این داستان تقدیم به شما
سلام
من ۷ سال ازدواج کردم و خانم چندتا دایی و زندایی داره که با یکیشون خیلی رفت و امد داریم
یه روزی از این روزا که مهمون ما بودن زنداییش رفت تو اتاق #لباس عوض کنه ولی من هواسم نبود و یهو رفتم تو که دیدم شلوار لی و پیرهنشو در اورده بود و با شورت و سوتین بود و خم شده بود تا لباس خونگیشو بپوشه که دیدمش و اونم یهو برگشت و منو دید نمیدونستم باید چیکار کنم که اونم داشتم با ترس و خجالت نگام میکرد که یهو امد سمتم همونجوری دستش و گذاشت رو سینم و هدایتم کرد بیرون
اما خوبیش این بود ما خونمون ۳تا اتاق داره و یه دالون که کسی که تو پذیرایی باشه نمیفهمه کی تو کدوم اتاقه
دم اتاق وسطی وایسادم تا بیاد بیرون که تا امدم رفتم جلوش و وایسادم که گفت نمیخوای بری کنار که یهو لباشو بوسیدم که گفت #بیشعور دیونه چیکار میکنی
ازاون روز به بعد خیلی تو نخش بودم و هر فرصتی پیش میومد بهش نزدیک میشدم و شیطونی میکردم و یه بار بهش پیام دادم که در جواب پیامم گفت من زندایی خانمتم بیشعور که گفتم باش خب ولی اجازه بده معشوقه هم باشیم و باهم راحت باشیم بدون اینکه کسی بفهمه
که کم کم با پیامهام و شیطنتهام نرم شد و کم کم چراغ سبز نشون داد و تا یه روز امدن خونمون باز همون طرفند و زدم ولی اینبار خانمم تو اشپزخانه بود و دایی چون تازه امده بودن مشغول سعال و جواب با خواهر زادش بود و منم از فرصت استفاده کردم و باز یهو رفتم تو که دیدم فقط پیرهن تنش نیست و سریع رفتم جلو که اروم گفت برو بیرون که من اهمیت ندادم و سریع بغلش کردم و لباش و مکیدم که یه زره مقاومت کرد ولی وقتی سینه هاش و مالیدم شل شد و سینه هاش و از سوتین در اوردم و مکیدم که گفت بسته الان #شک میکنن منم قبول کردم و رفت لباس پوشید و رفت بیرون و منم ۲ دقیقه بعد رفتم
از اون روز پیام بازیهامون به پیمهای بهتری مثل پیامهای عاطفی و سکسی تبدیل شده بود و تو هر فرصتی باهم صحبت میکردیم و یا میرفتم خونشون وقتی پسرش و شوهرش نبود و حسابی حال میکردیم
این رابطه ما حدود دوسال طول کشید و حتی یه بارم ازم باردار شد ولی سقط کرد و زیر بار نرفت نگهش داره و بعد از اون ترسید و نخواست باهم سکس کنیم
ولی من گوشم بدهکار نبود و دنبال فرصت میگشتم و تو مهمونی و دید یا لمسش میکردم ویا اگه کسی نمیفهمید بغلش میکردم و بوسش میکردم البته خودش نمیخواست و مقاومت میکرد ولی فایده ایی نداشت و من کار خودمو میکردم
خلاصه روزها گذشت تا چند ماه بعد رفتیم شما ویلاشون و و خلاصه خیلی دلم میخواست یه بار دیگه باهاش سکس کنم
تا یه روز صبح دایی خانمم رفت بیرون واسه خرید و کارواش ماشین از این چیزا که میدونستم تا دو الی سه ساعت لااقل نمیاد و به ذهنم زد و به خانمم گفتم پاشو تا دایی میاد یه دوش بگیر که بعد چند دقیقه رفت حموم و منم نه گذاشتم و نه برداشتم رفتم سراغ زندایی که تو تخت بود که در اتاق باز کردم جا خورد اخه با یه لباس خواب ناز تو تخت بود و داشت با گوشیش ور میرفت که منو دید گفت دیونه برو بیرن الان ابرومون میره که دیگه چشام شهوت نمیزاشت چیزی ببینه و رفتم بغلش گفتم نتدس همرو دک کردم و نزاشتم حرف بزنه و لباش و خوردم و دستم و بردم رو سینه هاش سوتین سکسیش که سفید و توری بود و زدم کنار و یه دستمم بردم رو شرت ست کرده با سوتینش که براش مالوندم و مالوندم که دیگه #مقاومت نمیکرد و به #التماس افتاد که میخوام و زود باش میخوام لمست کنم که گفتم نترس یک ساعت تا امدن همتا وقت داریم و دوساعت تا امدن شوهرت و پسرت پس لذتتو ببر
و خلاصه لب و گردنشو خوردم و با دستم کس نازشو میمالیدم که نفس نفس افتاده بود و کیرم و در اورد و شروع کرد مالیدن که یهو به صورت ۶۹ شدیم شروع کردیم همدیگرو خوردن و تا میتونستم و جایی که فکم درد گرفت کسشو خوردم که به جیغ و داد رسیده بود و خواهش تمنا که جرم بده که لباسامونو کامل در اوردیم و لخت شدیم و سینه هاشو خوردم و دستمم کردم تو کسش و دستم پر اب کسش شد و یهو برش گردوندم و کیرمو مالوندم به کسش و یهو کردم توش که یه اخ کوچیک کشید و توشک تختشو چنگ زد و منم اروم اروم عقب جلو میکردم و اونم اه میکشید و کم کم سرعتمو زیاد کردم و چند دقیقه بعد همونجوری در حین اینکه کیرم تو کسش بود برش گردوندم تا #سینه های نازشو ببینم و حس صورتشو ببینمو دوبار افتادم روش و تلمبه زدم ولی دیگه لبام رولباش بود و دستم رو سینش و ۱۰ دقیقه ایی همینجوری تلمبه میزدم و لباش و میمکیدم که یهو دیدم #شل شد و منم داشت ابم میومد که گفتم داره میاد که انقدر بی حال بود و داشت #ارگاسم میرسید چیزی نگفت و منم ریختم توش و افتادم بغلش و بوسش کردم و گفتم مرسی خوشگلم
که لبمو بوسید و گفت بخدا دیونه ایی تو این وضعیت هم امدی اینجا و هم باز خالی کردی توش تا #باردار بشم
که ازش خواهش کردم نگهش دار اگه شدی که اونم قبول کرد و الان یه #دختر ناز داریم که یک سالشه و دیگه فرصت نشد باهم باشیم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید