این داستان تقدیم به شما

سلام.

من محمدم 20 سالمه یه مفعول فوق سکسی که حشرم دست خودم نیست
الان که دارم این داستان و برای شما تعریف میکنم دوسال و نیم از ماجرا میگذره
که بعدش مجبور شدم برم خدمت و از عواقب این کاری که کردم در اصل فرار کردم
وقتی از 15 ساله بودم تابستونا که مدرسه ها تعطیل میشد میرفتم خونه عمم اینا که با پسر عمم اینا بازی کنم و شاید یه هفته خونشون وامیستادم . خب تابستونام ادم دنبال یه جاس که از گرما فرار کنه شوهر عمم میرفت بالای پشت بوم میخوابید منم یه شب اجازه گرفتم که برم بالا پشت بوم بخوابم و اجازه صادر شد …
من اون شب بالا پشت بوم با شوهر عمم خوابیدم هه نه نخوابیدم راستش اون شب وقتی که ظاهرا خوابیده بودم دیدم شوهر عمم یواشکی داره منو میمالونه …
 
از یه طرف ترسیده بودم . از یه طرفم اینقد خوشم میومد که دوست داشتم پاشمو لباسامو در بیارم و خودمو دربست در اختیارش بذارم اما گذاشتم خودش یکم ادامه بده … یکم که گذشت و می مالوندم و منم حرکتی نکردم و خودمو به خواب زده بودم لباسمو سعی کرد درش بیاره … و منم اینقد که بهم خوش گذشت هیچ کاری نکردمو گذاشتم شرتمو در بیاره وقتی شورتمو در اورد چنان باسنمو سوراخمو میلیسید و میخورد که اونجا نتونستم خودمو نگه دارم و پاهامو دادم بالا و دور گردنش حلقه کردم اجازه دادم واسم سوراخمو بخوره اونم وقتی دید من دیگه بیدارمو اوکیم باهاش کاری ندارم و خودمم میخوام شروع کرد به خوردن بدنم و اومد بالا چسبید به خوردن لبام چنان لبامو میمکید که احساس میکردم داره کنده میشه لبام
من از اینجا بود که با سکس هم جنس خودم تمایل شدیدی پیدا کردم اینقد که خودم دنبال بودم تا اینجا رو براتون تعریف کردم که بدونید چطوری شد من اینقد حشری شدم …
 
برگردیم به داستان اصلی …. من دوسال و نیم پیش یه مغازه طراحی گرافیک و چاپ زدم و برای تزیینش دنبال یه نقاش خوب میگشتم که یکی از دوستان معرفی کرد و منم زنگش زدمو گفتم
حسین اقا…؟
.. بله . بفرمایید …!
من میخوام مغازمو رنگ کنم از دوستان پرس و جو کردم شماره شما رو دادن …
… اها اوکی چشم ادرس و بفرستین میام اونجا صحبت میکنیم …
منم ادرسو فرستادم فرداش اومد یه جوون هیکلی که واسه خودش غولی بود ..
وقتی هم صحبت شدیم گفت من در حال حاضر شاگرد ندارم اگر میخواید من هفته دیگه میام کار شما رو میزنم …
منم که عجله داشتم گفتم نه خیر من خودم هر کمکی شما لازم داشته باشی انجام میدم فقط تا اخر هفته اینجا رو واسم تمومش کن …
گفت باشه و باهم رفتیم همونجا رنگ وسایل خریدیم از همون شب شروع کرد …
خیلی پسر شوخ با حالی بود
کلی میخندوند ادمو … خیلی ازش خوشم اومد تا اینجاش به فکرم نرسیده بود که بخوام باهاش سکس کنم … یه روزی گذشت و کارا مونده بود برای فردا فرداش زنگ زد گفت من الان کار دارم بعد از ظهر میام شروع میکنم تا شب تمومش میکنم … منم قبول کردم
منم چون شب قبلش حسابی رنگی و گرد و خاکی شده بودم رفتم حموم و طبق عادت یه شیو کامل کردم وقتایی که کامل شیو میکنم خیلی فکرم سکسی میشه….

 
ساعتای 5 بود که تو مغازه بودم و داشتم لباسمو در میاردم که لباس کار بپوشم یهو دیدم حسین اومد تو مغازه شیشه های مغازه رو بخاطر اینکه رنگی نشن روزنامه زده بودم نه از تو و نه از بیرون دید نداشت … وفتی حسین اومد تو من جز شورتم لباس دیگه ای نداشتم به محضی که اومد تو و منو ت اون وضع دید گفت اوووووففف چهه گوشت سفیدی
البته شوخی کرد اصلا لحنش طوری نبود که واقعا سکسی باشه … خلاصه گذشت و من سریع لباسمو تنم کردم اونم اومد خیلی بی خیال لباساشو در اورد و وقتی بدنشو دیدم اونجا واقعا زدم بالا خیلی خودمو نگه داشتم … اما کلا تو مخم رفته بود که با این پسره من امشب باید بخوابم به بهونه های مختلف کارو عقب انداختم شام و چای و یه استراحت و ….
وقتی حواسش نبود یکم شلوارمو میدادم پایین که یه ذره باسنم دیده بشه …
هی به بهونه های مختلف جلوش خم میشدمو خودمو بهش نشون میدادم ….
واقعا داغ شده بودم …
 
وقتی یه وسیله میخواست که باید میرفتم بالا نردبون بهش بدم یه جوری که حواسم انگار نبوده خودمو بهش میچسبوندم یا دستمو به به کمرش میزدم وای داشتم دیوونه میشدم که این یارو حالیش بشه یه حرکتی بزنه ولی عین خیالش نبود … ساعت نزدیکای 12 نصفه شب شده بود و یهو گفت امشب تمومش میکنم فقط یکم استراحت کنم بعد شروع میکنم
با خودم گفتم ایول بهترین حالتی شد که میخواستم گفت میشه یه نخ سیگار بشکم گفتم اره چرا که نه راحت باش منم نشستم کنارش بهم تارف کرد و گرفتم ازش و سیگار و یجوری بین لبام گذاشتم که تحریکش کنم وقتی برام روشن کرد سیگار و فاز نصیحت گرفت چرا سیگار میکشی منم سختی زندگیمو براش تعریف کردم یهو منو بلندم کرد و گذاشتم رو پاهاش و بغلم کرد سرمو ر شونه هاش گذاشت و به سیگار کشیدنش ادامه داد منم وقتی اینکارو کرد خیلی شهوتی شدم و کمرمو دادم جلو و پاهامو دراز کردم که باسنم رو کیرش بشینه قشنگ بعدش کم کم فهمیدم دو هزاریش افتاده و داره دستشو گذاشته رو پامو داره میمالونم خیلی هوسی شده بودم تا به حال با چنین پسر سکسی نبودم خیلی شهوتی بود شلوارمو از پام کشید بیرون خودش دراز کشید و گفت مال منو در بیار و بخور منم شلوارمو که اون تا نصفه کشیده بود پایین در اوردم و طوری که باسنم سمتش باشه رو شکمش دراز کشیدمو کیرشو از تو شورتش در اوردم وایییی اصلا نمیدونم اون لحظه از عمرم چطور گذشت چنان کیرشو تو دهنم کردمو میخوردم که دیونش کردم یهو بلندم کرد و سوراخمو خیس کرد و کیرشو فشار داد تو خیلی درد داشت از طرفیم وزنشو انداخته بود روم داشتم له میشدم ولی همینش داشت دیوونم میکرد تلبمه میزدو از کمرم میگرفت کیرشو پرت میکرد تو کونم تا به حال کسی اونطوری نکرده بودم خیلی وحشی و خر زور بود داشتم کیف میکردم که یدفه واستاد و احساس کردم سرم داره گیج میره گفتم گفتم چیکار کردی گفت ابم اومد یهو خیلی تو دیوونم کردی نتونستم جلوشو بگیرم …

 
خیلی این جملش بهم چسبید … اما مشکلات از اینجا شروع شد بعد اون شب هر شب میومد دنبالم و میبردم تو یه خرابه و اونجا هر شب سه چهار ساعت میکرد منو جوری که معتادش شده بودم یه شب اومد رفتیم همون خرابه البته خرابه ای که میگم یه خونه خیلی قدیمی که انگار سی چهل ساله کسی توش نرفته بود … رفتیم این شروع کرد لباسامو در اورد اون شب خیلی عصبانی بود و من خیلی ناراحت شدم به حدی که خواستم پاشم برم یهو دیدم یغمو گرفتو زد تو گوشمو پرتم کرد رو زمین همه لباسامو در اورد و نشست بالام کیرشو در اورد و منم که سرمو چرخونده بودم که ببینم چی کار میخواد بکنه سرمو گرفتو به زمین فشار داد و شروع کرد ده دقیقه ای گذشت دیدم بلند شد تا برگشتم دیدم سه تا از دوستاش پشت سرمن اونجا فهمیدم اگر حرکت اضافه ای بکنم یه بلایی سرم میارن … من ساعت 8شب رفتم تو اون خونه تا ساعت 5صبح بکوب اینا اینقد کردنم که هیچ حسی نداشتم روی اندامم وقتی کارشون تموم شده بود لباسامو تنم کردن و پرتم کردن بیرون واقعا شب تلخی برام بود گریه میکردم خواهش میکردم اما اونا خیلی ادمای بدی بودن …

 
 
از اون جا به به بعد شدم یه ادم سرد و خشن و عصبانی که کسی نمیتونست باهام حرف بزنه رفتم شکایت کردم ازشون اما نتونستم ثابت کنم …. پسرایی که حستون مثل منه خیلی مواظب خودتون باشید وارد زندگی کثیف بعضیا نشید سر هوس زندگی رو نبازین حتی اگر گی هستین گی خوب هم پیدا میکنین عجله نکنید …
 
 

نوشته: محمد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *