این داستان تقدیم به شما
سلام دوستان من احسانم ۳۵ ساله و مجرد داستان واسه اوایل سال ۹۸ هست
یه مدت بود بیکار بودم یه #پژو داشتم اما از مسافر کشی متنفر بودم تو پمپ بنزین یه بنده خدایی اومد گفت میخوای در آمد خوب داشته باشی یه شغل راحت و خوب منم گفتم آره مسئول ثبت نام #اسنپ بود برام توضیح داد منم با یکمی فکر گفتم بهتر بیکاریه پول بنزینم در میاد ثبت نام کردم از فرداش صبح زود زدم بیرون اوایل ۱۰ تا مسافر میبردم پیش خودم میگفتم کرایش کمه ماشین خراب بشه منم پس اندازی ندارم خرج ماشینو از کجا بیارم ولی یواش یواش شد #سرگرمی و درآمد دیگه صب تا شب کار میکردم آدمای مختلفی سوار میشدند بعضی وقتا ازشون زورم میگرفت بعضیاشون متکبر و بی ادب بودند اما یواش یواش عادت کردم .
یروز صبح ساعت ۶ زدم بیرون یه #مسافر سوار کردم راهش طولانی بود اول میخواستم کنسل کنم چون برگشتش مسافر کم بود اون قسمت شهر ولی گفتم بیخیال نهایتا تا یجا خالی میام بعد گیرم میاد مسافر اون اقا رو ک پیاده کردم تا پایان سفر زدم یه مسافر خورد بهم یجای ک کمتر اسنپا میرن چون #جاده #خاکی بود رفتم تو راه رسیدن به مسافر گوشی اسنپیم زنگ خورد
من:الو سلام صبح بخیر
مسافر:سلام جناب کجایید من کوچه ۳ … هستم
من:کمتر از یک دقیقه دیگه اونجا هستم و گوشیو قطع کردم
رسیدم دیدم یه دختر نوجوون اومد و پلاکو خوندو سوار شد
راه این هم طولانی بود ضبط ماشین روشن بود عادت داشتم صدای بلندگوهای عقبو قط کنم ک مسافر تلفنش زنگ بخوره نخوام قطع کنم موزیکو
مسافر::میشه صدای ضبطد بلندتر کنید من این اهنگو دوس دارم
من:یه نگاه از ایینه بهش کردم و گفتم بله صدا رو بلندتر کردم
موزیک که تموم شد گفت از اسنپ راضی خوب کار میکنی
من:الهی شکر فعلا بهتره بیکاریه
مسافر شغل اصلیتون همینه
من:نه والا #ماساژور م ولی این روزا خیلی بازار گرمی نداره
مسافر :ااا چه خوب
من :تعجب
مسافر : پس وقتتون آزاده
من :آزاد که نه همش اسنپم هر دقیقه یجای شهرم
مسافر :اوکی
چند دقیقه بعد گفت میشه در عابر بانک وایسید
وایسادم رفت پول گرفتو اومد گفت ببخشید الان توقفو لحاظ میکنم
چون طول نکشیده بود توقف من گفتم لازم نیست چیزی نمیشه
یهو درد دلش باز شد ک بعضی راننده ها فلانن بد اخلاقن اعصاب ندارنو از این حرفا
کلا چون عادت ندارم با مسافر زیاد صحبت کنم جوابشو ندادم
چند لحظه بعد گفت من اگ بخوام دو سه جا برم شما منو میتونی ببری و منتظر بمونی ؟
گفتم آره مشکلی نیست
گفت خب پس مقصد ک رسیدیم پایان سفر رو بزنید لطفا باقی راه رو نقدا باهاتون حساب میکنم
گفتم باشه مشکلی نیست
مقصد ک رسیدیم یه پنجاه تومنی داد بهم گفت دو دقیقه دیگه بر میگردم
پولو ک داد بهم دستش یه لمس کوچک به دستم خورد دستای سفیدو تپلی داشت با ناخن های خوشکلو لاک زده
پیاده شد از پشت هیکلش خوب بود باسنش تو مانتو خودنمایی میکرد
یه لحظه شهوتی شدم باسنشو ک دیدم بعد چنددقیقه اومد عذرخواهی کرد و حرکت کردیم
تلفنم زنگ خورد هنسفری گذاشتمو صحبت کردم خواهرم زنگ زده بود حالمو بپرسه من تا شمارشو میدیدم میگفتم سلام عشقم
بعد قطع تماس گفت خوشبحال خانومتون
من:تعجب خندیدم گفتم مجردم رفته بود تو مخم باهاش لاس بزنم
گفت پس دوس دخترتونه گفتم خواهرمه
مسافر:خوشبحال خواهررررتون
دیگه سر صحبتمون باز شد کلی حرف زد فهمیدم اسمش #هانیه بود ۲۱ سالشه خب اسم منم میدونست تو برنامه اسنپ دیده بود اسمم احسان هست
رسیدیم مقصد دوم خیلی شلوغ بود
یمدت اسنپ شماره راننده و مسافر رو برا هم نمایش نمیداد چون اونجا شلوغ بود بهش گفتم شمارتو بده اگه جابجا شدم باهات تماس میگیرم شمترشو گرفتم و رفتم یه جا پارک پیدا کردم یه پیام بهش دادم ک شمارمو داشته باشه تماس بگیره باهام کارش ک تموم شد
بعد چند دقیقه تماس گرفت اومد سوار شد و باز بام حرف زدیم تا مقصد بعدی اونجا یه توقف کوتاه کردیم و گفت لطفا منو برگردونید
دیگه باهام راحت حرف میزد منم چن تا شوخی باهاش کردمو خندوندمش مقصد ک رسیدیم گفت فردا صبح تماس میگیرم چند جا باید برم باهام تسویه کردو رفت
همش فکرم پیش کون گندش بود بدنش لاغر بنظرم میرسید ولی کونش بد گنده بود
عصر همون روز پیام داد فردا کنسله ولی اگه میشه بیاین یه خرید دارم هر چی ام باشه تقدیم میکنم
گفتم باشه اقلا میبینمش اوکی دادمو صبح رفتم به ادرس خونشون
زنگ زدم بهش گفت لطفا بیاین بالا رفتمو تا درو باز کرد دیدم یه باربی خوش هیکل با یه تیشرتو یه شلوار چسبون جلو دره جا خوردم سلام کردمو پولو لیست خریدو گرفتم و اومدم پایین
شهوت همه وجودمو گرفته بود خرید کردم برگشتم
فقط میخواستم ارضا شم باهاش دیوونه شده بودم اونجوری دیدمش
در که زدم اومد دم در پلاستیکارو گرفت تعارف کرد گفتمنه برم سر کار گفت بیا تو یه چای بخور برو
خیلی زود بهم اعتماد کرده بود متعجب بودم گفتم نکنه یهو بازیش باشه بیهوشم کنه ماشینو برداره هزار تا فکر بیخود از سرم گذشت چایی اورد نمیخوردم استکانو برداشت یه هورت کشید از چای من گفت بگیر نترس
خندم گرفت چای ک داشتم میخوردم پرسید هزینه ماساژ چنده
گفتم ریلکس ۲۰ دقیقه ۵۰ تومن گفت میتونی با لباس ماساژم بدی
من که از خدام بود بهش دست بزنم گفتم آره چرا نشه
فقط کسی نمیاد
گفت نه پدر مادرم سر کار هستن تا ساعت ۴
خیالم راحت شد در ورودیو قفل کرد و در اتاقشو هم من بستم تختش دو نفره بود تعجب کردم اون رو تخت دراز کشیدو من شروع کردم کیرم شق شده بود کون گندش جلو روم بود داشتم از شهوت میلرزیدم چند دقیقه ک ماساژش دادم برگشت به کمر خوابید کسش باد کرده بود میدونستم سینه هاشو بزاره ماساژ بدم کردمش دیگه
اومدم رو سینه هاش چشماشو بسته بود هیچی نگفت
ولی رنگ چهرش گل انداخته بود
اومدم پایین دست گذاشتم رو کسش چشمشو باز کرد یه لحظه جا خوردم با سر علامت دادم نکنم
اون رضایت داد
چن لحظه بعد بهم گفت میشه لباستو در بیاری
دیگه تموم بود
لباسامو در اوردمو لباسای اونم در آوردم افتادم به جون سینه هاش خدایی بدن قشنگی داره سینه هاشو خوردم و گردنشو شکمشو نزدیک کسش ک شدم دیدم حسابی آب انداخته چشماشو بسته بود پاشو باز کردم دیگه طاقت نداشتم البته یکمم ترس داشتم کسی نیاد یهوگفتم برکرد بزارم عقبت گفت جلو بازه یکم شک داشتم انگشت کردم نمیدونم چرا ولی شک داشتم بهش انقدر راحت گذاشت بکنمش دیگه دلو زدم به دریا کیرمو گذاشتم درکسش فشار اوردم با اینکه خیلی خیسو لزج بود بازم با فشار رفت توش کسش عین کوره داغ بود تازه یادم اومد اصلا نبوسیدمش تا ته کردم توش یه آه کشید و لبمو گذاشتم رو لباش حسابی داغ بودیم چند دقیقه تو کسش تلمبه زدم بعد گفتم برگرد از پشت به حالت داگی گذاشتم تو کسش تا کردم توش صدای اهش بلند شد و لرزید باز شروع کردم دو سه دقیقه کردم دیدم خودشو فشار میده به عقب ک باز لرزید پوزیشنو عوض کردم به کمر خوابیدم ک بشینه روش شاید۵ تا۷ دقیقه داشتم میکردم اما ابم نزدیک ریختن بود
گفتم پاشو داره میاد گفت بریز تو با اینکه دیوونه شهوت بودم با زور از روش بلندش کردمو ابمو ریخت رو شکم خودم خودمو با دستمال تمیز کردم لباسامو پوشیدم بدون حتی یه کلمه حرف زدم بیرون دختر ۲۱ ساله مجرد پرده نداشت فکرم مشغول بود یساعت بعد زنگ زدو گفت دیروز ازت خوشم اومد کلی تعریف الکی کرد ازم گفت امروزو مرخصی گرفتم ک باهات باشم بعدش گفت شوهر داره منم که فانتزیم کردن زنای شوهردار بود همون لحظه کیرم مثل فنر از جا پرید و سفت شد خلاصه حسابی با هم سکس میکردیم و هنوزم که هنوزه از سکس باهاش راضیم. مرسی اسنپ!
نوشته: احسان اسنپ
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید