داستان سکسی تقدیم به شما
لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه…
صبح به شرکت رسیدم و به گرمی با هم سلام و علیک کردیم
بهش اس ام اس زدم اگه یاهو داری بیا چت کنیم(مثلا ایروز ها وایبرو تلگرام نوبد که…)
-(سونیتا) آره اینم آیدیمه sh*******
وارد چت شدم و نوشتم
-(مهرداد) سلام خوشگل خانم خوبی
-(سونیتا)سلام اقا پسر خوبی
-(مهرداد)دلم از دیشب واست تنگ شده بود ، بووووووووووووووووس
-(سونیتا)من اینجا بوس نمیخوام، واقعی میخام
-(مهرداد) من از خدامه اما خجالت میکشم و نمیدونم کجا بوست کنم
-(سونیتا) اون با من…
نمیدونم خیلی زود من از خوشش اومده بود یاچی اما احساس میکردم یه کمبودی داره که منو اینجوری میخواد و حرف میزنه
اما من خیلی میخواستمش هم یه جوری با یه دیدن عاشقش شده بودم و هم میدونستم هیچ محدودیت تو رابطمون نداریم
شب به من یه آدرس اس ام اس و گفت صبح بیا اینجا منتظرتم، زیاد دور نبود با ماشین 20 دقیقه راه بود، بهش گفتم پس شرکت چی که گفت یکم دیر میریم
صبح به آدرسشون رفتم سر ساعت اونجا بودم بهش اس ام اس زدم که رسیدم و گفت صبر کن شوهرم رفته سرکار یه زنگ بزنم بهت خبر بدم، 5دققیقه بعد زنگ زدم عزیزم بیا طبقه چهار با چه استرسی رفتم خدا میدونه در نیمه باز بود(اینو بگم که طبقه هاشون تگ واحدی بود) زودی رفتم تو که دیدم یه هوری بلوند با یه تاپ و شلوارک و یه آرایش ملایم جلومه درسته از استرس بدنم یخ بود اما دستم رو درازکردم که دست بدم باهام دست داد و گفت
-(سونیتا) ترسو یخ نزنی
گونم رو بوسید
-(مهرداد) به خدا خیلی استرس دارم…
تعارف کرد نشستم رو مبل و برام یه چایی آورد با شیرینی، یکم حرف زدیم ازش پرسیدم چرا قبول کردی با من باشی
-(سونیتا)والله ، من و شوهرم خیلی وقته قهریم و خیلی با هم حرف نمیزنیم(بعد ها باعث شدم با هم رابطشون خوب شد که این کارم باعث شد از من دور شه اما کارخوبی کردم)
حرفش رو قطع کردم و گفتم
-(مهرداد) پس مطمئنی؟چون من همه چی رو به جونم خریدم…
-(سونیتا) آره
تا گفت اره یه بوس رو لبش گذاشتم و کشیدم سمت خودم تو بغل من بود و داشتم با تک تک سلول های بدنم لمسش میکردم و بوش رو به داخل بدنم میفرستادم. با اینکه قبل اون سه تا دوست دختر داشتم اما هیچکدوم رو اندازه سونیتا دوس نداشتم
دستم رو در کامل پر رویی بردم رو صورتش و ارم ناز کردم و رفتم طرف سینه هاش،دستم رو کشیدم روشون و حرکت دستم رو تا زیر نافش ادامه دادم و گردنش رو آروم میخوردم که برگشت طرفم و لب تو لب شدیم ، 2دقیقه داشتیم لب هم رو میخوردیم که دستم رو گذاشتم رو کون نازش و لمسش کردم، دیدم دستم رو گرفت گذاشت رو کسش و یه چشمک ریززد
(هنوز هم باور نمیکردم سونیتا الان بغل من است و دارم با اون عشق بازی می کنم)
گفت بریم اتاق خواب پاشدم و تو بغلم گرفتم و بردم اتاق خواب، تا رسیدم به اتاق خواب مجدد هنگ کردم…
مگه میشه آدم این همه بد شانس باشه، با دیدن عکس های روی دیوار گیج شده بودم، این پسر همسایه قدیمی ما بود که از بچگی تا 15 سالگی دوست بودیم بعد ما رفتیم یه محله دیگه، چیزی نگفتم و آروم گذاشتمش روی تخت و بوسش کردم و تو گوشش زمزمه کردم
-کاش طاهر نبود من شوهر تو بودم
-(سونیتا)ازکجا میشناسیش
-تا 15 سالگی تو یه محله بودیم
-(سونیتا)بیخیال روزمون رو خراب نکنیم الان مال تو هستم و تو مال من
نفس عمیقی کشدم و لب رو گذاشتم رو لبش روش دراز کشیدم و شروع کردم به لیس زدن بدنش از گردنش شروع کرده تا نوک انگشت های پاش، هم سونیتا تو اوج لذت بود هم من…
نمیخواستم بی گدار به آب بزنم میخواستم امروز رو کلا تو لذت باشه ، شاید تا آخر راه مال بشه شروع کردم به خوردن کس نازش، هنوز هم طعمش زیر لبم مونده ، زبونم رو وارد کسش کردم و کمی حرکت دادم،بلندش کردم و جلوش نشستم ،شروع کردم به خوردن سینه هاش، دستش رو کیرم بود، لبم رو گذاشتم روی لبش و با تمام وجودم لباش رو میخوردم فکر نمیکردم تو همچین موقعیتی همچین لذتی داشته باشم، کلیه عواقب کار از جلوی چشمم دور شده بود تنها چیزی که تو ذهنم وجود داشت لذت بردن بود…لذتی که غیر قابل توصیف بود،
تحملی نداشتم اروم خودم رو روش انداختم و مجبور کردم که دراز بکشه،چشماش نیمه باز بود،وقتی میخواستم برم باز پستون ها شو رو بخورم ازش اجازه گرفتم که میتونم شروع کنم ، با چشمان نیمه باز و آروم گفت آره عزیزم…
کیرم سیخ سیخ بود، آروم گذاشتم دم کسش و کمی هل دادم تو(درسته کیرم مثل خیلی از دوستان که اینجا داستان میگن گرز رستم نیست و معمولیه اما فکر میکنم خیلی واسه کسش اندازه بود)با دستش یکم مانع شد و من ایستادم و بعد از چند ثانیه مجدد تکرار کردم کسش کمی خیس شده بود،آروم هل دادم تو و ادامه دادم حرکتم رو وقتی کاملکیرم داخل کسش بود بدنم رو خم کرد و لب هاشو بوس کردم کنترل روی بدنم نداشتم درسه ازش خیلی سنگینتر بودم اما ولو شدم روش لذت غیر قابل وصفی بود کیر داخل کس عشق و لب روی لب و بدن روی بدن…
کمی خودم رو بلند کردم و شروع کردن به تلمبه زدن بعد از 5 دقیقه تلمبه زدن احساس کردم آبم داره میاد(نه کاندومی پیشم بود نه قرصی خورده بودم)بهش گفتم دارم میام…
گفت یکم دست نگه دار با کمی مکث کیرم و کشیدم بیرون و شروع کردم به بوسیدنش بعد از چند دقیقه باز شروع کردم به ادامه حرکت هام دروغ نگم فقط دو دقیقه تونستم ادامه بدم و کیرم رو کشیدم بیرون و ریختم روی شکمش و آروم رفتم کنارش و بازم لباش رو بوس کردم و گفتم:
-(مهرداد) ببخشید نتونستم به اوج برسونمت
-(سونیتا): عیب نداره عزیزم دفعه بهد(قیافش داد میزد ناراحته)
آروم دستم رو بردم سمت کسش و شروع به نوازشش کردم و باز دادن ،انگشتم رو آروم وارد کسش کردم و شروع کردم حرکت دادن بعد از چند دقیقه تکرار ها دیدم ناله خفیفی کرد و دستم رو روی کسش محکم فشار داد احساس کردم اونم ارضا شد.
خیلی خوشحال بودم که اونم کمی احساس لذت کرده،
کنارش ولو شدم و چشمام رو بستم… نمیدونم بعد نیم ساعت که چشام رو باز کردم دیدم کنار نیست…
پاشدم و رفتم بیرون از اتاق خواب دیدم تو آشپز خونه است از پشت سر آروم بوسش کردم و گفتم خیلی دوست دارم دیوونه و اونم گفت که دوستم داره
بعد خوردن صبحانه آماده شدیم بریم سر کار، سوار ماشینش شدیم و رفتیم سر کار،یه خیابون مونده به شرکت من پیاده شدم و اون رفت کمی بعد اون رسیدم شرکت، با یه انرژی خاصی توی شرکت بودم. اون روز کلی شارژ بودم…
دوستان اینم قسمت دوم داستان من و سونیتا،امیدوارم خوشتون اومده باشه و منو با نظراتتون دلخوش کنید. خوشحال میشم نظراتتون خالی از هر گونه فحاشی باشه.
ادامه…
منتظر قسمت های بعدی باشین.
با تشکر
نوشته: مهرداد
نوشته های مرتبط:
من و سونیتا (۳)
من و سونیتا (۱)
منِ حشری
منِ سزاوار (۳ و پایانی)
منِ سزاوار (۲)
منِ سزاوار (۱)
ممــنوعـه ی مَن
دكتر كار بَلد و منِ عشق سن بالا
اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره
دیدگاهتان را بنویسید