این داستان تقدیم به شما

آرش هستم 27سالمه از اصفهان مجرد و عاشق هنر
بابام بازنشسته یک شرکت دولتی و مادرم خانه دار
خانواده کم جمعیتی هستیم یه خواهر و برادریم…

خواهرم شبنم 23سالشه و بعد از چندسال تلاش و پشتکار بلاخره تونست رشته پزشکی تهران قبول بشه، شبنم به روانشناسی هم علاقه داره و خیلی هم روشن فکر و بروز هستش و گاهی با بعضی حرفاش واقعا روی همه تأثیر میزاره.
اندامش پُره یکم تپل و سینه های نسبتا بزرگ و باسن خوبی داره که خودش همیشه از سایز اندامش گلایه داره میگه این اندام اندام یه زن 40ساله ست نه یه دختر 23 ساله البته خب ارثی هستش و از مادرم به ارث برده.
من و شبنم خیلی صمیمی و راحت هستیم درمورد همه چی باهم دیگه حرف می‌زنیم حتی دوست دخترم الهام دوست نزدیک اون هستش که از طریق خود شبنم باهاش دوست شدم و گاهی اوقات اگه بخوام الهام رو بیارم خونه با شبنم هماهنگ میکنم و دیگه کاملا میدونه که من و الهام سکس میکنیم.
خودش خیلی اهل رل بازی نیست میگه وقت تلف کردنه و باعث میشه آدم درس و زندگی خودشو فراموش کنه.
ماجرای من برمیگرده به پارسال…

 
اون موقع شبنم ترم دوم دانشگاه بود. یه شب توی تلگرام داشتم با الهام چت می‌کردم که شبنم بهم پی داد و گفت کجایی گفتم ساعت 12شب کجا باید باشم خونم دیگه، گفت یه عکس یهویی بهم بده منم تعجب کردم گفتم دلت تنگ شده برام؟ گفت بفرست دیگه زود منم براش فرستادم بعد از حدود نیم ساعت گفت آرش بدون پیراهن بفرست گفتم یعنی چی واسه چی میخوای گفت مگه دختری اینقدر سوال و جواب میکنی بفرست دیگه منم گفتم باشه ولی توهم بفرست ? گفت مسخره بازی در نیار بفرست دیگه زود منم گفتم باشه ولی به نامحرم نشون ندیا ? بعد از یکم اذیت کردنش یه عکس بدون پیراهن براش فرستادم.
از این جریان یک هفته گذشت که بازم یه شب ساعت 1 پی داد گفت بیداری!؟ منم که همیشه آنلاین گفتم آره چطور؟ چیزی شده؟ گفت یچیزی ازت میخوام نه نگیا، گفتم فقط مالی نباشه? خندید و گفت نه کی از توی فلک زده پول میخواد یچیز دیگه میخوام? گفتم بگو گفت میشه یه عکس بدون پیراهن و شلوار بفرستی؟؟ ? من از شدت تعجب از جام پریدم گفتم عکس لخت منو میخوای چیکار؟؟؟ ? گفت قرار شد انجام بدی سوال نپرسی؟? گفتم میخوای دوستاتو برام ردیف کنی؟ ? گفت بیخود به الهام خیانت نمیکنم همونم از سرت زیاده ? گفتم خب لخت منو میخوای چیکار؟ ?گفت لخت نه با شورت بفرست زود باش منم چون هی میگفت زود باش براش فرستادم بعد از چند دقیقه دوباره پی داد گفت همونجوری یکی بفرست ولی توی عکس عدد 3 رو نشون بده، گفتم آخه چرا ? گفت کاری که گفتم رو بکن بعدا بهت میگم منم همونجوری که گفته بود براش عکس فرستادم و همش توی فکر بودم بهش پی دادم گفتم جریان چیه؟ گفت حالا بهت میگم فعلا شب بخیر.
من و شبنم خیلی با هم راحت بودیم من خیلی جلوش لباس عوض کرده بودم ولی این اولین بار بود که ازم عکس لختی میخواست.
حدود یک ماهی گذشت و شبنم اومد خونه دو روز اول ازش چیزی نپرسیدم گفتم شاید خودش بهم بگه جریان چی بوده ولی اون چیزی نمی‌گفت تا اینکه یه شب توی اتاقی که پشت بام ساخته بودم داشتم قلیون میکشیدم اومد پیشم و کمی قلیون کشید بازم چيزی نگفتم گفتم شاید خودش بگه ولی بعد از حدود نیم ساعت چیزی نگفت تااینکه خودم ازش پرسیدم گفتم راستی جریان اون شب چی بود؟ خندید گفت چیزی نبود بیخیال، گفتم بگو ولی نگفت، من هم حرص میخوردم هم خیلی کنجکاو شده بودم ولی دیگه چیزی نگفتم.
بعد از یک هفته شبنم رفت تهران چند روزی خبری ازش نبود تا اینکه دوباره نصف شب پی داد و گفت آرش یچیزی میخوام ولی نه نیار، گفتم چیشده؟ گفت آخه یکم سختمه? گفتم از کی تا حالا اینقدر خجالتی شدی عنتر ? گفت آخه به کسی نگیا گفتم نه بگو ? گفت میشه نوع چت کردنت رو باهام عوض کنی? گفتم یعنی چی؟ ? گفت با الهام چجوری چت میکنی با منم اونجوری چت کن ? من خیلی تعجب کردم گفتم یعنی چی قشنگ و واضح بگو ? گفت خب جوری چت کن انگار من دوس دخترتم نه خواهرت? گفتم عجب حالت خوبه شبنم!!؟ نکنه مستی? گفت تو اینکارو بکن حالا ازت کم میشه مگه ? گفتم تا نگی جریان چیه کاری نمیکنم تو چندوقت که اخلاقت عوض شده همش داری چرت میگی ? گفت نخواستیم بابا اه، منم گفتم خب مث آدم بگو جریان چیه دیگه، جواب نداد
بعد از چند دقیقه پی داد و گفت ببین جریان این که دخترای خوابگاه توی تلگرام یه کانال دخترانه زدن و یه چالش راه انداختن به اسم دوس پسر مطیع من و دوستامم توی کانال هستیم منم که دوس پسر ندارم اینجا هم که نمیشه به کسی بگم نقش دوس پسرمو بازی کنه گفتم تو نقش دوس پسرمو بازی کنی اون عکسایی هم که ازت خواستم بخاطرهمین بود ? منم که گیج شده بودم گفتم خب منم ببر توی کانال ? گفت نمیشه کلا 30 تا ازدخترای خوابگاهیم پسر نداریم ? گفتم خب الان باید نقش دوس پسرتو بازی کنم؟? گفت آره دیگه خنگ ولی خیلی عادی باش جوری که انگار خیلی منو دوست داری و برام میمیری ?گفتم دوستات که می‌فهمن من داداشتم? گفت نه ندیدنت که نمیدونن خنگ بازی در نیار فقط درحد چنتا چت و چنتا عکس ولی خیلی راحت و خودمونی چت کن ? گفتم باشه حالا چی بگم؟؟ گفت فردا شب میگم بهت ولی یادت نره هروقت پی دادم مث الهام باهام حرف بزن.

 
از رفتار شبنم خیلی تعجب کرده بودم اون هیچوقت اهل این چیزا نبود نمیدونم حالا چرا دوست داشت بقیه فکرکنن دوس پسر داره!!؟
فرداشب پی داد گفت سلام عشقم خوبی ? منم یادم بود که باید چیکار کنم گفتم سلام عزیزم خوبی عشقم ?مث یه دوس پسر واقعی باهاش چت میکردم بعد از یک ساعت چت کردن و لاو ترکوندن یهو گفت خب دودول عشقم چطوره ? من از شدت تعجب از جام پریدم دود قلیون پرید توی حلقم نمیدونستم چی بگم هنگ کرده بودم بعد از چند دقیقه گفتم بهتره عادی رفتار کنم بعدأ حالشو میگیرم، گفتم خوبه عزیزم ? گفت ببینمش ?میخواستم بگم بسته دیگه چی میگی ولی یه حسی مانع میشد، بعد از چند دقیقه مکث گفتم خوابه الان وللش? گفت عزیزم بفرست دیگه ?نمیدونستم این رفتار شبنم رو باور کنم یا نه ولی توی همون یک ساعت حسم نسبت بهش تغییر کرده بود احساس می‌کردم که واقعاً دوس دخترمه یه عکس گرفتم و براش فرستادم گفتم ببین خوابه ? گفت ای جان فداش بشم بوس ? نمیدونم چرا ولی این نوع حرف زدن شبنم رو دوس داشتم و دیگه ریلکس چت میکردم بعد از کلی چت شب بخیر گفتیم و آف شدیم ولی من خوابم نمی‌برد کیرم شق شده بود یه جق زدم و خوابیدم.
ظهر بیدار شدم بعد از ناهار آنلاین شدم شبنم صبح زود پی داده بود نوشته بود ممنون آرش بوس? منم بهش سلام دادم و گفتم خواهش تا باشه ازاین کارا?
تا شب خبری ازش نبود آخرشب پی داد گفت بی‌شعور ? گفتم چرا خب خودت عکس خواستی ? گفت آره ولی تاجایی که یادمه بدن تو مو داشت عکسا مال کی بود ? گفتم خب شیو کردم دیگه مگه چیزی شده؟ گفت نه دیگه مطمئن شدن که دوس پسر دارم دیگه لازم نیست وانمود کنیم بسه ممنون ❤ گفتم باش فدات منم راحت شدم از دستت (ولی توی دلم گفتم چه بد).
حدود یکماه گذشت و دیگه خبری از خواسته های عجیب شبنم نبود و در حد احوالپرسی چت میکردیم.
 
بعد از یکماه اومد خونه حسم نسبت بهش کمی تغییر کرده بود به چهره و اندامش نگاه میکردم تا حالا هیچوقت اینقدر رو اندام شبنم زووم نکرده بودم اما حالا به سینه هاش باسنش به دقت نگاه میکردم.
چند روز اول خیلی راحت و ریلکس مث هميشه رفتار میکردیم یه شب توی اتاقم بودم حدود ساعت 2 بود که بهم پی داد گفت بیداری؟؟ گفتم این پرسیدن داره؟؟ من همیشه بیدارم? گفت میدونم از جغد بدتری ? گفتم تو چرا بیداری؟؟? گفت یچیزی بگم ناراحت نمیشی؟؟? گفتم نه بگو ناخوداگاه استرس گرفتم، گفت روم نمیشه آخه ? گفتم آخی چه خجالتی ? بگو خب ? گفت یچیزی میخوام ازت اگه خواسته زیادی بود بگو نه ? گفتم بگو مُردم از فضولی ? گفت چالش رو که یادته؟ ? گفتم آره چطور؟ گفت بازم عکس میخوام ?گفتم لابد عکس چیز میخوای؟ ?? گفت آره ? گفتم خب توی گوگل پر از این عکساست برو دانلود کن شبنم ?گفت نه آخه خیلی فرق داره? گفتم خب مث آدم بگو چی میخوای خوابم میاد ? گفت فردا بهت میگم ولی قول بده انجامش میدی ?منم گفتم حالا ببینم چی میشه (توی دلم آشوب بود) گفت باش مرسی شب بخیر ❤ همش توفکر بودم که چی میخواد ازم بلاخره خوابیدم و ظهر حدود 1 بود بیدار شدم ناهار خوردیم و مامان و بابا گفتن میرن جایی شب میان منم توی کونم عروسی بود خیلی وقت بود با الهام سکس نکرده بودم مامان و بابا ساعت 3 رفتن و من رفتم اتاق شبنم پشتش به من بود و با کامپیوتر ور میرفت، گفتم شبنم گفت بله؟؟ گفتم مامان و بابا خونه نیستن، گفت خب که چی!؟ گفتم زنگ بزنم به الهام؟؟ یهو برگشت و نگام کرد گفت باشه ولی به یه شرط منم با تعجب گفتم چه شرطی!!!؟ بلند شد و رو به من گفت خب من کار تورو راه میندازم توهم کار منو، گفتم یعنی چی چه کاری!!؟ گفت برو اتاقت نت رو روشن کن بهت میگم گفتم خب خودم اینجام همینجا بگو دیگه گفت برو میگم بهت منم رفتم اتاقم و نت رو روشن کردم بهش پی دادم گفتم بگو گفت خب تو الان میخوای الهام رو به بهانه من بیاری خونه درسته؟ ? گفتم آره خب چطور؟ ? گفت یعنی من نباشم نمیشه درسته؟ گفتم آره دیگه ? گفت خب من مث هميشه کار تو و الهام رو راحت میکنم تا با هم باشین ولی توهم باید کار منو راه بندازی ? گفتم چه کاری بگو دیگه دیر شد ? گفت عکس میخوام ? گفتم کشتی منو باشه بابا چنتا عکس درجه یک هرجور بخوای میدم ? گفت نه اینبار فرق داره ?گفتم چه فرقی? گفت اینبار باید دوتایی باشه ? گفتم یعنی چی واضح بگو (ضربان قلبم بالا رفته بود) گفت خب خوابگاه چالش گذاشتن هرکی توی بغل دوس پسرش عکس بده? گفتم خب کاری نداره که بیا بغلم دوتا عکس بگیر ? گفت نه اینجوری نه ?گفتم پس چجوری ? گفت آرش ناراحت نشیا ?گفتم نه راحت باش، گفت خب باید لخت باشیم که جوری که فکرکنن…… ? داشتم سکته میکردم نمیدونستم خوشحال باشم یا عصبانی، گفتم حالت خوبه شبنم؟؟ چی میگی عنتر ? گفت چنتا عکس لخت با هم میگیریم من میخوام حال اونا رو بگیرم همین?گفتم چی میگی اصلا من هیچ تو خودت میتونی جلوی من لخت بشی؟ تو حالا جلوی من لباس هم عوض نکردی ? گفت میدونم سختمه ولی اینکارو میکنم چون میخوام روشون رو کم کنم ?(اگه همین دو دقیقه پیش توی اتاقش ندیده بودمش باور نمیکردم این شبنم باشه، خیلی رفتارش تغییر کرده بود خیلی راحت و بی حیا شده‌ بود و بدون هیچ شرم و ابائی حرفشو میزد که روی منم تاثیر گذاشته بود ) نمیدونستم چی بگم از طرفی هم کیرم داشت واسه سکس له له میزد بلاخره بعد از کلی کلنجار رفتن گفتم باشه ولی زود تمومش میکنیما ?گفت باشه دیگه کج نشو مرسی ?❤

 
بهش گفتم خب حالا زنگ بزنم الهام؟؟ گفت آره بزن راحت باش، منم گفتم مرسی ❤ زود زنگ زدم به الهام و بعد از نیم ساعت اومد رفتیم اتاق و حدود یک ساعت سکس کردیم اما موقع سکس همش ذهنم درگیر شبنم بود بعد از کلی سکس الهام از من و شبنم خداحافظی کرد و رفت. تا شب شبنم رو ندیدم. شب بعد از شام شبنم رفت اتاقش منم نمیدونستم چیکارکنم از طرفی وسوسه شده بودم و از طرف دیگه میگفتم نه ولش کن اینکار اشتباهه و بعدا پشیمون میشیم، بعد از شام رفتم اتاق بالا حدود ساعت 10 بود قلیون چاقیدم همش ذهنم درگیر بود بعد از کمی کلنجار رفتن به شبنم پی دادم گفتم الان میای؟؟ گفت نه بزار مامان و بابا بخوابن، استرس و اضطراب و از طرفی شهوت کل وجودمو گرفته بود من تاحالا شبنم رو لخت ندیده بودم چه برسه به اینکه لخت توی بغلمم بخوابه!!
با اینکه بعدازظهر سکس کرده بودم ولی کیرم دوباره شق شده بود گفتم بهتره جق بزنم تا موقع عکس گرفتن اشتباه بزرگتری نکنم یه جق زدم و کمی آروم شدم ، ساعت 12 بود که پی داد و گفت آماده ای؟ بازم استرس اومد سراغم نمیدونستم چی بگم کمی معطل کردم دوباره‌ پی داد گفت چیشد خنگ بیام؟؟ گفتم آره بیا، روی تختم دراز کشیده بودم اومد داخل اتاقم یه تیشرت زرد و یه ساپورت مشکی پوشیده بود داشتم سکته میکردم کنارم نشست و گفت خب در رو قفل کن در رو قفل کردم و کنارش نشستم و گفتم خب چیکار کنیم!؟ گفت خب لخت شو، گفتم همه لباسامو دربیارم!!؟ خندید گفت نه فقط جوراباتو دربیار حالا فعلا تیشرتت رو دربیار(اون خیلی راحت و ریلکس بود) من همونجور که نشسته بودم تیشرتمو درآوردم، شبنم بلند شد و توی یه حرکت تیشرت رو درآورد یه سوتین سفید داشت سینه هاش بزرگ بودن و یکم شکم داشت اولین بار بود اینجوری میدیدمش داشتم سکته میکردم گفت خب دراز بکش روی تخت منم به پهلو درازکشیدم اومد توی بغلم گرمای بدنش داشت دیوونم می‌کرد ولی خودمو عادی جلوه دادم و سعی میکردم کیرم بهش نخوره، توی تلگرام داشت با یه دختر به اسم ریحانه چت می‌کرد گفتم چیکار میکنی زود باش گفت خب این مدیر کاناله دارم باهاش هماهنگ میکنم تا عکس بفرستم بعد از چند دقیقه گوشی رو برد بالا که سلفی بگیره گفت محکم بغلم کن منم بی هوا محکم بغلش کردم جوری که کیرم چسبید به باسنش متوجه شق شدن کیرم شد ولی چیزی نگفت بعد چنتا عکس گرفت و برای ریحانه فرستاد. ازش یکم فاصله گرفتم دستام میلرزید گفتم تمومه!؟ گفت نه دیوونه صبرکن بعد از چند دقیقه گفت حالا شلوارتو دربیار گفتم بسه شبنم گوشیشو بهم نشون داد ریحانه نوشته بود باید از کل بودنتون بدید گفتم شبنم بیخیال شو بگو رلم دوست نداره عکس بدیم تمومش کن گفت اگه ندم میگه خالی بستم گفتم خب دید دیگه بعد رفت توی کانال عکسا رو نشون داد کیرم چندبرابر شق شد پراز عکس هم دانشگاهیاش بود که انواع مختلف عکس لختی با دوس پسراشون گرفته بودند(البته توی هیچکدوم از عکسا چهره معلوم نبود فقط حالتی که ریحانه میگفت عکس گرفته بودن تا ثابت بشه خودشونن) شبنم بلند شد ساپورتشو درآورد یه شورت ست سوتینش پوشیده بود
 
کونش خیلی بزرگ بود از کون الهام بزرگتر بود به خودم گفتم حالا که شبنم اینقدر راحته من چرا نباشم دیگه کنترلم رو از دست داده بودم شهوت وجودمو گرفته بود منم شلوارمو درآوردم و با شورت روبروش ایستاده بودم که متوجه نگاه شبنم شدم که به کیر شق شدم خیره شده بود ولی زود روشو برگردوند و به پهلو خوابید منم پشتش دراز کشیدم و چسبیدم بهش اینبار عمدا کیرمو چسبوندم به کونش ولی هیچی نگفت بعد بدون اینکه بهم بگه دستمو گرفت و گذاشت روی سینه هاش داشتم غش میکردم چنتا عکس توی حالت های مختلف گرفت که توی همین حین من آبم اومد شورتم خیس شد، بلند شد ایستاد گفت بلند شو بایست گفتم چرا گفت تو پاشو حالا، بلند شدم کنارش ایستادم کیرم هنوز شق بود ولی خیلی برام عجیب بود که شبنم اصلا عین خیالش نبود منم دیگه تاب و تحمل نداشتم دیگه پاهام نا نداشت اومد پشت سرم و ازپشت بغلم کرد سینه هاش چسبیده بود به کمرم حس فوق‌العاده ای داشت باورم نمیشد من و شبنم لخت کنار هم بودیم، چنتا عکس سلفی از بدنمون گرفت بعد گفت حالا تواز پشت بغلم کن منم محکم بغلش کردم کیرم چسبیده بود به کونش حس خوشایندی داشت بعد از نیم ساعت عکس گرفتن گفت خب ممنون دیگه تمومه میخواست لباس بپوشه بی اختیار دوباره از پشت بغلش کردم خندید گفت نکن دیوونه دست خودم نبود هردو سینه هاشو گرفتم و گردنش رو میبوسیدم اونم چیزی نمی‌گفت و خودشو شل کرده بود یکم سینه هاشو مالیدم و کیرمو چسبونده بودم به کونش انداختمش روی تخت به شکم دراز کشیده بود و هیچی نمی‌گفت روش نشستم کیرمو درآوردم گذاشتم روی کونش چنتا ضربه بهش زدم سرشو برگردوند گفت نکنی گفتم نه نترس یکم کیرم رو روی کونش مالوندم چشاشو بسته بود کیرمو گذاشتم لای پاش و خیلی آروم لاپایی میزدم بعد از چند دقیقه مالیدن کیرمو کشیدم بیرون آبم اومد و پاشید روی کمر و کونش گفت اه چیکار کردی حواست کجاست گفتم ببخشید دست خودم نبود گفت پاکش کن زود چنتا دستمال برداشتم پاکش کردم بلند شد بدون اینکه چیزی بگه رفت. خیلی عجیب بود همه چی خیلی زود و کوتاه اتفاق افتاد مث یه خواب کوتاه بود.
 
از اون ماجرا یکسال میگذره ولی دیگه نه من و نه شبنم درموردش حرفی نزدیم…

 
 
نوشته: آرش

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *