این داستان تقدیم به شما

الان توبیمارستانم دکتر داره خانمم رو معاینه می کنه . به زوراسکناس تونستم برا خانم وقت بگیرم ،بعدکلی بررسی گفت احتمال میدم سرطان باشه. که خانمم زد زیر گریه ،سرشو نوازش میکردم ودلداریش میدادم .به دکتر گفتم چطوری ادامه درمان بدیم .دکتر مارو به خانم دکتر مرادی معرفی کرد که فوق تخصص سرطان حنجره وگلو وغیره بود .خانم دکتر مرادی خیلی خوشگله هروقت سینه های سکسی شو میبینم حشری میشم.خانم دکتر خودش بادقت گلو وحنجره میترا رو معاینه کرد وسری تکان داد وگفت شاید بشه عمل کرد.منم گفتم هر کار صلاح میدونین انجام بدین فکر هزینه اش هم نباشین که دکتر یه لبخندی زد. چند نوع قرص و آمپول نوشت تودفتر چه وداد دستم . یک نسخه هم جدا داد وگفت سه روز دیگه بیاین بیمارستان … منم تشکر کردم ودست میترا رو گرفتم و اومدیم هتل .
 
تا اینجارو داشته باشین تا یه کم از قبل براتون بگم من حسنم مغازه فروش مانتو دارم سه ساله که با میترا ازدواج کردم .۴ ،۵ ماه پیش میترا گفت گلوم درد میکنه و میسوزه بردمش درمانگاه دکتر قرص مکیدنی وغیره داد .هر روز میترا بیشتر احساس درد وسوزش داشت. کم کم تن صداش تغییر کرد که از دو ماه پیش اصلا نمی تونست صحبت کنه . تمام دکترای ساوه رو رفته بودیم تابلاخره یکی گفت باید بری تهران منم مغازه رو سپردم به بابام وشاگردم واومدیم تهران .ر فتیم هتل گرفتیم وتوبیمارستان میلاد خانم دکتر مرادی رو پیدا کردیم.بزارین یه کم از خودمون براتون بگم من ومیترا عاشقانه ازدواج کردیم ورابطه سکسی نرمالی هم باهم داریم هفته ای دوسه بار میکنمش ومیمالونمشو اونم ساک میزنه این چند وقته ساک زدنمون تعطیل شده ومن حسابی ناراحتم واز طرفی هم نمیشه به کسی که سرطان نمیدونم گلو وحنجره داره بگم بیا ساک بزن.اون روز توبیمارستان تجریش انواع آزمایش از میترا گرفتن باضافه مقدار زیادی هم پول از بنده تااینکه باز دوباره مارو بردن اتاق مخصوص خانم دکتر . بعداز اینکه منو بیرون کردن ظاهرا آخرین معاینات هم انجام شد .که خانم دکتر منوصدا کرد رفتم تو داشت لباسشو عوض می کرد که یهو چشمم افتاد به سینه های بزرگ وسفت که به زور تو سوتین جاش داده بود ممه ها هم می خواستن خودشونو از زندان آزاد کنن وبگن بیا مارو بخور .دکتر که دید حواسم به سینه هاشه سریع خودشو جمع وجور کرد ویک لبخندی هم زد که یعنی می دونم مدتی هست نتونستی کاری بکنی. گفت آزمایش هاش فردا حاضر میشه پس فردا هم براش نوبت عمل گذاشتم . خداحافظی کردیم اومدیم هتل تا شب هر کار کردم صحنه سینه های خانم دکتر از ذهنم پاک نمیشد…
 
شام به میترا مقداری شیر دادم .تو تخت یه کم مالوندمش مخصوصا سینه هاشو به یاد سینه های خانم دکتر یه لب ازش گرفتم بوی خون میداد دهنش گفتم میشه بکنمت با نارضایتی سرشو تکون داد یه خورده از پشت کردم توکسش خیلی وزن کم کرده بود اصلا حال نداد .سینه هاشو مکیدم ریز گاز گرفتم .تازه یه کم حال داد گفتم بیا یه کم ساک بزن سرشو تکون میدادکه نه ساک نمیزنم . با خواهش وتمنا که فردا میری اتاق عمل معلوم نیست باز کی تورو بتونم بکنم که به زور راضی شد نشوندم پایین تخت کیرم که باریک هم هست کردم تو دهنش دو سه بار فشار دادم که یهو دیدم سر کیرم میسوزه باخودم گفتم بیا اسید معدش به کیرم رسیده نا خود آگاه از دهنش کشیدم بیرون که دیدم یه چیزی مثل جگر چسبیده به کیرم با ترس ولرز به خودم گفتم بیا دختر مردم وکشتی حالا میترا هم هق میزنه وهر چی شیر خورده همه رو رو تخت داره پس میاره من از ترس میترا رو ول کردم دویدم توحموم زیر دوش آب گرم خونابه رو شستم دقت کردم دیدم اون زائده تکون میخوره از ترس می خواستم سکته کنم با خودم گفتم به فنا رفتی بدبخت حالا خودتم باید جراحی کنن .دقت کردم دیدم یک زالو چسبیده به کیرم .بچه که بودیم تو ده بابا بزرگم ازین زالو ها زیاد به دست پامون میچسبید بابابزرگم وقتی میدید به آسونی ول نمی کنن زیرشون فندک می گرفت خودشون جدا می شدن .

 
یه کم کشیدم دیدم نه بابا درد داره انگار ماده هم هست چسبیده ول هم نمی کنه اصلا میترا یادم رفته بود . با فشار آب داغ هم جدا نشد .چشمم به تیغی که دیشب ریشمو باهاش زده بودم افتاد ورش داشتم ته زالورو گرفتم ونصفشو بریدم. ولی اون نصفه دیگه هم کیرموول نمیکرد با زحمت جداش کردم سر کیرم متورم شده بود و یک مقدار خون هم میومد سریع شستم وبایک دستمال کاغذی فشارش دادم حوله رو دورم پیچیدم اومدم ببینم سر میترا چی اومده .دیدم میترا لخت داره ملحفه های کثیف رو جمع میکنه . گفتم چطوری با یه لبخندی سرشو تکون داد ملحفه هارو انداخت تو حموم صورتش رو شست اومد کنارم از بالای تخت قلم کاغذ بر داشت نوشت خوبم درد وسوزش گلوم خوب شده کیرت معجزه کرد .براش گفتم کیرم از تو گلوش یک زالو شکار کرده خندید بغلش کردم وخندیدیم. فردا به خانم دکتر ماجرا رو گفتم گفت پس زالو رو در آوردین نگو نامرد همون اول فهمیده سرطان نیست می خواسته مارو تیغ بزنه . ماهم خوشحال برگشتیم ساوه به همه هم گفتیم دکترا درمانش کردن کی روش میشه بگه کیرمو کردم دهن زنم .
 
زالو گرفتم بعد دوسه ماه خانمم کم کم داره صحبت میکنه . ساک زدن زنم الان دیگه پای ثابت همه سکسامونه . آها اینم بگم که میترا میگفت تابستونی که برا گردش رفته بودیم ده سر چشمه دراز کشیده وسرشو توآب کرده ومقداری هم آب نوشیده احتمالا این زالو همون موقع رفته توگلوش جا خوش کرده بوده که با معجزه سالار بنده دراومد.
 
نوشته: حسن

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *