این داستان تقدیم به شما
سلام. مریم هستم. تپل کمر باریک سینههای هشتاد و چشمای فوق العاده درشت هر چقدم دلتون بخواد حشریم. این خاطره ای که میخوام تعریف کنم واسه سه سال پیشه. وقتی من ۲۱ سالم بود و تازه ازدواج کرده بودم. بعد از چندوقت دنبال خونه گشتن یه واحد یک خوابه ولی بزرگ تو یه آپارتمان ۳ طبقه پیدا کردیم. روزی که رفتیم خونه رو ببینیم، صاحبخونه که طبقه ۳ میشست اومده پایین. یه مرد حدودا پنجاه ساله بود. همینکه اومد پایین و منو دید یه نگاهی به سر تا پام انداخت و یه لبخند زد بهم و پرسید از خونه خوشتون اومده؟ بهش گفتم منکه خوشم اومده ولی ببینم شوهرم چی میگه. پرسید چند وقته ازدواج کردی؟ گفتم یه چند روزی میشه. گفت به به پس تازه عروسم هستی. گفت منکه راضی راضیم شما بیاین این خونه رو بگیرین. خوبه بچه هم ندارین، آرومین. منم گفتم ببینیم چی میشه، منم خوشم اومده از اینجا. بعد اون گفت بیشتر هم خوشتون میاد. شوهرم با بنگاهی داشت آشپزخونه رو نگاه میکرد. اومدن و شوهرم و صاحبخونه سلام دادن و شوهرم بمن گفت خونه خوبیه، منکه خوشم اومده. تو نظرت چیه؟ منم گفتم موافقم و خونه واقعا خوبیه. خلاصه اینجوری شد که اونجا رو اجاره کردیم و چند روز بعدشم اسباب کشی کردیم. من مشغول چیدن وسایل خونه بودم و شوهرمم سرکار میرفت و بعد که میومد بهم کمک میکردو خلاصه تو اون چند وقت اصلا صاحبخونه رو ندیدم تا یه روز یکی در زد و رفتم درو باز کردم که یه پسر جوون حدودا بیست و خورده ای ساله دم دره. همینکه منو دید یه نگاهی به سینه هام انداخت و بعد سریع دوباره به خودم نگاه کرد. منم نگاه کردم پایین دیدم که بله جلوی شالم بازه و یقه بلوزمم باز. شالمو انداختم جلو سینم که پسره گفت ببخشید، من واقعا معذرت میخوام. قصد بدی نداشتم فقط نگاهم افتاد همین. گفتم اشکال نداره، با کی کار دارین؟ گفت من پسر آقای فلانیم. فهمیدم پسر صاحبخونس. گفت مامانم منو فرستاد که ازتون بپرسم آب دارین؟ آخه آب ما قطعه و اصلا آب نوشیدنی هم نداریم. گفتم فکر کنم تو یخچال آب دارم. رفتم یه بطری آب اوردم و دادم دستش. گفت بازم ببخشید. گفتم اشکال نداره. یه لبخند مهربون زد و رفت بالا.
فرداش وقتی از بیرون میومدم و در حیاطو باز کردم دیدم پسره رو بالکن وایساده و داره طرف من نگاه میکنه منم یه دست تکون دادم طرفش و رفتم داخل خونه. بعد چند دقیقه در زد. درو که باز کردم دیدم پسرس. سلام دادیم و گفت شوهرتون خونس؟ گفتم نه چطور مگه؟ گفت کمک لازم ندارین؟ من امروز تعطیلم. گفتم شاید واسه جابجا کردن چیزی کمک لازم داشته باشی. گفتم خب اجاق گازو میخوام جابجا کنم یکم سنگینه اگه بتونی کمکم کنی. سریع کفشاشو دراورد و اومد داخل. از پشت نگاش کردم دیدم پسر جذابیه. رفت داخل آشپزخونه و خلاصه اجاقو سرجاش گذاشتیم و یه نگاهی انداخت به خونه و گفت چه خونه قشنگی شده اینجا. چقد گرم. کاش منم ازدواج کرده بودم. اومدم نزدیکم. گفت شما راضی هستین از زندگیتون؟ گفتم هنوز اولشه. واسه تشخیص راضی بودن یا نبودن یکم زوده. گفت میشه چند لحظه بشینم. گفتم بفرما. نشست و منم رفتم براش یه چایی ریختم و با تنقلات اوردم. گفت چه لذت بخشه. گفتم چی؟ گفت اینکه یه نفر که خانومته برات چایی بیاره؟بهش یه نگاه انداختم گفت بد برداشت نکن، منظورم اینه که یه زن دیگه بجز مامانت برات چایی بیاره و کنار هم بشینین تو خونه خودت. گفتم خب انقد که دوس داری ازدواج کن خب. گفت من یه علایقی دارم که هرزنی نمیتونه قبولشون کنه. گفتم چه علایقی؟ گفت شاید درست نباشه با شما درباره این چیزا صحبت کنم. گفتم هرجور راحتین. گفت راستشو بخواین من علاقه زیادی به سکس خشن دارم. منم که مث خیلی از زنا از این ندیده ها نبودم و قبل ازدواج حسابی حالمو کرده بودم. فهمیدم از گفتن این حرفا منظورش چیه. گفتم تا حالا با کسی سکس داشتی؟ گفت آره اما همش داد میزد و نمیذاشت اونجوری که میخوام بکنمش. دیدم داره روش بیشتر و بیشتر باز میشه. گفتم مگه چیکار کردی باهاش؟ یه لبخندی زد و گفت به تخت بستمش و فقط از کون کردمش بدون اینکه ببوسمش، بدون اینکه سینه هاشو بخورم یا کسشو. گفتم چقد سوسول بوده پس. گفت شما نیستی؟ گفتم فکرنکنم باشم. دستشو گذاشت رو کیرش از رو شلوار و گفت البته بستگی به طرفتم داره ها، که چجور بکنی باشه. چجوری جرت بده و کیرشو چجوری توت فرو کنه. اینا رو که گفت تمام تنم داغ شد. شالمو دراوردم و گفتم تو چجور بکنی هستی؟ گفت مطمئنی گفتم اگه نبودم الان اینجا نبودی. گفت پس بکن لباساتو و بیا بشین بخور.
لباسامو دراوردم و نشستم بین پاهاش و کیرشو دراوردم و تو دستم گرفتمش و مالیدمش. سر کیرشو بوسیدم و لیسش زدم. کیرش که یکم سفت تر شد سرشو گذاشتم تو دهنم و میکش زدم گفت بازی نکن بکن تا ته تو حلقت. کیرش هنوز سفت سفت نشده بود. روش تف انداختم و تا جایی که تونستم کیرشو بردم تو دهنم و شروع کردم ساک زدن. حسابی براش ساک زدم و کیرشو پر تف کردم. تخماشو لیس زدم و تف کردم رو کیرش. کیرش لیز لیز شده بود و خیس. گفت قمبل کن جنده خانوم. رو زمین قمبل کردم و تف زد به سوراخ کونم و گفت تو که خودت گشادی جنده. گفتم مشکلیه؟ گفت نه فقط از این به بعد کونده من میشی فهمیدی؟ اینو گفت و کیرشو انداخت تو سوراخ کونم. آخخخ که چه حالی داد. احساس پری که داشتم و حس حقارتی که بهم میداد. موهامو از پشت میکشید و محکم تلمبه میزد. شروع کردم آه کشیدن که گفت خفه شو صداتو نشنوم. منم خفه شدم. سرمو گذاشت دوباره رو زمین و تلمبه میزد تو کونم. آخخخ. ازم پرسید قرص میخوری؟ گفتم آره. دیگه چیزی نگفت و تا میتونست تلمبه میزد. کونم درد گرفته بود که شدت داد تلمبه زدنشو. فهمیدم که داره میاد. در اورد کیرشو بعد کرد تو کسم و چندتاتلمبه زدو ریخت آبشو تو کسم. ولی من ارضا نشده بودم وبرامم مهم نبود. زد با سیلی رو کونم و گفت همینجوری بمون پنج دیقه. بعد میتونی پاشی. خودش لباسشوپوشید و رفت. منم پنج دیقه همونجوری بودم و بعد پاشدم رفتم حموم و غذا درست کردم که شوهرم اومد. شبم با اون یه حالی کردم ولی متاسفانه اصلا اون چیزی که من میخواستم نبود. چند روز بعدش صاحبخونه مون اومد دم درو گفت میشه بیام تو. گفتم بفرما. اومد تو پرسیدم چیزی شده؟ گفت بیا بشین حرف بزنیم. نشستم که دستشو گذاشت رو کیرش گفت من مستقیم میرم سر اصل مطلب، به این حال میدی وگرنه آبروتو میبرم. گفتم خجالت بکش مرتیکه با این سنت. من همسن دخترتم. گفت چه بهتر. گفتم برو بیرون چی فکر کردی با خودت. گوشیشو دراورد گفت اونروز که پسرم داشت کونتو میگایید اینجوری جفتک نمینداختی. ببین یه فیلم قشنگم از گاییده شدن کونت گرفتم.
فیلمو نشون داد دیدم که از پنجره رو به حیاط فیلم گرفته. گفت حالا به اینی که اینجا منتظر سوراخای توئه حال میدی یا نه؟ چند ثانیه ای مکث کردم و فکر کردم گفتم اگه بهش حال ندم فیلممو پخش میکنه. من که اینکارم خب حالا با یه پیرمردم حال میکنم چی میشه مگه. لباسامو دراوردم و اونم لباساشو دراورد. شکم بزرگ و سینه پرمو، کیرشم پر مو بود. گفت برو رژ قرمز بزن. رفتم زدم و گفت بیا درازبکش تا کیرمو بکنم تو دهنت. به پشت دراز کشیدم و اومد نشست روم و کیرشو انداخت تو دهنم و خودشو بالا پایین میکرد. تمام موهای کیرش به صورتم میخورد. سریع کیرش سیخ شد و رفت لای پاهام و کیرشو با یه حرکت انداخت تو کسم. کیرش بزرگ نبود ولی دراز بود. تلمبه میزد و منم آه میکشیدم. واقعا حال میداد. خم شد روم لبامو بوسید، سیبیلاشم بزرگ بود ولی با ولع لباشو میبوسیدم. پاشد گفت با روت بخواب. با رو خوابیدم اومد روم و لپای کونمو باز کرد و کیرشو تف زد و انداختش تو کونم. کونمو گایید چند دقیقه بعد دوباره به پشت خوابیدم کسمو شروع کرد گاییدن. لعنتی خوب میگایید. سینه هامو گرفت دستشو فشار میداد محکم. گفت دیدم پسرم آبشو خالی کرد توت. منم میخوام آخه سوراخای تو مکان خالی کردن آب کیره. گفتم راحت باش. چند دیقه بعدش آبشو ریخت تو کسم. انقد که سینه هامو محکم فشار داده بود تمام قرمز شده بودن. بعد لباساشو پوشید و گفت برو چایی بیار من تشنمه. اومدم لباس بپوشم گفت نه لخت باش. منم رفتم چایی دم کردم و ریختم براش و چاییشو خورد و گفت من بازم میام. ولی نه نمیشنوما حواست باشه. حقم نداری با پسرم بخوابی. رفت و منم رفتم حموم. بازم ارضا نشده بودم ولی من لذت سکسو به همین تو کف موندنش میدیدم نه به ارضا شدنش.
بعد اونم چند دفعه دیگه باهاشون سکس داشتم تا اینکه از اونجا اسباب کشی کردیم و تو خونه بعدیمون طلاق گرفتم و الان آزاد آزاد بدون هیچ ترسی به کارم میرسم. راحت میتونم اجازه بدم به مردا که از بدنم استفاده کنن و ازم لذت ببرن.
نوشته: مریم
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید