این داستان تقدیم به شما

خواهرم سارا دو سال از من کوچکتره 17 ساله بود بقدری خواستگار داشت دیگه بستوه اومده بودیم من دلم نمی اومد سارا زن کسی بشه خودم دوسش داشتم مامان از ترس اینکه من شکم سارا را بالا نیارم اونو راضی کرد تا با پسر عمه ام ازدواج کنه خیلی زود مقدمات عروسی مهیا در کمتر از 4 ماه عروسیشون شد
بابام دو سال بود بخاطر سکته مغزی فوت کرده بود من جانشین بابا محسوب میشدم تا سارا ازدواج کرد حالا مدام برای مامان خواستگار می اومد حتی پسرای کم سن و سال تر از خودش مامانم کسی باور نمی کرد سنش بالای 25 ساله هر جا با هم میرفتیم فکر می کردن خواهرمه البته مامان سن و سالی هم نداشت 15 ساله ازدواج کرده بود بعد 9 ماه بعدش من دنیا اومده بودم در واقع 16 سال از من بزرگتر بود سارا بعد از 7 ماه زندگی به اطلاق ختم شد به دو دلیل 1. شوهرش سعید جنون پیدا کرد 2. بعدها فهمیدیم بعد مدت کوتاهی مشگل نعوذ پیدا می کنه و هر چه دارو درمان می کنه نمیشه بدتر میشه و دبونگیش بیشتر میشه
 
دادگاه در اولین مراجعه با پادر میانی فامیلها طلاقشو میده
حالا دو تا دختر تو خونه داشتیم مامان و سارا
اوایل مامان سارا را پیش خودش میخوابوند میدونست هردو میخواهیم سکس کنیم چون چند بار سارا را بعد عروسیش تا می اومد خونه می گاییدم دو بار مامان دیده بود به سارا گفته بود تو شوهر داری چرا با داداشت سکس می کنی به مامان دفعه دوم گفته بود سعید کیرش بلند نمیشه من برم به غریبه بدم ؟! لعد طلاقش باز خواستگار می اومد دیگه سارا حاضر نبود
مامان دید نمیتونه منو از سارا جدا کنه سارا تنها میخوابید مامان پیش من میخوابید شبی پیام دادم یواشکی پاشدم مامان خواب بود رفتم اتاق سارا اماده بود تا رسبدم لخت شده بود قبلشم چت سکسی می کردیم اماده بود گاییدمش خواستم برم نذاشت گفت باز دلم میخا یک بار دیگه گاییدم تمام که شد رفتم دستشویی تا خواستم باز سری به سارا بزنم مامان گوشمو گرفت گفت بیا کجااا؟
گفتم خواستم ببینم روی سارا کشیده یا نه مریض نشه

 
گفت دردت چیز دیگریه سکس میخای بیا با هم بکنیم
داشتم شاخ در می اوردم
تا برسیم تختمون مامان لخت شد منم که فقط شورت تنم بود شورتشم در اورد دیدم سارا پیش مامان هیچه منم دو بار سارا را گاییدم مامان نمیدونه شروع کرد با کیرم ور رفتن بیدارش کرد افتادم روش نزدیک 40 دقیقه گاییدمش نمیدونم چند بار ارضا شد همشم ابمو میریختم تو کسش از اون شب دهها بار مامانو می گاییدم (مامان لوله هاشو بسته بود) یکبار دزدکی سارا را تا سارا فهمید مامانو می کنم تو گاییدن مامان مچمون را گرفت مجبورم کرد پیش مامان بکنمش و از اون روز سکس یک به دوی ما آغاز شده سارا یک ماهه حامله شده هر چه میگیم باید نذاری جنین بزرگ بشه میگه نه
تا اخرش با یکی از خواستگارهایش صیغه نوشتیم #مفتی بیاد هر از چند بار سارا را بکنه تا بچه را به اسم او #ثبت کنیم #شرط کردم بچه تو خونه ما #میمونه اونم #راضیه بیچاره فکر میکنه بچه از اونه الان سارا 7.5 ماه حاملگیشه تو شکمشم #دختره

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *