه برای اون شب خریده بود رو میپوشید . یه كت مشكی بود كه تا بالای كونش بود با پیرهن یقه هفت سفید و دامن تنگش كه تا سر زانوش بود و به خاطر كوتاه بودن كت كاملا برجستگی كونش رو بیرون انداخته بود و ساپورت مشكی شیشه ای كه رنگ پاش كمی معلوم بود
به خاطر یقه هفت بودن پیرهن وقتی یكم خم میشد خط سینش رو هم میشد دید . ازونجایی كه دختر خالم رو خیلی دوست داره انتظار داشتم كه سنگ تموم بذاره با تیپش ولی خب واقعا فراتر از انتظارم شده بود و به شدت جذاب شده بود .
رفتیم اونجا یه خونه باغ بود كه مال خود خالم ایناس و مردا تو حیاط و خانوما تو خونه بودن و همه چیز عادی بود و من كنار پسرداییم احسان نشسته بودم و باهم حرف میزدیم . احسان ٢٥ سالشه اهل باشگاه و بدنسازیه و هیكل ردیفی داره و از طرفی یه رقاص به تمام معناس و همیشه تو تولدا و عروسیا وسطه و میرقصه . قبلا با احسان پورن رد و بدل كرده بودیم و از علاقش به زنای سن بالا و گوشتی باخبر بودم اما فك نمیكردم اونم تو نخ كون مامانم باشه …
بعد از شام با رفتن مهمونای غریبه و فامیلای دور جمع صمیمی تر شد و فامیلای زن و مرد رفتن توی خونه . اول با مشروب خوردن شروع كردن و كم كم وارد فاز رقصیدن و شادی شدن .
مامان من اصولا مشروب نمیخوره و وقتیم میخوره خیلی زود مست میشه و سر درد میگیره اونشب به اصرار بابام و من به زور بهش به اندازه پنج پیك مشروب دادیم. بعد از چند دقیقه مامانم و بابام حسابی داغ شده بودن و مثل بقیه رفته بودن وسط و میرقصیدن منم مشغول بودم كه خالم منو صدا كرد كه برم و از توی حیاط كیفش رو از توی ماشین براش بیارم منم رفتم اما وقتی برگشتم از تعجب خشكم زد . دیدم بابام نیست ( و احتمالا دستشویی بود ) و مامان زهره داشت با احسان میرقصید و احسان هر از گاهی روی كمرش و قسمت بالای كونش رو دست میكشید اول یكم حساس شدم روشون اما چند لحظه بعد احساس كردم كه رفتار هردوشون از روی مستیه و خبر خاصی نیست . بعد از چند دقیقه با برگشتن بابام احسان هم رفت پشت سرشون و مشغول رقصیدن شد منم شروع كردم به رقصیدن و وقتی خسته شدم رفتم عقب وایسادم و نگاه میكردم تا اینكه خالم اومد كه شاباش كنه و پولا رو میریخت هوا رو سر جمعیت . بار اول چیز خاصی ندیدم اما دفعات بعدی هر بار كه خالم پول میریخت و همه جمع میشدن وسط و بالا میپریدن احسان تو شلوغی دستشو میكشید رو كون مامانم و مامانم هم واكنشی نشون نمیداد طوری كه كم كم تحریك شدم و شق كرده بودم . بعد از شاباش كردن هم باز ٥-٦ بار دست احسان روی كون مامان زهره رفت و مامانمم یبار برگشت با خنده نگاش كرد و به نظر میومد بدش نیومده و خوشش هم اومده .
بعد چند دقیقه احسان از وسط رقص خارج شدو رفت بیرون از خونه مامانم خسته شده بودو اومده بود كنار من وایساده بود كه یكم آب بخوره . شیش هفت دقیقه بعد احسان برگشت و اومد پیش مامانم و بهش گفت : عمه زهره مامانم كارت داره .
و اینجوری مامان زهره من رو با خودش برد . منم حساس شده بودم اما فكر نمیكردم كار به كجا قراره بكشه و همچنان وایساده بودم . حدود یك ربع بعد بابام اومد و ازم سراغ مامانمو گرفت منم گفتم رفته پیش زندایی اونم گفت برو صداش كن بیاد منم رفتم پیش زنداییم و ازش پرسیدم كه مامانم كجاس اون گفت كه نمیدونه پرسیدم مگه نیومد پیش تو؟ گفت كه نه چرا باید بیاد پیش من
اونجا بود كه فهمیدم علاقه آقا احسان به زنای گوشتی و سن بالا قرار كون مامان زهره رو به باد بده
شروع كردم به گشتن خونه و همه جارو گشتم اما نبودن از ساختمون درومدم و شروع كردم به گشتن محوطه باغ اما نبودن رفتم كه از باغ بیرون برم نزدیكای در بودم كه لامپ روشن اتاقكی كه دم در هست و توش بیل و وسایل باغبونی نگه میدارن رو دیدم . اتاقك در نداشت و انتهاش هم پر از وسایل بود مجبور شده بودن همین جلو وایسن . من وقتی برق رو دیدم سر جام میخكوب شدم و اروم برگشتم عقب كنار یه درخت كه منو نبینن و بعد سعی كردم یواشكی نگاه كنم.
حدسم درست بود و احسان داشت به شكل وحشیانه ای لبای مامانمو میخورد و با یه دستش موهاشو چنگ زده و بود و اون یكی دستش هم لای كون مامانم بود یكم كه لب گرفتن مامانم شروع كرد به مالیدن كیر احسان از روی شلوار و احسانم داشت مامانمو به سمت زمین فشار میداد تا بشینه و براش ساك بزنه
قبل از اینكه بخواد كیرش رو دربیاره برق اتاقك رو خاموش كرد كه كمتر جلب توجه كنن این كار منو سخت تر كرد و باعث شد سخت تر بتونم ببینم اما درعوض میتونستم جلوتر برم و معلوم نباشم
بالاخره احسان به كمك مامانم كیرش رو دراورد و من تونستم ببینم خیلی دراز نبود شاید ١٦-١٧ سانت بود اما خیلی كلفت و گنده بود طوری كه دست مامانم به زور دورش حلقه میشد . مامانم یكم كیرشو مالید و بعد احسان سر مامان زهرمو گرفت و چسبوند به كیرش و كردش تو دهن مامانم و فشارش داد به ته گلوش اما اونقد كلفت بود كه فقط كله كیرش و یه ذره از بدنه ش توی دهنش جا میشد . اونقد با حرص و حشر كله مامانمو روی كیرش جلو و عقب میكرد كه انگار تمام عمرش تو كف زهره خانوم بوده و حالا تونسته بود كیرشو تو دهنش فرو كنه بعد از چند دقیقه یه دفعه به جلو عقب كردناش شدت داد و با یه ضربه محكم كله مامانمو چسبوند به كیرش و تونست نصف بیشتر كیرشو تو حلق مامانم فرو كنه . چند ثانیه ای همونجوری نگه داشت و بعد كیرشو از دهنش دراورد و مامانمو بلند كرد اول دكمه ی كتش و پیرهنش رو باز كرد و سینه هاشو از تو سوتین دراورد و بعد چرخوندش و دامن مامانمو داد بالا . داشتن پچ پچ میكردن اما نمیفهمیدم چی دارن میگن . احسان یكم با ساپورت مامانم ور رفت و اخرش تونست ساپورت و شورتشو تا زانو پایین بكشه . از پشت چسبید به مامان و كیرشو لای كون مامانم گذاشت و شروع كرد به ور رفتن با كوس و سینه مامانم . كم كم اه و ناله ی مامانم بلند شد و سرش رو به پشت انداخته بود رو شونه احسان . كم كم حركت دست احسان تندتر شد و مامانم با یه آه بلند ارضا شد و احسانم بلافاصله یه جوووون گفت و بلند گفت قربون ارضا شدنت برم عمه زهره مامانم خندید و هیس گفت و اشاره كرد ساكت باشه احسانم خندید و زیپ دامن رو باز كرد و دامن مامانم رو از پاش دراورد اونجا بود كه بالاخره منم تونستم برجستگی كون و رونای تپل و خوشگل مامانمو ببینم دستمو بردم سمت كیرم كه سفت شده بود و اروم اروم شروع كردم به مالیدنش .
احسانم مامانم رو خم كرد و داشت كم كم كیرشو تو مامانم جا میداد . چون از كنار داشتم نگاه میكردم نفهمیدم تو كوسشه یا تو كونش ولی خب هرچی بود بعد یكم عقب جلو كردن تمام كیر كلفتشو فرو كرد توی مامانم و شروع كرد به تلنبه زدن و كم كم سرعت تلنبه هاش رو هم بیشتر كرد و ناله های اروم مامانم رو هم بیشتر كرد معلوم بود كه زهره خانوم حسابی داره زیر كیر كلفت احسان حال میكنه . بعد چند دقیقه احسان كیرشو دراورد و یكم تف زد گذاشتش رو سوراخ مامانم كه مامانم بلند گفت نه از كون نه اونجا بود كه فهمیدم تا الان از كس میكرده مامان زهره رو و حالا میخواد بره سراغ كونش . بعد یكم جر و بحث بالاخره احسان به زور مامانمو خم كرد و اروم اروم شروع كرد به فرو كردن كیرش تو كون گنده مامانم …
خیلی معلوم نبود ولی به نظر میومد كه مامانم درد میكشید چون اخم كرده بود و از اه و ناله هم خبری نبود اما احسان حرفه ای تر از این حرفا عمل میكرد و با چندبار دراوردن و فرو كردن تونست تمام كیرشو تو كون مامانم جا كنه چند لحظه همونجوری صبر كرد تا جا باز كنه و بعد شروع كرد به تلنبه زدن با تلنبه های ارومش كم كم آی آی مامان زهره به آه آه تبدیل شد احسانم از فرصت استفاده میكرد و تلنبه هاشو شدید تر میكرد با شدید تر شدن تلنبه های احسان و موجی كه كون گنده مامانم ایجاد میكرد نتونستم تحمل كنم و آبم ریخت تو شلوارم . تلنبه های احسان لحظه به لحظه شدید تر میشد و صدای تلنبه زدنش و اوه اوه مامانم كاملا تو باغ پیچیده بود دست گذاشت رو سر مامانم و كاملا رو به زمین خمش كرد و شروع كرد به محكم تلنبه زدن و مالیدن سینه هاش و بعد ٣٠ – ٤٠ ثانیه با سه چهار تا تلنبه ی محكم آبشو تو كون مامانم خالی كرد و مامانمو بلند كرد و از پشت بغلش كرد و سینه هاشو فشار میداد من هم ترسیدم كه بچرخن و ببینن و هم باید یه فكری بخ حال شلوارم میكردم اروم اروم شروع كردم به رفتن و اخرین چیزی كه تونستم ببینم بوس هایی بود كه احسان از گردن مامانم میكرد برگشتم تو ساختمون و كاپشنم رو جلوی شلوارم نگه داشتم و رفتم تو بابام منو كه دید گفت كجایی یه ساعته؟ مامانت كو؟ میخواستم بگم باید میدیدی زهره جونت چه كونی داد ولی حیف كه نمیشد گفتم رفته بود تو باغ دستشویی و داره میاد اونم گفت باشه و رفت پیش شوهر خالم و بقیه اقایون و بعد از چند دقیقه ام سرو كله ی مامانم و احسان هم پیدا شد.
خیلی ممنون كه خوندین
نوشته: امير
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید