این داستان تقدیم به شما
ساعت تقریبا ۱۰ صب بود علی خداحافظی کرد و رفت شرکت…
صبحونه خوردم و ضرفارو شستم تقریبا ده و نیم بود زنگ در زد زده شد خودش بود مانی اومد و سلام کرد گفت سلام سرورم خوب هستید ببخشید ترافیک بود دیر شد گفتم خوب شد دیر کردی علی همین الان رفت گفت ای واییی چه شانسی گفتم مشکلی نیست میدیدم فکر میکرد از شاگردامی رفتیم تو اتاق در خونرو قفل کردم و کلیدو گذاشتم رو در بهش گفتم خب چطوری برده ی من گفت خوبم ارباب لحنش مظلومانه بود صداشم نازک و آروم چن روزی برده نداشتم شدیدا حشری بودم گفتم پول گفت بله ارباب
از تو کیفش ۲۰۰ تومن تراول پنجاهی داد گذاشتم تو کشو گفتم زانو بزن توله سگ به پام افتاد و زانو زو کف پامو بردم سمتش گفتم بلیس توله سگ شروع کرد به لیسیدن کف پاهام پاشنه پامو میک میزد انگشتامو تو دهنش میکرد نمیدونی چه لذتی داره وقتی یه پسر کف پاهاتو لیس بزنی تا تجربه نکنید نمیفهمید پامو تو دهنش عقب جلو میبردم پامو عوض کردم و شروع به لیسیدن پای چپم کرد زبونشو گفتم بیاره بیرون کف پامو رو زبونش میکشیدم و با لباش بازی میکردم شدیدا تحریکم کرد لیس زدنش دستمو انداختم تو موهاش و صورتشو چسبوندم به کسم از رو شرت گفتم توله سگ از رو شرت بلیس
مثه سگ لیس میزد شرت صورتیم خیس شده بود همون لحظه احساس باد کردم تو دلم و برگشتم گفتم دماغتو بذار رو کونم و گوزیدم تو صورتش گفتم بوووو بکش وایی واقعا لذت داره وقتی یه پسر یا یه مرد با اون همه غرور و ادعا واسه خوردن گوزت التماس میکنه برش گردوندم و بهش سیلی میزدم که گفت سرورم میشه یه چیزی بگم گفتم بنال گفت امروز دانشگاه دارم سیلی نزنید جاش میمونه دلم براش سوخت نمیخواستم آبروش تو خطر بیفته گفتم باشه شلوارتو در آر در آورد و مثه یه سگ جلوم زانو زد میزدم در کونش باید تلافی میکرد چک نخوردنشو باید ارضام میکرد باید چون وظیفش بود باید از اذیت شدنش کسم خیس میشد ووویییییی
گفتم خوب خودتو تمیز کردی گفت بله سرورم دیلدو رو که از یه دوستی گرفته بودم و یه جای مخفی تو خونه قایم کرده بودم و به خودم بستم به حالت سجده خوابوندمش و کمرشو دادم پایین بده عقب کونتو مانی چشم ارباب عقب تر میخوام تا ته بره تو کونت تا روده هات داد عقب تر کافی نبود برای جر دادنش دست گذاشتم رو کمرش و دادم پایین سوراخ کونه پسرونش افتاد جلوم یه کون معمولی با سوراخ قرمز کرم زدم به سوراخش و با یه مهارت خاصی سره دلدو رفت تو کونش و بعدم تا نصفه رفت التماس میکرد که درد داره ارباب میترا درش بیارید که تا ته کردم تو کونش و گفتم یه ذره تحمل کن آروم عقب جلو میبردم کمرشو دادم پایین تر و بایه فشار تا ته کردم تو کونش
تا روده هش رفت یه جیغ زد و من وحشی شدم تند تند میکردمش و تلمبه میزدم کف پامو گذاشتم رو سرش و عقب جلو میکردم حدودا ۵ دقیقه با سرعت کردمش تا خودم خسته شدم کشیدم بیرون کونش باز بود ولش کردم از روش بلند شدم گفتم توله سگ واسه ایندفه بسته پاهامو ببوس و گمشو پاهامو بوسید و لباس پوشیدو با یه حالتی که نمیتونست پاهاشو ببنیده رفت بیرون از خونه ۲۰۰ تومنو برداشتم و زنگ زدم به مهسا خواهرم با هم رفتیم پاساژ ونک و اون بوت هایی که از عید داغش به دلم مونده بود و خریدم چه پزی هم باهاشون به خواهر شوهرام دادم.
نوشته: میترا پاسیفیک
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید