این داستان تقدیم به شما

من اسمم مریم و الان ۲۳ سال دارم و ساکن یکی از شهرهای کشور #ترکیه هستم.این اتفاق بر میگرده به زمانی که من ۱۹ سالم بود و من تهران تو منطقه #تیردوقلو زندگی میکردم.همه چیز طبق روال پیش میرفت من مثل هرروز ساعت هفت از خواب بیدار میشدم و به سمت مدرسه بعد از خوردن صبحانه حرکت میکردم.برای من روزها تکراری شده بود و به دنبال تغییرات اساسی برای ادامه زندگی بودم.دوستای دختر زیادی داشتم و با یکی از اونها خیلی رابطه گرم تری داشتم که اسمش لاله بود.من هر اتفاقی که برام پیش میومد اول با #لاله درمیون میذاشتم خلاصه بعد از #تعطیل شدن از مدرسه تعداد زیادی پسر جلوی در با موتور میومدن و میخواستن خود نمایی بکنن که بعضی از دختر ها خوششون میومد ولی برای من اینکار جنبه مزحک داشت و من با یکی دوبار برخورد جدی #مانع شدم تا کسی بعد از تعطیل شدن دنبالم راه بیفته البته پا فشاری اینکار به دلیل این بود که ترس از پدر و برادرم داشتم.خلاصه بریم سمت اصل ماجرا که تمام داستان از این اتفاق از اون روز بارونی تو ایستگاه اتوبوس شروع شد.من و لاله تو ایستگاه منتظر اتوبوس بودیم که بریم سمت خونه اونروز اتوبوس سر ساعت نیومد و ما خیلی منتظر شدیم لاله گفت مریم بزار من به پسر خاله ام #امیرحسین زنگ بزنم بیاد دنبالمون اون ماشین داره خالم اینا هم امروز خونه ما مهمون هستن.منم گفتم باشه فقط جوری نباشه که بابام اینا متوجه بشن لاله هم گفت بچه شدی دختر خیالت راحت امیرحسین مثل داداشم می مونه نترس منم گفت اوکی.
 
چند دقیقه صبر کردیم و یک پراید سفید اونور خیابون ایستاد لاله گفت اون ماشین امیرحسینه بیا بریم منم دنبالش رفتم و رسیدیم به ماشین امیرحسین لاله در رو باز کرد و جلو نشست و گفت مریم تو هم عقب بشین تا در عقب رو باز کردم و نگاهم به امیرحسین افتاد خشکم زد انگار یک چیزی تو قلبم #تاپ صدا داد خیلی پسر قشنگی بود و سیبیلش که مدل سیبیله والی خان یکی از هنرپیشه های ترکیه ایی بود بیشتر جذابش میکرد.یکدفعه تو همین حال لاله گفت دختر بشین دیگه دیر شد.من هم نشستم و امیرحسین سلام کرد خیلی محترمانه و خودش رو معرفی کرد و من هم گفتم خوشبختم و خودم رو معرفی کردم.امیرحسین آدرس رو پرسید و من رو به نزدیک خونمون پیداه کردن.من رسیدم سمت خونه و خیلی انرژی داشتم مادرم گفت چی شده مریم چرا انقدر کبکت #خروس میخونه منم الکی گفتم امروز معلم هرچی پرسید جواب دادم اونم گفت آفرین دختر گلم بدو زودی لباسات رو عوض بکن و بیا ناهار.اون روز گذشت و من منتظر بودم دوباره امیرحسین رو ببینم ولی یک هفته ایی خبری نشد تا اینکه یک روز وسط زنگ تفریح لاله اومد و گفت مریم یک چیزی بگم ناراحت نمی شی گفت نه عشقم بگو گفت خاک تو سرش امیرحسین از تو خوشش اومده و گفته اگه مریم دوست داشت شمارش رو بده.من تو دلم عروسی شد و برای اینکه یکدفعه بله رو نگم گفتم باید فکر کنم خودت میدونی من تاحالا دوست پسر نداشتم.لاله کلی ازش تعریف کرد و زنگ آخر یهو گفتم لاله اوکی شمارم رو بده فقط بگو اس بده چون من تو خونه نمیتونم حرف بزنم.آدرنالین کل بدنم رو گرفته بود.خیلی ذوغ داشتم بالاخره به جنس مخالف مورد علاقم دست پیدا کرده بودم.شب شد ولی خبری نشد تا اینکه ۱۱ شب پیغامی اومد و خودش رو امیرحسین معرفی کرد.ما اونشب تد ۴ صبح یواشکی اس میدادیم و خیلی خوب پیشرفت باهم کلی بیرون رفتیم و بعدش بیشتر وارد رابطه شدیم و من بیشتر عاشقش میشدم تا اینکه بعد از بهمن ماه امیرحسین یه پیغامی به من داد که مریم یچیزی میخوام بهت بگم ولی روم نمیشه.کلی کلنجار رفت و آخرش از زیر زبونش کشیدم که گفتم بگو ناراحت نمیشم و امیرحسین گفت ببین عشقم هر مردی یه نیازی داره و من الان بچه نیستم ۲۲ سالمه.من بازم نفهمیدم منظورش چیه که امیرحسین گفت میخواد رابطه جنسی داشته باشه من اولش ناراحت شدم و گفتم نه خیلی بیشعوری و از این حرفها ولی امیرحسین ارومم کرد و نمیدونم چطوری تو دلم خودش رو جا کرد که من قبول کردم ولی گفتم به شرطی که به بکارتم آسیبی نزنی تا وقتی زن و شوهر بشیم اونم قبول کرد.
 
گفت من فردا میام دنبالت بپبچون مدرسه رو.منم گفت چشم باشه.فردا شد و امیرحسین اومد دنبالم و برد با ماشینش من رو سمت #جنگل سرخ حصار.یکم باهم صحبت کردیم که امیرحسین گفت خوب انجام بدیم کاری که دیشب گفتم رو گفتم باشه عشقم فقط من زیاد بلد نیستم و اونم گفت باشه فقط خودت رو بسپار دست من منم گفت باشه.ماشین جای خلوتی پارک بود کسی نبود اطراف ساعت هشت صبح.امیرحسین گفت پس بیا بریم صندلی عقب بشینیم خلاصه ما رفتیم صندلی عقب و امیرحسین به من نزدیک شد و یکدفعه لبهامو خورد وای قلبم تند تند میزد منم یهو بغلش کردم و باهاش رو خوردم امیرحسین رفت سمت گردن من و شروع کرد به لیسیدن گردن واای نمیدونی انگار تمام بدنم از تو روشن شد همینطور که داشت گردنم رو میلیسید دستش رو گذاشت رو سینه ام منم گفتم امیر حسین وایستا اینکار گناه نیست گفت عشقم نه گناه اینه که من نتونم با عشقم راحت باشم پس بزار کارم رو بکنم و خجالت نکش منم گفتم باشه عشقم خلاصه امیرحسین مانتو من رو باز کرد و سوتینم رو داد بالا و نوک سینم رو خورد واااای نمیدونی چه حالی داشتم آب از همه جای بدنم سرازیر شده بود همینطور که سینم رو میخورد از رو شلوار کوسم رو می مالید و من تو ابرها برای خودم بالا بودم که امیرحسین گفت عشقم حالا نوبت توه یکدفعه زیپ شلوارش رو کشید بیرون و کیرش رو درآورد من برای اولین بار بود که از نزدیک کیر رو می دیدم به من گفت عشقم آروم باهاش بازی بکن بگیر تو دستت و بزار داخل دهنت.من هم انجام دادم و سر کیرش رو داخل دهن کردم یه مزه خاصی میداد هم شور و هم تلخ ولی برای اینکه امیرحسین ناراحت نشه براش میک زدم که بعضی وقت ها یه چیزی ازش خارج میشد داخل دهنم که بعدا ازش پرسیدم گفت آب ذوغ بهش میگن.خلاصه امیرحسین گفت خوب بسه عشقم من حالا باید تخلیه بشم گفتم یعنی چی گفت از رو شورت کیرم رو میمالم رو کوست.منم گفت عشقم فقط حواست باشه تو قول دادی ها گفت عشقم نترس مرد و حرفش و بد من دراز کشیدم و شلوارم رو دادم پایین امیرحسین هم خوابید رو و لبهامو خورد و شروع کرد به مالیدن کیرش از رو شرت رو کوسم

 
وااای چه حالی بود گرم شده بود کل بدنم و نمیدونم یهو چی شد و گفتم امیرحسین شورتم رو دربیار و بمال رو خودش درسته مو داشت یکم اونجا ولی اصلا نمیدونم حشر زد به مغزم و نفهمیدم چی شد اونم گفت چشم و کیرش رو مالید رو کوسم تو اوج بودیم که امیرحسین گفت عشقم شاید دیگه این فرصت نشه بزار من برای خودم فیلم بگیرم که اگه یک موقع تنها بودم و تور و دلم خواست ببینم کوس قشنگت رو منم گفت باشه عشقم راحت باش اونم دوربین گوشیش رو درآورد و در حال فیلم برداری بود بلند شد رو زانوهاش و گفت مریمم پاتو بزار رو شونم میخوام بهتر کیرم رو بکشم رو کوست منم دادم پاهام رو شونش همینطوری که امیرحسین داشت کیرش رو می مالید رو کوسم یه تف انداخت رو کیرش و گفت چشمات رو ببند تا بهت بیشتر حال بده منم تا چشمام رو بستم امیرحسین یهو کیرش رو فشار داد تو کوسم
واااای نمیدونی چی شد یک لحظه شوک شدم و از درد چشمام سیاهی رفت گفتم امیرحسین تو چکار کرد بلند شدم و نشستم دیدم روی کیر امیرحسین خون خالیه و داره یه لبخند ملیح میزنه و گفت این کارو کردم که دیگه ماله خودم بشی
وااااای حالا جواب پدر و مادر و چی بدم
وااااای چجوری تا خونه برم
خدایا این چه کاری بود کردم
تو همین حال بودم که یهو این آهنگ به ذهنم رسید آرا وای وای وای وای وای وای و تصمیم گرفتم واقعیت رو قبول کنم و از کوس اوپن شدم نهایت لذت رو ببرم… اینجوری شد که از خونه #فراری شدم و جنده شدم الانم تو ترکیه هستم چون جندگی اینجا قانونیه و حسابی پول در میارم.
 
 
 
 
نوشته: مریم واااااااااای

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *