این داستان تقدیم به شما
ماجرا به زمانی برمیگرده که دخترم آنی 17 سالش بود و تو امتحان علوم رد شد. بچه بیچاره حتی هر روز بعد مدرسه به کتابخونه می رفت و میدونستم که کلی درس میخوند. از طرفیم از معلماش میخواست تکالیف بیشتری بهش بدن. ولی اساسا دختر خیال پردازی بود و غرق رویا میشد و فکر میکنم همین باعث شده بود که نتونه تمرکز حواس داشته باشه و توی امتحانش مردود بشه.
آنی دختر خوشگلیه و علیرغم سن کمش بلده چجوری دلبری کنه. رو همین حساب چن باری هم سعی کرده بود که با معلمش حرف بزنه و حتی یکی دو سری براش کیک و کلوچه پخت و برد. ولی معلمش گنده دماغ تر از این جرفت بود و انگار نه نگار که بچه بیچاره خودشو هلاک کرده. پس نتیجه گرفتم که با همچین کارایی خر نمیشه و هدیه ی بزرگتری برای بدست آوردن لازمه….
پس یهسری از آنی خواستم وقتی که داره پیشش میره یه تیپ سکسی بزنه و یکبار دیگه سعی کنه ولی بازم عین خیالش نبود و حتی به دخترم تذکر داده بود که وقتی سر کلاس اون حاضر میشه، درست و حسابی لباس بپوشه و متاسفانه از این راه هم جوابی نگرفتیم.
دیگه نوبت من بود که سر وقت این آق معلم برم و خودم باهاش صحبت کنم. راستش خودم از همچین کارایی متنفر بودم ولی خب هیچ اختیاری وجود نداشت وحتما باید این کار رو برای دخترم میکردم. به خاطر همینم یه لباس فوق سکسی پوشیدم و یه آرایش جنده وارم کردم. مخلص کلام اینکه برای قبول شدن دخترم حاضر بودم هرکاری بکنم. یعنی حتی اگه دادنی هم بودم میدادم.
من یه زن 37 ساله با 175 سانتی متر قد و 60 کیلو وزن هستم که از بابت پستی بلندی های هیکلمم مشکلی ندارم و سینه ها و کونم به اندازه ی کافی قلنبه هست که توجه هر مردی رو به خودش جلب کنه. علاوه بر این ها پاهای صاف و کشیده ای هم دارم که در کنار موهای قهوه ای بلندم و چشمانی عسلی دل هر مردی رو میبره. با این تفاصیل فک کنم فهمیده باشین که چه لعبتی هستم و به چه راحتی می تونم دل ببرم.
گفتنش خالی از لطف نیست که من اساسا آدم خوش پوشی هم هستم و لباسای سکسی زیادی دارم. اونروز هم تصمیم گرفتم یه تیپ فوق سکسی بزنم. پس یه تیشرت نخی نازک سفید و همچین مینی ژوپ بنفشی تنم کردم که کم مونده بود درز کس و کونم از زیرش بزنه بیرون و البته با مختصر خم شدنی همینم میشد. علاوه بر این ها، یه جوراب شلواری نازک با پاشنه بلندم پوشیدم که دیگه حجتم رو بر عالم و آدم تموم کرده باشم.
قرارم با اقای بلک رو واسه ساعت چهار فیکس کرده بودیم. پس علیرغم فاصله ی کمی که خونمون با مدرسه داشت، کمی زودتر و حدود ساعتِ سه و نیم راه افتادم و بعد رسیدن به مدرسه ماشینمو همون حوالی پارک کردم و یه راست رفتم دفتر آقای بلک و در زدم.
“تق تق تق”
– بفرمایید
– سلام جناب بلک. من فرانسین لیوینگستون هستم.
– میتونم فرانسین صدات کنم؟
– البته. خیلیم خوبه
– بفرمایید بشینید. اول از همه باید بگم همونطور که خودتونم در جریانید، دخترتون عملکرد قابل قبولی تو کلاس من نداره. مخصوصا که اصلا حواسش به درس نیست و تا آخر کلاس تو عالم هپروته. هرچند که تمرینات و مشقاش رو به نحو احسن انجام میده ولی با این وجود نمیتونه تو امتحانا نمره ی خوبی بگیره و با ابن روالی که در پیش گرفته، بعید میدونم بتونه قبول بشه.
– فرمایش شما متین ولی خب به نظرتون برای حل این مسئله چیکار باید کرد؟ راستش چند وقتیه که اختلافات من و همسرم بالا گرفته و گاهی این جر و بحث ها به دعواهای اساسی و حتی کتک کاری ختم میشه و به نوعی در آستانه ی طلاق هستیم و بالطبع این مسئله زندگی دخترم رو تحت تاثیر قرار میده و بخاطر همینم هست که بیشتر اوقات تو خودشه و به نوعی افسرده است و عملا هرجای خلوتی که پیدا میکنه میزنه زیر گریه و عین ابر بهاری اشک میریزه که البته مقصر اصلی من و پدرشیم و بچه بیچاره کوچکترین تقصیری نداره.
– بابت مشکلات خونوادگیتون متاسفم ولی خب شما یا خود آنی باید خیلی قبل تر منو در جریان این شکلات قرار میدادین تا رعایت حالش رو بکنم.
– آخه بچم واقعا درسخونه و تو باقی درساشم نمره های خوبی میگیریه و این درس تنها چیزیه که توش مشکل داره و من حتی به ذهنمم خطور نمیکرد که مشکلات ما تو این بخش از رفتار آنی نمود پیدا کنه.
حالا تقریبا پنج دقیقه ای از ورودم به دفتر آق معلم میگذشت و اونم در طول این مدت دائما خیره به سینه هام بود و یک لحظه هم چشم ازشون برنمیداشت.
– جناب بلک احیانا چیز چیز خوشایندی دیدین؟
– راستش لباس شما برای همچین قراری واقعا نامناسیه.
– اونوقت لباس مناسب از نظر شما چیه؟ نکنه میخواین که مثل راهبه ها لباس می پوشیدم؟
در همین حین یکی از پاهامو کمی بالا آوردم و روی کیر آق معلم گذاشتم و مشغول نوازشش از از روی شلوار شدم.
– اصلا معلوم هست داری چیکار میکنی؟
– می بینم که بدجور راست کردی و شاید بد نباشه زانو به خاک بمالم و از نمای نزدیک تری این بیچاره رو مورد عنایت قرار بدم.
– تو زن فوق العاده جذابی هستی ولی اینکه بخوای بخاطر نمره برام ساک بزنی اصلا درست نیست.
– من که نگفتم صرفا میخوام ساک بزنم. میتونی بعدش کسمم بکنی. فقط به شرط اینکه قول بدی ملاحظه ی دخترمو بکنی. قبوله؟
– این از اون پیشنهادایی بود که هیچ جوره نمیشه ردش کرد. پس حالا که اینطور شد بلند شو بریم خونه ی من تا ببینم چجوری قراره این معامله رو شیرینتر کنی؟
-کدوم معامله؟ معاملمون یا معامله ی خودت؟
– جفتش
– پس چرا لفتش میدی. زودتر جمع و جورکن بریم دیگه…
من و آق معلم به اتفاق هم از مدرسه بیرون اومدیم و بعدش با ماشینای خودمون به سمت خونه ی حضرت عآغا حرکت کردیم. خونه لش بیست دقیقه ای از مدرسه فاصله داشت و راستش کل این مدت تو دلم آشوب بود و نمیدونستم که چه چیزی در انتظارمه؛ چراکه مثلا خیلی مشتاق بودم بدونم که سکسشم مثل کاراش آروم و ملایمه یا اینکه قراره وحشی شه و کس و کونمو یکی کنه.
بالاخره رسیدیم. پس سریع رژ لپ قرمزمو تجدید کردم و از ماشین پیاده شدم و دنبال آق معلم راه افتادم. به محض اینکه وارد خونش شدیم از دکور عالیش تعجب کردم چون از یه مجرد انتظار همچین سلیقه ای رو نداشتم. مسیرمو ادامه دادم و روی یه مبل نشستم. اونم یه موزیک پلی کرد و رفت تو آشپزخوه تا شیشه ی شراب رو بیاره.
– شراب که میخوری؟
– نیکی و پرسش؟
بالاخره آقا معلم شیشه به دست آز راه رسید و گیلاسای جفتمونم پر کرد. ولی من بعد خوردن جرعه ای از جام بلند شدم.
– بلک جان میدونستی آدم خوش شانسی هستی؟
– چطور؟
– چون من یه رقاص فوق العادم و الانم فاز گرفتم که برات حسابی برقصم
جوابی نداد و تنها به لبخندی کوچیک بسنده کرد. پس از اونجایی که در امر نیک جای هیچ گونه استخاره نیست، سریع دست به کار شدم و با حرکات آروم و دلبرانه ی کمر و باسن کارمو شروع کردم. در همین حین ریتممو عوش کردم و همزمان با پیچ و تاب دادن به بدنم تیشرتم و به دنبالش مینی ژوپمو در آوردم به طرف بلک جونم پرتش کردم.
دیگه یه جورایی نیم لخت بودم و بود و نبود اون جوراب و شورت و سوتین نازک فرقی نداشت. پس حرکاتمو سکسی تر کردم و از کون و سینه هام بیشتر کار کشیدم تا بیش از پیش دیوونش کنم. البته ناگفته نمونه که دیگه توان سابق رو نداشتم وخیلی زود خسته شدم. بخاطر همینم با یه حرکت خودمو تو بغل اون گل پسر انداختم.
– نظرت چیه بلند شی تا خودم لختت کنم؟
هنوز جمله ام تموم نشده بود که منو از رو پاش بلند کرد و خودشم رو به روم وایستاد. بعدش با یه حرکت هرکدوم از کفشا و جوراباشو به طرفی پرت کرد و به دنبالش کتش رو با کمک من در اورد. حالا نوبت هنرنمائیه من بود و برای همینم بعد بازکردنِ کراواتش، دکمه ی های پیراهن نخی آبیش رو باز کردم و کارمو با باز کردن دکمه و زیپ شلوارش ادامه دادم. به دنبالشم که سراغ اصلی کاری رفتم و با یه حرکت شورتشو پایین کشیدم و هیولاشو از قفس آزاد کردم که البته واقعا این اسم برازنده اش بود؛ چراکه همچین کیر دراز و کلقتی رو به عمرم ندیده بودم!
– جوووووون. چه کیرییییی. بخخورمشششش.
جلوش زانو زدم و تخمای گنده و تازه شیو شده اش رو توی دست چپم گرفتم و با دست راستم مشغول مالیدن خود کیرش شدم که البته بیشتر حرکاتم متوجه سر کیرش بود. اونم کیرش هر لحظه سفت تر میشد و حس میکردم الاناست که کنرلشو از دست بده و بی مقدمه کس و کونمو یکی کنه. ولی خب خوشبختانه با جنیه تر از این حرفا بود و فقط با ناله هایی آروم رضایت خودش رو میرسوند. منم ه لیس زدن سر کیرش رو به حرکاتم اضافه کرده بودم و در کنار مالیدن کیر و تخماش سرشم لیس میزدم و گهگاهیم براش میمکیدم تا ناله هاش بیشتر بشه؛ چراکه با شنیدن صداش یک نوع احساس غرور و قدرت بهم دست میداد و دوست داشتم که این صداها تا ابد ادامه داشته باشه.
کم کمک کیرش با فشار خودش توی دهنم به پیش میرفت و با ورود هر سانتش، صدای کشیده شدن لپام رو در کنار درد فکم حس میکرد. اون هم بی مهابا به پیش میرفت و هر لحظه قسمت بیشتری از کیر کلفت و درازشو توی دهنم جا میداد. هرچند که خودشم میدونست نمیتونه کل اون کیر خرو اونتو بچپونه ولی با این وجود نهایت سعی خودش رو میکرد و حتی تا قسمتی از گلومم پیش رفت که با اوق زدن من بیخیال شد و کیرشو عقب تر آورد و شروع به کمر زدن کرد.
بالاخره نفس راحتی کشیدم و فرصت کردم که به حرکاتم رنگ و لعاب بدم و با رقصوندن زبونم در حین ساک زدن و کمک گرفتن از لب هایی که چند وقت پیش پروتز کرده بودم، براش ساکی جانانه و به معنای واقعی کلمه مجلسی زدم. با این وجود این گل پسر صداش درنمیومد و بدون اینکه ذره ای ابراز هیجان بکنه و حتی فحش بده، ففقط آه و ناله میکرد تا اینکه بالاخره حس کردم میخواد چیزی بگه که همینطورم شد…
– فرانتیس واقعا حرف نداری و عینهو شیر دوش میمکی. برای همینم میخوام با یه خبر خوب برات جبران کنم. خب راستش من با دوست دخترم توی این خونه زندگی میکنم و چند وقتی بود که داشتیم فکر میکردیم که کاش میشد یه زن دیگه رو به جمعمون اضافه کرده و سکسی سه نفره رو تجربه کنیم که با تو آشنا شدم و دیدم با این توانایی ها، عملا بهترین کیس برای این کاری. دوست دختررم نهایتا تا 10-20 دقیقه ی دیگه از سرکار برمیگرده و اگه مشکلی نداشته باشی با اومدنه اون، عیشمون رو سه نفره کنیم تا لذت بیشتری ببریم. مطمئن باش که پشیمون نمیشی.
– قبوله ولی فقط یه شرطی داره
– چه شرطی؟
– در ازای اینکه راضی شدم دوست دخترت رو هم به سکس اضافه کنیم، تو هم باید قول بدی که به دخترم بالاترین نمره رو بدی تا این درس تاثیری منفی روی معدلش نذاره.
– حله. اصلا همین الان یه ورقه ی خالی برمیدارم و بعد نوشتن همه ی جوابا، اونو با برگه ی دخترت عوض میکنم. خوبه؟ امر دیگه ای نیست؟
– فقط یادت باشه که قول دادیاااا
همچنان در حال چک و چونه زدن با آق معلم بودم که یهو در باز شد و دوست دخترش از راه رسید.
– سلام عزیزم. جانی اینشون کی باشن؟
– عزیزم بیا داخل. این خانوم زیبا فرانسینه و اینجاست تا فانتزیمون رو به واقعیت تبدیل کنه.
– خیلیم عالی. فرانسین جون از دیدن خوشحالم. منم باربارا هستم. فقط بچه ها صبر کنین من برم لباسامو عوض کنم و بعدش بازیمونو با هم ادامه بدیم.
بعد تموم شدن حرفش بلافاصله به سمت اتاق رفت تا آماده بشه و یه دقیقه هم نشده بود که با یه ست شورت و سوتین مشکی در کنار جورابای بلند مشکی که به کفاشیی پاشنه بلند ختم میشدن برگشت و به طرف ما اومد.
– حالا بیاین بترکونیم.
باربارا جلوتر اومد و دستای جفتمونو گرفت و به طرف اتاق خوابشون برد. اتاقشونم از لحاظ شیکی دست کمی از جاهای دیگه ی خونه نداشت. مخصوصا تختشون فوق العاده بود و شک نداشتم که یکی از راحت ترین تخت های دنیاست. علاوه بر این میز توالتی داشت که نگو و نپرس. یه میز چوبی کلاسیک با یه صندلی چوبی کار شده که ظاهرا با تختشون ست بود.
– برای شروع دوست دارم لب گرفتن شما دختر رو ببینم. شایدم بد نباشه بعدش کسای همدیگرو بخورین و منم تماشاتون کنم و از خجالت حضرت کیر دربیام.
باربارا انگای که منتظر شنیدن این جمله بود؛ چراکه بلافاصله هلم داد روی تخت و خودشم اومد روم و لبامو در آغوش لب های نازش کشید. راستش من قبلا لز کرده بودم و بخاطر همینم مشکلی با این قضیه نداشتم. یعنی حتی اگه داشتمم، مجبور بودم بخاطر دخترم باهاش کنار بیام.
بعد یکی دو دقیقه لب گرفتن، باربارا دستاشو از پشت به گیره ی سوتینم رسوند و اونو بازش کرد. منم همینکارو برای اون تکرار کردم و بعدش دوباره مشغول لب گرفتن شدیم. منتهی با این تفاوت که اینبار در کنار بوسیدن، سینه های همدیگه رو هم میمالیدیم و حسابی از خجالت هم در میومدیم. البته سینه های اون از مال من کوچیکتر بود ولی خب همین باعث میشد که خوش دست تر باشه و کلش توی مشتم جا بشه. باربارا هم که ظاهرا بدجور شیفته ی سینه هام شده بود؛ چراکه با جون دل میمالید و میچلوندشون. چند دقیقه ای هم توی این حال بودیم تا اینکه از جامون بلند شدیم و شورتامونو درآوردیم و برای دوست پسرش که یه گوشه نشسته بود و کیر گندشو که با تماشای حرکات ما راست شده بود میمالید.
کارمونو با لب گرفتن ادامه دادیم و بعدش حالت شش و نه به خودمون گرفتیم. باربارا روی من بود و چوچولمو می مکید و با انگشتشم از خجالت سوراخ کسم در میومد. منم با زبونم به جون کس صورتی و نازش افتاده بودم و سرتاتسرشو لیس میزدم. البته تمامی این حرکاتم انگشت کردن کسش همراه بود و بدون وقفه اون تو تلنبه میزدم.
– شما دخترا واقعا فوق العاده این و تماشای کاراتون میتونه هر مردی رو به زانو در بیاره.
دیگه بیخیال لیسیدن شده بودیم و تنها با انگشتامون توی کس همدیگه تلنبه میزدیم. ولی باربارا زیاد دومم نیاورد و سریع ارضا شد. البته بعد ارضا شدن، تلنحرکاتشو با سرعت بیشتری ادامه داد و باعث شد آب کسم بدجور راه بیفته و سر و صورتشو کاملا خیس کنه.
– وااااااای. ماماااان. دارم میشمممممم.
رعشه ای تو تنم افتاده بود و بی وقفه ناله میکردم تا اینکه بالاخره با جیغی بنفش ارضا شدم.
– باربارا میخوام جرت بدم. فرانسین تو هم بیا رو صورتم بشین تا طعم کس بی نظیرت رو بچشم.
جان سریع روی تخت ولو شد و به دنبالش باربارا رو روی خودش کشید. اونم که کارشو از بر بود و بی معطلی، دسته خر جانو گرفت و یه ضرب توی کسش کرد. منم خودمو به بالای سرآق معلم رسوندم و طوری روی صورتش نشستم که سوراخ کسم جلوی دهنش باشه و بتونه به راحتی طعم آبمو که حالا کمی غلیظ تر شده بود بچشه که البته اونم عین قحطی زده ها به جونش افتاد و مثل سگ میلیسیدش و گاهیم زبونشو توش میکرد تا آب بیشتری روو بیرون بکشه و نوش جان کنه.
– دوسسسس دارممممم. خیلی خوب میخوووریییییی بیششرف
حرکات جانی با حرفای من تندتر ده بود و با ریتم خاصی زبونشو توی کسم میکرد و در میاورد. منم که دیگه رد داده بودم و کسمو هماهنگ با حرکات زبون جانی روی صورتش میمالیدم و فشار میدادم تا اینکه بالاخره دوباره با جیغی بنفش ارضا شدم و سر و صورتشو غرق آب داغ کسم کردم. ولی با این وجود بازهم دلم نمیومد از روی صورتش پاشم و همچنان کسمو بهش میمالیدم تا لذت بیشتری رو از این لحظاتی که درش قرار دارم ببرم.
جانی هم نامردی نکرد و همچنان با حرکات زبونش از خجالت کسم در میومد. از طرفی هم همزمان با تلنبه زدن توی کس دوست دخترش، سینه هاشم توی مشتش گرفته بود و با نوک سینه های ناز و نقلیش ور میرفت. باربارا هم همچنان از کیر گندش سواری میگرفت و جوری نان استاپ بالا و پایین میپرید که معلوم بود بدجوری خراب این کیره و طاقت یک لحظه دوریش رو هم نداره.
– وووووییی. جاااان. کیرت عالیههه. عاشششق کیرتم. داره ارضام میکنه.
حملش تموم نشده بود که رعشه ای سرتاپاشو در برگرفت و با جیغی گوش خراش ارضا شد. منم فرضتو از دست ندادم و بلافاصله جامو باهاش عوض کردم و خودم روی اون کیر دوست داشتنی نشستم تا توی کسم احساسش کنم که انصافا هم فوق العاده بود و به باربارا حق میدادم که انقذ عاشقش باشه. راستش به عمرم با همچین کیر دراز و کلفتی گاییده نشده بودم و این اولین تجربم بود و به خاطر همینم کمی دردم میومد و اذیت میشدم که صد البته به لذتش می ارزید و اصلا برای خودش عالمی داشت. یعن یعملا لذتی که میبردم به حدی بود که حاضر بودم دردی بیشتر از این رو هم تحمل کنم؛ چراکه هیچ دردی یارای برابری با همچین لذت رو نداشت و در کنار اون، ماهیت اصلش رو از دست میداد و خودش هم با لذت عجین میشد و در اصل به نوبه ی خود عامل بخشی از لذتی میشد که در حال تجربه اش بودم.
– جفتتونم بیاید پایین و جلوم زانو بزنین تا آبمو بپاشم روی سینه هاتون.
من وباربارا مثل دو تا بچه ی حرف گوش کن، از روی جانی بلند شدیم و از تخت پایین اومدیم و جلوش زانو زدیم. اونم رو به ما شروع به جق زدن کرد تا آبشو بیاره. راستش برای دیدن آبش زیادی مشتاق بودم و اونم منو زیاد منتظر نداشت و آبشو با فشار رو سینه های جفتمون پاشید که از قضا فوق العاده زیادم بود و فک کنم آب سه بار شوهرم با ارفاقم اونقد نمیشد و مخلص کلام اینکه به عمرم انقدر اب یه جا ندیده بودم.
من همچنان تو شوک بودم که باربارا شروع به مالیدن آب دوست پسرش روی سینه های من کرد و بالاخره به خودم اومدم و منم مشغول مالیدن آب ها روی سینه های اون کردم. بعد اینکه کارمون تموم شد جانی بدون هیچ حرفی روی تخت دراز کشید و باربارا هم از پیشم بلند شد و رفت حموم و چند ثانیه بعد با یه دیلدوی کمری برگشت! واقعا خندم گرفته بود و نمیدونستم چی بگم. آخه فکر نمیکردم همچین مرد به ظاره آروم و متینی موقع سکس انقدر وحشی و کثیف باشه.
– فرانسین غریبی نکن. یه دیلدو کمری دیگه هم تو حموم هست. شاید بد نباشه تو هم یه امتحانی بکنی. بالاخره برات تجربه میشه و بلاشک هیچ کاری توی سکس انقدر بد نیست که ارزشِ یک بار تجربه کردن رو نداشته باشه.
راستش خودمم بدم نمیومد که کون مردی رو که تا چند لحظه پیش کسمو جر داده بود، پاره کنم. برای همینم جلدی بلند شدم و رفتم حموم و دیلدوی کمری رو پوشیدم و وقتی برگشتم دیدم که جانی لنگا رو هوا کرده و داره از باربارا بیخ میخوره و در کمال تعجب، علیرغم اینکه اون دیلدوئه زیادی کلفت و یه چیزی تو مایه های کیر خودش بود، خم به ابرو نمیاورد. منم خودمو بالا سرش رسوندم و دیلدو رو جلوی دهنش گرفتم تا یه ساک پر تف بزنه.
– فک نمیکردم همچین کاری هم بکنی پسر بد
– فرانسین جونم، جانی عاشق کون دادنه و همیشه موقع سکس کونشو میگام و قلقش دستمه و بخاطر همینم رسم ادب رو به جا نیاوردم و اول به تو تعارف نزدم. ولی نران نباش. یکی دو دقیقه دیگه جاهامونو عوض میکنیم و میتونی هرقدر که دوست داری، کون دوست پسر کونیمو بگای.
کم کمک داشت از این کار خوشم میومد و برای همینم تکونی به خودم دادم و شروع به تلنبه زدن توی دهن این گل پسر شدم. تا اینکه بالاخره باربارا دیلدوشو از کون جانی بیرون کشید.
– بیا عزیزم. حالا نوبت توئه که به کون عشقم صفا بدی. منم میرم رو صورتش میشینم تا با زبونش یه حالی به کس و کون خستم بده.
باربارا بعد تموم شدن جمله اش بلند شد و به به حالت دفع روی صورت دوست پسرش نشست تا کس و کونشو بهش تقدیم کنه. منم کمی لوبریکانت به دیلدوم زدم و بین پاهای جانی رفتم و سر دیلدو رو به کونش فشار دادم. راستش میترسیدم دردش بیاد و بخاطر همینم کارمو خیلی آروم شروع کردم. ولی به محض اینکه دیلدو رو روی سوراخ کونش گذاشتم دیدم که عملا خودش داره به داخل سر میخوره و کون این بابا گشاد تر از این حرفاستو برای همینم دیگه ملاحظه ی هیچی رو نکردم و یه ضرب تو کونش کردم و مشغول تلبه زدن شدن. اونم چه تلنبه هایی. یکی از یکی محکمتر و وحشیانه تر. راستش عاشق این کار شده بودم. چون اینجوری مسلط بودن به یک مرد بهم احساس قدرت وصف ناپذیری میداد و فکر میکردم که حالا پادشاه همه ی مردا شدم و میتونم انتقام این همه سال سکسیسم رو ازشون بگیرم. البته انکار نمیکنم خودمم از اینکه چیز جدیدی رو تجربه میکردم و پامو از کلیشه های همیشگی فراتر گذاشته بودم، لذت میبردم.
– جوووونم فرانسیس. چقد خوب میکنی. خیلی خوشم میاد. واینستا لطفا…
همچنان توی کون آق معلم تلنبه میزدم و اونم کیرشو میمالید و کس دوست دخترش رو میخورد که باربارا برای بار سوم به ارگاسم رسید و بعد چند ثانیه از جاش بلند شد که همزمان با اینکار جانی هم برای بار دوم ارضا شد و کیرشم طوری گرفت که دوباره آبش روی تن من بپاشه. بعد ارضا شدن این دوتا منم کمی خودمو مالیدم تا به ارگاسم برسم و بعدش همگی باهم حموم رفتیم تا هم خودمون رو تمیز کنیم و هم خستگی این سکس سنگین رو از تنمون در بیاریم.
بعد اینکه از حموم بیرون اومدیم و لباسامونو پوشیدیم جانی دست منو گرفت و به همراه خودش به اتاق کارش برد و بعد با رفتن به وبسایت مدرسه، تمامی نمرات و حتی نمرات کلاسی دخترم رو با نمراتی عالی جایگزین کرد و نشون داد که بدقول نیست.
– اینم از این. امر دیگه ای نیست سرکار خانوم؟
– مرسی عزیزم. خیلی لطف کردی. الانم با اجازتون دیگه من برم.
– اختیار داری عزیزم. بابت کارایی که کردی هم ازت ممنونم. بازم بهمون سر بزن.
و اینجوری بود که با این توفیق اجباری، هم دخترم با بهترین نمرات تو اون درس قبول شد و هم من تجربیات جدیدی کسب کردم که البته هرچند اولین بود ولی امیدوار بودم که آخرین نباشه …
ترجمه: ساموئل
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید