این داستان تقدیم به شما
نمیدونم قوانین مورفی رو خوندین یا نه . زیاد نیست . در واقع کتاب هم نیست . یادداشت هائیست از یک مهندس معمار به نام مورفی در مورد بدبیاری هایی که ما در زندگی سرمان می آید . کل یادداشت ها , مثال هائیست که تک به تک در مورد بد شانسی در امور جاری روزمره است .
یکی دوتا از مثال های کتاب :
تصور کنید میخواهید به جایی بروید . اگر پنج دقیقه زودتر حاضر شوید و بیرون بیائید نیم ساعت زودتر از موعد مقرر به محل میرسید . اما اگر پنج دقیقه دیرتر حاضر شوید نیم ساعت دیرتر میرسید .
یا فرض کنید در کیفتان دنبال چیز بخصوصی میگردید . قطعا آن چیز بخصوص آخرین موردی است که بیرون می آورید ! این بدشانسی هارو من در زندگی جنسیم به وفور تجربه کردم و جالبه که با خیلی های دیگه این حس مشترک رو داشتم . منظورم حس جنسی نیست بلکه بدبیاری های آن است .
***
بدترین بدبیاری که آوردم دفعه اولی بود که سکس داشتم . البته سکس نداشتم . دوست دخترمو دعوت کردم خونمون . اوپن بود و منم با توجه به داستان هایی که خونده بودم که طرفو میبرن خونه و مثه اکتورهای سینما عشقبازی و لب گرفتن رو شروع میکنن و مثله پورن استارهای مذکر چندین ساعت پیاپی هاردکور و تلمبه زدن و ادامه کار در حمام و متاسفانه نبود وقت ….! باعث ایجاد حس تاسف میشه و این حرفا خودمو آماده گذراندن لحظاتی شاد و مفرح و بس خاطره انگیز کرده بودم .
زنگ زد که نزدیکم و منم درو باز کردم بعد از یک دقیقه دیدم پریدتو حیاط و یکم کوچه رو پایید و امد تو . منم با یه شلوارک تو خونه منتظر بودم که دیدم خانم با چشای از حدقه در امده امد تو خونه و سلام کرد اما صدایی از گلوش خارج نشد . گفتم چی شده گفت یه موتوری تا اینجا تعقیبش کرده . گفتم الان میرم خارشو میگام و رفتم تو اتاق لباس بپوشم که گفت نه تورو خدا نرو موتوریه مامور بود . حس کردم خایه هام دارن برمیگردن تو شکمم یه لحظه . همونجا نشستم رو زمین . بدنم سرد شد و سرتاپا عرق کردم . اینبار نوبت اون بود بگه چی شده . فقط چشام حرکت میکرد . با آخرین توانی که داشتم گفتم فشارم افتاده . از بس نا نداشتم صدام مثه صدای گوز بادکنک که بادش میکنی و آروم بادشو خارج میکنی شده بود . فوری یه لیوان آب آورد و چند تا قند ریخت توش و داد دستم . منم همینجور لیوان تو دستم بود گفت چرا نمیخوری . گفتم خوب قاشق بیار هم بزنم نکنه انتظار داری با کیرم هم بزنم . یه بیمزه ای بهم گفت و پاشد یه قاشق آورد و نشست پشتم و شروع کرد پشتمو مالیدن .
آب قندو خوردم رنگم یکم اومد سرجاش و بهتر شدم . یکم تو چشاش نگاه کردم .امده بود کنارم نشسته بود . یه لحظه فضا رومانتیک شد از برخورد نگاهامون و دستامو بردم پشت سرش و آروم سرشو آوردم جلو اونم چشاشو بست که لب همدیگرو ببوسیم خواستم لب بگیرم که اون چند صدم ثانیه مدلای مختلف لب گرفتن امد تو ذهنم . لب گرفتن با لبای باز . با لبای بسته . بوسه های کوچیک . مکیدن لبها و انواع مختلف . همه این تفکرات تو چند صدم ثانیه اومد تو ذهنم و یهو انگار مغزم اشباع شد و دهنمو باز کردم و لبای پایین و بالا و یکمی از دماغش رفت تو دهنم . چشاشو باز کرد و سرشو برد عقب گفت چیکار میکنی مگه اسب آبی ایی ؟ آب دهنم از دماغ و دهن و چونش چیکه میکرد . نمیدونم این همه آب دهن از کجا امده بود . پاشدم با معذرت خواهی بردمش دم روشویی خودم صورتشو شستم و بردمش تو اتاق خواب . دیگه رغبتی به لب گرفتن نداشتم . همونجور بغلش کردم و خوابوندمش رو تخت . سعی کردم لباساشو دربیارم ولی نمیزاشت . گفتم خوب چرا لباساتو درنمیاری گفت بذار یکم بگذره یهو دیدی مامورا ریختن . یاد حرفی که حین امدن زده بود افتادم که یه مامور با موتور دنبالش بوده افتادم . اینبار بجای افتادن فشار یه نگرانی و دلشوره بدی افتاد تو جونم جوری که به کل حشرم خوابید . دست و پام سرد شده بود و چند دقیقه یه بار یه لرزی هم میکردم . حالا اوایل شهریور هستیم . گفتم نترس کسی نمیاد و با یکم مالیدن ممه های بزرگ و شلش آرومش کردم حالا خودم داشتم از استرس میریدم تو خودم .
لباساشو درآوردم و شلوارک خودمم همونجا کندم . زیرش شورت نپوشیده بودم . اینقد هول هولکی شد که یادم رفت قراره با چه عشقبازی خفنی لباساشو دربیارم و با هر تیکه از لباسی که درمیارم تن و بدنشو ببوسم . جفتمون خودمونو برای سکس آماده کرده بودیم و انواع لوسیون به لاپاش زده بود و منم از مام زیربغلم زده بودم به تخمام و بغلای کیرم و حسابی دم و دستگاهامون خوردنی شده بود . اون یکم کیرمو خورد حدود سی ثانیه و هنوز شق نشده بود که دیدم اگه ادامه بده آبم میاد . دوستان سی ثانیه ساک زدن برای تازه کارها زمان زیادیه گفتم بسه من میخورم برات . منم کوسشو خوردم یه چند دقیقه ای و به حالت 69 درامدیم . حالا من از بس استرس داشتم که کیرم به هیچ وجه شق نمیشد و هر چند ثانیه یکبار وسط کسلیسی میگفتم نخور نخور . میگفت بابا حداقل بذار شق شه در حالی که نمیدونست شق نشده دارم ارضا میشم . کلا دو دقیقه نشد یهو زنگ خونه رو زدن . زنگ خونه همانا و شاشیدن خانم تو دهن و صورت ما همان . یه لحظه مثه گربه ای که میترسه از روم پرید منم از ترس داد زدم شاش تو دهنمو تف میکردم و با دستام صورتمو پاک میکردم و چشامو میمالیدم که شاشش رفت تو چشمم و چشام سوخت . دوباره زنگ زدن سریع پاشدم با فحش و داد و بیداد رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم اونم امده بود دم در دستشویی هی معذرت خواهی میکرد و گریه میکرد . گفتم چرا گریه میکنی گفت آبرومون رفت الان میان تو میبرنمون کلانتری بابام سرمو میبره و … اشکش با عن دماغش قاطی شده بود میرفت تو دهنش . البته خودمم حال خوشی نداشتم و داشتم سکته میزدم . حالا این حال بد رو تصور کنین به اضافه اینکه شاشیده شده بود تو صورتم . تو گلوم طعم تلخ شاششو حس میکردم .
رفتم سر یخچال و چند لیوان آب خوردم اما مگه تلخیش میرفت . خلاصه امدیم تو اتاق خواب از تو کیفم بسته کاندوم رو درآوردم و گذاشتم رومیز کنار تختم . حالا کیرم شق نمیشد بیا اینو درست کن . گفتم بخورش یکم شق شه . همونجور شل و ول و کوچولو گذاشت دهنش و یکم خوردش حس کردم داره میخنده . گفتم چیه ؟ گفت هیچی انگار دارم پاستیل میخورم . شق نمیشد . اینش به درک . همونجور شل و ول داشت ارضا میشدم . گفتم دارم ارضا میشم گفت اشکال نداره بذار ارضا شی بعدش آستانه تحملت میره بالا بهتر میشه گفتم باشه . نقشه کشیده بودم بریزم دهنش به تلافی شاشیدن تو صورتم . خورد و خورد تا اینکه حس کردم دارم ارضا میشم . سعی کردم ریتم نفسام بهم نخوره مبادا متوجه بشه غافل از اینکه اون لحظه برای چند ثانیه هم که شده یهو خون میاد تو شافت کیر و مقداری حالت نعوظ پیدا میکنه و اونم فهمید و فوری درآورد و دستشو گرفت زیرش و سه چهار قطره ای ریخت تو دستش . نامرد حتی نذاشت بریزه رو ممه هاش . واااااای ممه هاش . اصلا ممه خوردم ؟ تو سکس چتامون که فقط نیم ساعت ممه میخوردم . چرا یادم رفت ؟ اینقد حالم گرفته شد که نشستم لب تخت دیدم با چندتا دستمال کاغذی دستشو پاک کرد و امد سمت من و کیر منم پاک کرد و گفت بده من پاستیلمو .
بدون جرکت یکم کمرمو کشیدم سمتش همونجور خم شد رو پام و شروع کرد خوردن . با اینکه ارضا شده بودم ولی چون حرکتی نکرده بودم خسته نشده بودم و انرژی داشتم . حالم بهتر شده بود و کم کم کیرم شروع کرد شق شدن . اینبار حالم یکم بهتر شده بود و داشتم کمر قوسدار و پهلوهای دوست دخترمو میمالیدم . یه دستمو آوردم زیر و شروع کردم مالیدن ممه هاش که تو این حالت آویزون شده بودن . اصلا شبیه ممه های تو فیلما نبود . یه دستی هم به کونش کشیدم . کونش تخت و سفت بود برعکس ممه هاش . کیرم کاملا شق شده بود . گفت خوب دیگه گرز رستم هم آماده شد . کاندومو دادم بهش تا بکشه سر کیرم .کاندومو که کشید سر کیرم , کیرم دوباره خوابید . یکم با دستاش مالید دوباره شق شد . خوابید و پاهاشو باز کرد و یکم داد عقب . تا امدم بین پاهاش قرار بگیرم کیرم باز داشت شل میشد که فوری گرفتمش و سر کیرمو مالیدم لای کوسش .
دلم نمیخواست بفهمه کیرم دوباره شل شده . شق شد و گذاشتم لای کوسش و یکم خودمو فشار دادم و کیرم برای اولین بار رفت تو کوس . انگار کیرم از یه دروازه تقریبا تنگ رد میشه و بعد از یه چند سانتی دیگه فشار روش نیست . ولی داغی مطبوعی داشت که لذتبخش بود و کوسش هم خیس بود که حرکت رو آسون میکرد . یکم کمرمو تکون دادم تا بتونم مثه فیلما ریتم بگیرم ولی همه کار میکردم الا تلنبه زدن . خودمم نمیدونستم دارم چیکار میکنم . کمرمو گرفت و یکم به حالت تلنبه کشید سمت خودش و برد عقب . تقریبا داشتم ریتم میگرفتم که حس کردم دوباره میخواد ارضا شم . همونجور کیرمو تو کوسش نگهداشتم که حس ارضا شدنم بره دیدم بدتر داره آبم میاد . فوری کیرمو درآوردم و نفس گرفتم و چشامو بستم . گفت چی شد . نمیدونستم چی بگم . اصلا دوست نداشتم بفهمه داشتم ارضا میشدم . یه بیست سی ثانیه ای ایستادم اونم هی میگفت بکن دیگه زودباش . حس کردم اون ارضا شدنم یه جورایی محو شد و چشامو باز کردم دیدم کیرم شل شده و کاندوم مثه این شلوار شست پیلیا دور کیرم آویزون شده .
کاندومو انداختم تو سطل آشغال و یه کاندوم دیگه آوردم با هزار بدبختی کیرمو شق کردم و کردم تو کوسش حدود چهل و چنج ثانیه ای تلنبه زدم و ارضا شدم و پاشدم گفتم ببخش که بهت دروغ گفتم . من بار اولم بود سکس داشتم .
خلاصه یکم نشست گپ زدیم و خندیدیم و بازم بابت شاشیدنش تو صورتم عذرخخواهی کرد گفت واقعا داشتم زهر ترک میشدم گفتم دیگه راجب اون قضیه حرف نزنیم و یادم ننداز لطفا .
پاشد رفت هنوز ده دقیقه نشده بود که زنگ خونه رو زدن . رفتم دم در دیدم همسایه روبرومونه یه بسته داد دستم و با خنده گفت کیوان خان خوش گذشت ؟ گفتم چی ؟ گفت هیچی این بسته رو مامور پست آورده بود هی زنگ میزد منم داشتم میومدم خونه دیدم هی با اعصاب خوردی زنگ میزنه گفتم قربان حتما خونه نیستن . گفت نه من تو همین محل بودم دیدم یه دختر جوان رفت تو این خونه ولی نمیدونم چرا درو باز نمیکنه منم گفتم حتما خوابیده (من تک پسرم و خواهر ندارم) و بسته ورو ازش گرفتم .
یاد حرف دوست دخترم افتادم که گفت یه مامور موتوری دنبالش بوده .
نوشته: کیرمرد
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید