این داستان تقدیم به شما

سلام خدمت همگی من حسین هستم سن من 35 سال دارم من 6 ساله ازدواج کردم این خاطره بر میگرده به سه سال قبل…
 
یک صبح تابستان که مادرزنم اومده بود خونه ما خانوم من که اسمش رویاس یک روز در میون صبح ها می‌رفت باشگاه از ساعت 9 میرفت تا 11-12 ظهر من هم که سه سال بود تو کف مادر زن مهربان خودم مهین جون بودم یه نان بربری خریدم رفتم خونه در یواشکی باز کردم رفتم تو یواشکی در اتاق مهین جون باز کردم به سختی نگاه کردم دیدم خوابیده یه شلوار گشاد سفید پوشیده بود یه پیراهن نازک سفید که سوتین زرد رنگ معلوم بود یواش یواش یواش رفتم سمت مهین جون شلوار گشادشو کوچولو کوچولو کشیدم پایین چون روی شکم خوابیده بود کون سفید مهین دیدم وای چه کونی نرم سفید گنده شورت پاش نبود شلوارشو تا نصف کشیدم پایین قشنگ کس صورتی رنگ دیدم … شلوارم و شورتمو کشیدم پایین به کیرم تف زدم هنوز خواب بود همین‌ که کیر خورد به لای کون مهین جون از خواب بیدار شد گفت چیکار میکنی حیون من جای مادرت هستم گفتم مامان جونم مهربونم مهین جونم سه ساله که هوس کس نازتو کردم زود تموم میکنم
 
با اصرار من قبول کرد تو همون حالت گفت حسین فقط فقط فقط همین یک بار زود کارت تموم کن تا دخترم نیومده آبروم بره شروع کردم از کس کیرم رفت تو کس نرم داغ مهین دراورردم تف زدم دوباره کردم تو کس نرم داغ مهین داشتم تلمه میزدم مهین جونم با دستاش چشماشو گرفته بود من داشتم تلنبه میزدم اخ چه حالی داشتم میکردم که بهش گفتم مهین جون کونتو هم بکنم گفت نه من تو این 40 سال زندگیم به بابا سجادم کون ندادم حتی یک بار هم ندادم گفتم مهین جون پس بکی دادی انفدر گشاده گفت حسین به خدا این اولین و آخرین باره که به بابا سجاد خیانت میکنم با اصرار من گفت اولین و آخرین باره… کیرم از کس مهین جون در آوردم تف زدم کیرم گذاشتم در سوراخ کون مامان مهربان مهین جون راست می‌گفت انقدر تنگ بود که با زور زیاد کردم تو کون مهین که گفت ای سوختم جر خوردم عوضی در بیار ای ای ای…

 
گفتم چرا دروغ میگی این کون گشاده که… خلاصه اهمیت ندادم کون تنگشو تلمبه میزدم میگفتم کونت خیلی گشاده از کس قشنگت هم گشادتره تلمبه میزدم مهین جون گریه میکرد می‌گفت خدا لعنتت کنه اخ اخ جرم دادی گفتم جون چه حالی میده کون گشادت هی تلمبه زدم چون در میواردم دیگه نمیزاش بکنم توکونش تلمبه زدنم تندتر شد داشت ابم میومد مثل دیونه هام تلمبه میزدم که ابم اومد تو کون مهین گریه می کرد فحشم میداد کیرمو کشیدم بیرون پاشدم لباسامو پوشیدم گفتم مامان مهربان خودم مهین جون دستت درد نکه عقده سه سال منو در اوردی گفت خفه شو چنان چکی زد تو گوشم که جای سه تا انگشت مهین رو صورتم موند از خونه زدم بیرون رسیدم سر کوچه رویا زنگ زد گفت کجا بودی گفتم برای مامان نون بردم گفت بیدارش که نکردی مامان تا 2 میخوابه گفتم نه خواب بود خداحافظی کردم رفتم مغازه
 
شب که برگشتم خونه رویا تا منو دید گفت صورتت چی شده دعوا کردی مامان مهین انگار هیچ اتفاقی صبح نیفتاده گفتم تو مغازه صاحب کارم زده تو گوشم مامان مهین گفت حسین جان مادر خوب کارتو درست انجام بده کتک نخوری! منم گفت چشم دفعه بعد بهتر کارمو انجام میدم ولی اگه بازم دست روم بلند کنه میدونم باهاش چیکار کنم! مامان مهین یه نیشخند زد و فهمیدم که میدونه دوباره و بزودی زیر کیرم دست و پا میزنه و باید حالا حالا‌ها برای حسین جونش جندگی کنه.
 
نوشته: حسین کیر تشنه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *