این داستان تقدیم به شما

سلام
اسمهارو اولشو مینویسم ببخشید.
کلاس دوم راهنمایی بودم و درسم اصلا خوب نبود وتجدید شده بودم وتابستان میرفتم مدرسه .یه معلم داشتیم به نا ش که زبان تدریس میکرد و اون پدرمو خواست وبهش گفت که من قبول نمیشم و رد میشم ولی میتونی قبولم کنه ولی به این شرط که منو به مدرسه خودش که غیر انتفاعی بود ببره.
اونا هم قبول کردن و این کارو انجام دادن.
خلاقه ما کلاس سوم راهنمایی تو مدرسه داستانها داشتیم چون من شر بودمو همه بچه های اونجا سوسل و بچه پولدار.
خیلی هارو اونجا دست مالی میکردم و واقعیت دلم برای همشون تنگ شده ولی نمیتونم پداشون کنم.اینم بگم من الان ۳۲ سالم شده.
اونجا یه معلم داشتیم به اسم ج که من باهاش خیلی جور شدم.رسید اخر سال و باز امتحان و اینبار نهایی بود و ش چون قول داده بود منو قبول کنه به هر دری زد .مراقب امتحانو عوض کردو خلاصه سرتونو درد نیارم اخرشم من تجدید شدم. یه اوردو گذاشته بودن برای شمال رامسر تو تابستون که همه برن ولی چون من تجدید میشدم نمیشد که برم و به ج (معلم)گفتم اونم با هزار درد سر دست برد تو لیست اموزش و پرورش و منو قبول کرد.
رفتیم شما تو یه اوردوگاه به اسم میرزاکوچک خان جنگلی که چادورهایی داشت که توش ۶ تا تخت داشت و تختا با هم فاصله داشت.
دیوار تا نصف داشت بقیش چادر بود.
شب که خوابیدیم ج کنار من بود و به شوخی هی منو انگولک میکرد و میخندیدیم چون خیلی جور بودیم با هم.
همه خواب بودن دیگه ما هم حرفامون تموم شد( در باره امتحان ها حرف میزدیم) ومن پشتمو کردم بهش یه شب بخیر کفتم که بخوابم.اونم خم شد لپ کونو یه فشار داد منم گفتم یارومی رومی باش یا زنگی زنگی شب بخیررررر…
دیگه هیچی نگفت پنج دقیقه گذشت صدای جابجایی تخت شنیدم.دراز کشید کنارم و منو بقل کرد اروم اروم شلوارمو‌ کشید پایین منم نمیدونستم چیکار باید بکنم.کیرشو گذاشت لای پام .انگار یه پا گذاشتن لاپام انقدر که بزرگ بود.

 
خلاصه انقدر عقب جاو کرد که الش اومد و تخت بگردوند سر جاش و خوابید هیچ حرفی هم بینمون رد و بدل نشد.
صبح شد نمیدونستم چیکار باید بکنم ولی امد سمتم انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده انقدر عادی بود که شک کردم نکنه کس دیگه ای بوده.
شب زود خوابیدم ولی خوابم نمیبرد که یهو باز همون انفاق افتاد…ترس داشتم برگردم ببینم خودشه یانه که یهو در گوشم گفت امشب میخوام بکنم تو سوراخت.منم هیچی نگفتم یه نف انداخت یر کیرشو هول داد تو سرش رفت تو ولی انقدر درد داشت که با دستم هلش دادم عقب واونم همون سرشو گذاشت تو بمونه.
از اوردو برگشتیم و اون یه سالن ورزشی در اختیارش بود که من قبلا گاهی میرفتم پیشش
زنگ زد بهم گفت بی معرفت یه سر به ما نمیزنی و قرار شد برم که رفتم
همین که رفتم درو بست گفت اینجا حال میده
لخت شدیم و من اروم نشستم رو کیرش
اروم اروم رفت تو
اول خیلی درد داشتو منم ناشی که خودش گفت درد داری گفتم اره گفت تکون نخور
یخورده صبر کردم انگار جا باز کادو شروع کرد به تلمبه زدن تا ابش اومد..
چند بار اونجا تکرار شد و دیگه همو ندیدیم
الان از یه طرف لعنتش میکنم چون تشنه کیرم
از طرف میگم چه اشتباهی کردم باهاش قطع رابطه کردم
لعنتی تو اینستا هم پیداش نمیکنم….
اگه این داشتانو میخونی یجوری منو پیدا کن….

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *