این داستان تقدیم به شما
سلام .
من ملیکا ۲۳ ساله هستم ازتهران باموهای خرمایی و چشمانی سبزو بدن سفید و لطیف و تقریبا باربی .
تازه خونمون روعوض کرده بودیم یک برادر کوچکتراخودم دارم که ۱۴ساشه بنام آرش ـ اسم من ملیکا هستش ـ موقعی که اساس کشی میکردیم وبه خونه جدید می امدیم توساختمان یک آقاپسری بنام فرشید که همسایه جدیدمابود وبسیار زیبا و خوش هیکل بود بهمون کمک کردتاوسایلهارو ببریم داخل واحد . بعداز اینکه براش شربت آوردم و ازش بهمراه مادرم تشکرکردم ازش پرسیدم درس میخونی؟ گفت ؛ اره حسابداری توبومهن میخونه ـ هیکل واقعا درشت وسکسی داشت و چون پرورش اندام کارمیکرد معلوم بود موهای بدنش رو زده بود ـ بعدازاینکه مستقرشدیم تواپارتمان همیشه توفکرم فرشید میومد بعصی وقتا بی ختیار میومدم جلوپنجره یواشکی نگاه میکردم که کی میاد تااینکه ببینمش تااینکه یکروز شنیدم صدا خداحافظی میاد کمی دقت کردم و متوجه شدم مادرش اینابهمراه برادرش وپدرش دارن میرن شهرستان و بهش سفارش میکنن که مواظب خودش باشه و غیره . شایدباورتون نشه ازبس به فرشیدفکرمیکردم که شبها بافکراینکه توبقلشم میخابیدم ـ خوشحال شدم که تنهاست (:
شب که شد یک بشقاب غذا و کمی شیرینی بردم ودر واحدشون رو زدم و اومد در رابازکرد و گفت ؛ کیه؟ گفتم منم واحدبالایی .دررا بازکردو گفت ؛ شماهستین؟ گفتم بله و براتون غذا اوردم و غیره ، اولش نمیگرفت ولی باکمی اصرار،گرفت و گفت صبرکنید برم ظرفش رابشورم وبیارم ـ من واقعانمیدونستم چطورباید بهش بگم ازش خوشم اومده ،توهمین فکربودم که یکهوگفت بفرمایید بشقاب راشستم ، بهش گفتم کسی خونه نیست؟ گفت ؛ چطور؟ گفتم خیلی وقته میخام راجع یک مساله باهات صحبت کنم ؟ گفت درخدمتم گفتم الان نمیتونم و میرم بالا و وسایلو بزارم شمارمو بزن توگوشیت و بهم پیام بده تا خصوصی باهات صحبت کنم اونم طفلک قبول کردو یک میس کال انداخت روخطم و منم اومدم بالا تا مادرم ایناشک نکنن ـ شب ساعت ۱۰بودکه بهش پیام دادم بیداری ؟ گفت ؛آره کفتم تنهایی؟ گفت آره . بعدگفت کارت راجع چیه؟ گفتم راجع درسیه اما بعدا میتونم ازت کمک بگیرم ـ بهش گفتم که یک سوال ازت بپرسم ناراحت نمیشی؟ گفت نه گفتم دوست دخترداری؟ گفت هی ی ی اما نه ـ یواش یواش سرصحبت رابازکردم تااینکه صحبتمون به ارسال جکهای سکسی رسید واینکه بهم گفت اگه میتونی بیا اینجا ـ منم هرجور فکرکردم دیدم نمیشه و بهش گفتم نمیتونم واونم تو تلگرام برام #گیف های مختلف سکسی میفرستاد ـ واقعا حشری شده بودم اونم همینطور ـ انگارازمدتها قبل منوزیرنظر داشته ـ تااینکه صبح بهش گفتم درواحد رابازبگذار به هوای رفتن دانشگاه میام داخل ، اونم قبول کرد
خلاصه صبح که ازخواب پاشدم رفتم حموم و خودم تمیز کردم و بعدازصبحانه سریع اومدم بیرون و تادیدم درواحد بازه رفتم داخل ـ فرشید هم که انگاری شب رو نخابیده بود ومنتظرمن بود با اومدن من خوشحال شد ومنوبقل کرد و سریع لخت شدیم واااااای چه بدن درشتی داشت دقیقا دوبرابرمن بود هیکلش ـ منو همش به پشت وجلو میچرخوندومیگفت چقدرخشکلی چقدرنازی چرا ازروزاول بهم پاندادی من توکفت بودم و هی میزد درکونم ومیکفت عجب کونی داری و غیره ـ بعدش من جلو پاش زانو زدم و اونم گفت عجب جنده ای هستی به این سرعت میخای ببینیش؟ باسر تایید کردم آره ـ اونم گفت خودت دربیارش پس ٫ منم شورتشو کشیدم پایین که دیدم کیرش محکم شق شده خورد بصورتم ـوواقعا کیرش بزرگ و تمیزبود نوکش خیلی تیزبود و درازبود ـ اروم مالیدمش بصورتم ودیدم خیلی داغه و اونو همونطورکه توفیلمهای سکسی دیده بودم کردم دهنم ـ زبونمو دورش حلقه کردم وبراش لیس میزدم ـ رشید تو حال خودش نبود و سرمو فشارمیداد جلو تا کیرشو تاته بکنه توحلقم و میگفت جنده ی من بخور ، بخور کیرمو ، مادرجنده بخور ـ توله سگ بخور کیرمو ـ منم هی براش ساک زدم و بعدش شورت منودراورد و هی انگشتم کرد و منو خوابوند رو زمین و گفت از کون میخام بکنمت ـمنم ازبس حشری بودم ازش اطاعت کردم واونم کرم اوردو زد رو انگشتش و انکشتشو کردتوکونم ـ اولش یکخرده درداشت ولی بعدش نفهمیدم که کی انگشتشو دراورد و کیرشو کرد توکونم …
روم خابید و حسابی منوکرد و ابشو توکونم ریخت ـ بعد سکس رفتم براش چایی گذاشتم و صبحانه که خوردیم گفت بریم حموم و باهاش رفتم حموم و اونجاهم براش ساک زدم وآبشو ریخت رو صورتم و حسابی تحقیرم کردو بعدش یک پام روبالا داد و ایستاده کیرشوکردتوکونم و مثل جنده ها منوکرد ـ اصلا فکرنمیکردم که بفاصله چندساعت به آرزوم رسیدم ـ واقعا مثل یک گاو وحشی حین کردن من نعره میکشید و جررررررم میداد ـ خلاصه ۳ ساعت که پیشش بودم ۴ بار با هم سکس داشتیم و سپس ازتو چشمی نگاه کردکه کسی نباشه تامن برم …
#اگه #خوشتون #اومد #نظر #بدین
#ملیکا عاشق #لوله #پولیکا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید