این داستان تقدیم به شما

سلام، من مریم هستم، 18 سالمه، زن عموم اسمش لیلا هست، یه زن 39 سالس، هیکل درشت و گوشتی و ورزشکاری داره، قد 1.73، وزن 78کیلو، رونای فوق العاده قدرتمندی داره، سینه هاش خیلی رو فرمن، دو برابر سینه های مامانم هستن، بازوهاش هم زبانزده، تو کل فامیل کسی زورشو نداره، روناش هم که دیگه نگو، انقد خوش فرمه که مث اینکه چندین ساله بدنسازی کار میکنه، مامانم همیشه گفته، گفته دوس دارم یه روز با زن عموت تنهایی کشتی بگیرم ببینم میتونم بزنمش یا نه، این زن عموی من همیشه با مامانم کل کل داشتن، مامانم یه زن 44 سالس که هیکل معمولی داره، نه چاقه نه لاغر، یه روز منو سحر دختر عموم داشتیم تو خونه حرف میزدیم، دیدیم یواش یواش صدای مامان و زن عمو داره بالا میره، متوجه شدیم دارن درگیر میشن باهم، مثل همیشه، رفتیم تو هال، دیدم زن عمو گردن مامانو گرفته چسبونده به دیوار دارن باهم جروبحث میکنن، زن عجو هم یه شلوار تنگ مشکی پوشیده بود، با یه تاپ قرمز، با اون سینه های درشتش، اون بازوههی قدرتمندش که مامانو مث یه بچه کوچولو تحت کنترل داشت، مامان هم یدفه شروع مرد به فحش دادن به مادر زن عموم، زن عمو هم که مادرشو 4سال پیش از دست داده بود، عصبانی شد و بهم ریخت…

 
یهو با مشت کوبید تو شکم مامان، مامان خم شد و دستشو گذاشت تو شکمش، دوباره بلندش کرد مامانو، ایندفه با زانوش دوتا پشت سرهم زد تو شکم مامان، منم که دیدم اوضاع خرابه دویدم رفتم از پشت سر زن عمو رو میزدم بلکه مامان رو از زیر دشتش خلاص کنم، یدفه دیدم یه دست اومد رو شونه ام، برگشتم دیدم سحر با زانوش گذاشت تو شکمم، عین مامانش، بعد که من افتادم زمین، دیدم زن عموم دستای مامانو از پشت گرفته، سحر هم پشت سرهم داره با مشت و زانو میزنه تو شکم مامان. هیچ وقت اون صحنه هه فراموشم نمیشه. یهو زن عموم به دخترعموم گفت ببرش تو اتاق آدمش کن منم مادرشو اینجا آدم می‌کنم به ۳۰ ثانیه نکشید منو و مامانم لخت شده بودیم و انگشتای اونا تو کوس ما بود باورم نمیشد ولی ما دیگه جنده ی این مادر و دختر شده بودیم و بزودی بقیه ماجراها رو براتون تعریف می‌کنم تا  خلاصه مامان حسابی از زن عمو کتک خورد، اونم جلوی چشم من، هیچوقت یادم نمیره، از اون به بعد هروقت مامانم زن عمو رو میبینه خودشو به مظلومیت میزنه ک نکنه بازهم کار به کتک کاری بکشه  و همیشه منو و مامانم سعی می‌کنیم این دو تا راضی نگه داریمم که فقط ما رو بکنن و اذیتمون نکنن

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *