این داستان تقدیم به شما
سلام من مردی چهل و پنج ساله و زنم سارا با اسم مستعار 38ساله با بدنی خوش فرم و سینه هفتاد و پنچ و بدنی سفید ازایلام ودوستش مهدی که سیستم فروشی داره مخ زنمو میزنه و باهم قرار میزارن برن بیرون صحبت کنن توماشین ولی باهم رفته بودن خونه من به زنم شک داشتم ولی چون اهل نماز روزه بود فکر نمیکردم اینکاره باشه تویه روز تو تعطیلات عید برای خرید نان رفتم نونوایی کنار مغازه ای آقای سیستمی که مرد قدبلند و خوشتیپی بود زنم داخل ماشین بود که دیدم مرده هی دور ماشین میچرخه و زنم هم لبخند میزنه.
شکم بیشتر شد نان خریدم از چشم به تابلو آقا خورد شمارشو زدم تو گوشیم رفتیم خونه برای کوه رفتن آماده شیم زنم پیاده شد گوشیشو داخل ماشین جا گذاشت منم از فرصت استفاده کردم و پیام دادم به مرده دیدم بله گفت سلام عزیزم شمارت پاک شده تو گوشیم فقط اخرشو حفظ بودم قربون اون بدن خوشگلت بشم ولی نیستی گفتم مگه سیر نشدی گفت مگه میشه آدم سیر شه از این بدن اون سکس آن روزمون از یادم نمیره گفتم چیش از یادت نمیره گفت وقتی شهوتیت کردم لخت شدی گفتی سردمه داغم کن منم لخت شدم گفتی وای خیلی بزرگه کلفت من زره زره جا دادم رفتی رو ابرا و بعد از عقب گذاشتم تو کونت
منم رفتم خونه و به خانمم گفتم تا حالا به کی دادی گفت به هیچ کس خجالت بکش من اینکاره نیستم وقتی اس م اس ها رو نشونش دادم به پتپت افتاد و التماس میکرد که گولم زده گفتم نترس میذارم بهش بدی حتی تو خونه خودمون ولی خواهرت مال منه باید کمک کنی بکنمش وگرنه هم طلاقت میدم هم آبروتو میبرم زنمم هم از روی ناچاری قبول کرد الان چند باریه تو خونه خودم سکس میکنن ولی حاضر نیست سه نفره بکنیم منم دزدکی فیلم ازشون میگیرم هنوز متوجه نشدن…
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید