این داستان تقدیم به شما

منم مدتهاست مامانمو میکنم شروعش از یک شبی بود که تو خواب میدیدم مامانو می کنم با هم رو یک تخت میخوابیدیم من 24 سالم بود مامان 42 ساله مدتها بود بابام بخاطر لو رفتن سکسش با یک دختر 16 ساله که در لباس فروشیش شاگردش بود از خانه متواری بود خونه هم بنام مامانه
شبی خواب میدیدم سحر زنم که طلاق گرفته بود را می کنم بیدار شدم دیدم مامان یه پاش جمع بود لباس خوابش تا بالای کمرش رفته بود بالا جالبه که شورتم پاش نبود و کس پف کرده خوشگلش لای پاش زیر نوری که از چراغ خیابان افتاده بود مثل روز روشن و دیده می شد مدتی نگاهش کردم ارام با انگشتام لباشو باز کردم توش صورتی خوشرنگ بود خیلی زیباتر از کس سحر بود که لبهای بیرونیش صاف بود و کوچک و لبهای داخلیش قهوه ای سیر می زد بیرون
 
مال مامان برعکس بود که لبهای بیرونی کلفت و ترد و لبهای تویب هیچ معلوم نبود کسش سفت و ترد بود مامان تکان نخورد در باز کردن دوباره ی کسش یهویی انگشت شستم رفت تو کسش خیس بود باز تکانی نخورد ارام ارام کسشو با همان انگشت شستم مالیدم که یهویی جابجا شد ترسیدم ولی پشتشو کرد سمتم انگار که بیدار بود مدتی از ترسم کاری نکردم تا باز تکانی خورد پاهاشو تا میتونست جمع کرد شکمش کسش بیشتر زد بیرون طوری که با کمترین زحمت سوراخ کسشو با باز کردم لبهای کلفت و خوشگلش را میدیدم که انگار برام میخندید بدون مو بود معلوم بود یک یا دو روزه تمیزش کرده
دیدم دیگه نتونستم دوام بیارم شلوارمو دادم پایین کیرمو که نسبتا بزرگم هست حدود 20 سانته گذاشتم لب کسش کمی تو شکافِ کسش جلوعقب کردم دیگه کنترلم دست کیرم بود با یکی دو حرکت تند و بی احتیاط تمام کیرم رفت تو کس مامان که اخخخی کرد ولی مقاومتی نکرد

 
ابم با فشار ریخت تو کسش تا صبح دو بار دیگر هم گاییدمش دفعه اخری دیگه خواب نبود تا خواستم از پشت بکنم چرخید دستاشو باز کرد که بیا روم تا رفتم روش پاهاشو داد بالا بغلم کرد بعد با گفتن عشقم کمی خودتو بده بالا تا کیرتو بکنم کسم! با دستای بی نهایت زیبایش کیرمو گذاشت تو کسش اینبار طول کشید تا ابم بیاد مثل زن و شوهر واقعی همدیگرو خوردیم تمام که شد گفت من دیگه زنتم خجالت نکش هر دو نیازمون اینجوری رفع میشه خوبه که خطر ابستنی هم در بین نیست از اون شب هر شب سکس داریم خوشبختانه باید بگم که من بعلت اریونی که در بچگی گرفتم سهل انگاری بابای بی توجهم که ان زمان تو روستا زندگی می کردیم مامان و بابا و خودم میدونیم عقیمم
 
چون 19 سالگی زن گرفتم تا 21 سالگی بچه دار نشدیم رفتیم ازمایش مشخص شد من عقیمم زنم طلاق گرفت و صداشو در نیاوردیم
خیلی خیلی راضی هستم که زنی چون مامان گیرم افتاده که پیرو جوان همه فامیل چشمش به زیبایی و تناسب اندام و خشگلی مامانه هنوز طلاق نگرفته دهها خواستگار داره ولی نمیدونن شوهری چون پسرش حاضره با دنیا برای داشتنش بجنگه..

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *