این داستان تقدیم به شما
همسایمون بود. منم 13 سالم بود. همیشه منو میدید میخندید و آدم خوش مشربی بود. اون موقع 45 سالش بود…
***
یکروز داشتم میرفتم مدرسه که دیدم یه ماشین جلوم ترمز کرد. شناختمش و سلام و احوال پرسی . ازم پرسید کجا میرم و کدوم سمت که بهش گفتم و گفت بشین تا اونجا میرسونمت. توی ماشین بعد کمی صحبت دستشو روی رونم گذاشت و نگه داشت. من چیزی نگفتم. یکمی خجالت و بیشتر ترس باعث شد چیزی نگم. وقتی رسیدیم و پیاده شدم دستمو خیلی توی دستش نگه داشت و دستمو میمالوند. خیلی برام عجیب بود. تا عصر که مدرسه تعطیل شد و اومدم بیرون دوباره دم در مدرسه دیدمش. خیلی تعارف کرد که برسونه منو تا خونه منم قبول کردم. توی راه بهم دست نزد ولی گفت برای پسرش دوچرخه خریده و بیا و ببینش و از این حرفها. منم قبول کردم. گفت پس بریم خونه پدرم چون اونجا گذاشتمش برای روز تولد بهش بدم…
رفتیم و توی پارکینگ من با اجازه اش کمی دوچرخه رو سوار شدم. خیلی خوشم اومد از دوچرخه پسرش. اونم نگاه میکرد و تعریف میرد. دوچرخه رو که روی جک گذاشتم یهو از پشت بهم چسبید و آلت منو دستش گرفت و شروع کرد مالیدن. من هاج و واج و بهت زده مونده بودم. با چیزایی که از بچه ها شنیده بودم فقط بزور از دهنم در اومد: حسن آقا زشته. من جای پسرتم. اون همونجور که منو میمالید گفت مگه بده؟ بعد دستشو کرد تو شلوارم و از تو شلوارم شروع کرد آلتم رو مالیدن و بعدشم اونیکی دستشو کرد توی شلوارم و کونم رو مالید. یکم که گذشت دستشو درآورد ودست منو به کیرش گرفت. کیرش به نظر کلفت و بلند میومد و منم ترسیده بودم. منو جلوش نشوند و کیرش رو درآورد. گفت بوسش کن . من بوسیدمش. داغ و کمی بودار بود سرش هم خیس بود. بعدش گفت دهنتو باز کن بمکش. بی اراده شروع کردم خوردنش تا وقتی گفت بسه و آبش رو آورد…
سرحال اومد گفت به کسی نگم و بهش خیلی لذت داده و بعدا بهم بیشتر حال میده. من با ترس و نفرت ازش جدا شدم. ولی بعدا جوری شد که هر وقت میخواست میرفتم پیشش و باهام لاپایی حال میکرد تا وقتی که 16 سالم بود و اولین بار منو از کون کرد . اگه دوست داشتید خاطره اون روز رو بگم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید