این داستان تقدیم به شما
من مينا 27 ساله هستم كه از چهارده سالگي به دنبال فوت والدينم در يك سانحه رانندگي تنها زندگي می كنم البته پيرزني كه خانهزاد پدربزرگم بوده نيز به عنوان دايه و همدم در خانه ويلايي دو طبقه و لوكس و مجهزمان در اهواز با من زندگي ميكند كه او را خيلي دوست دارم و خاله صدايش ميكنم. از آنجا كه ثروت بيكراني برايم به ارث مانده دغدغه مالي ندارم و داراي يك شركت بازرگاني نيز هستم كه بيشتر ساعات روزم را به عنوان مديري موفق در شركت ميگذرانم.
چون بسيار خونگرم و حشري هستم از سن هفده سالگي سكس جزئي از زندگيام شد كه سعي داشتم با انتخاب دوستان مناسب نهايت لذت و تفريح را در سكس داشته باشم و البته خاله هم هميشه در جريان اين نوع روابط من بوده و هست و حتي گاهي ناظر سكس من با مرداني است كه به خانهام ميآيند. به خانه كه ميرسم معمولاً لخت كامل ميگردم و از اينكه گهگاه خاله 63 ساله با هيكل رشيد و دستان سفيد و تپلش با پستانهايم بازي كند نهايت لذت را ميبرم. يكي از كساني كه بيشترين سكس را با او دارم نادر است. يك تاجر 34 ساله تهراني كه هر ماه چند روزي براي معاملاتش به اهواز ميآيد و البته در خانه من سكونت ميكند.
يك بعد از ظهر گرم تابستان نادر خسته و كلافه به خانهام رسيد كه يكراست به حمام رفت من نيز به دنبالش رفتم و لخت بر لب وان نشستم و پاهايم را درون وان فرو بردم و با انگشتان پايم شروع كردم به نوازش كير شقشده او. نادر مرا در آغوش كشيد و با ولع لبانم را بوسيد و داد زد: خاله باز اين كس هوس گاييدن داره. خاله هم طبق معمول تنها با يك زيرپوش نازك وارد حمام شد و گفت: خب، امونش نده!. مجراي آب وان را باز كرم و تا وان خالي شود نادر به جان پستانهايم افتاد و شروع كرد به مك زدن آنها. من عاشق اين كار او بودم با يك دست يكي از پستونامو به دهن ميبرد و محكم مك ميزد و با دست ديگرش نوك پستون ديگرم را چنگ ميزد من هم موهايش را چنگ ميزدم و سرش را روي پستونم فشار ميدادم و هي داد ميزدم: محكم تر، گازشون بگير، پستونامو با دندونات تيكه پاره كن، آووخ… بخور ، محكمتر، محكمتر… كسكش پستون واسم نذار… بخور. و زير دندوناي اون دست و پا ميزدم كه گفت: قحبه! پستوناتو ميكَنَم… اووف… امروز ميخوام از كس و كون حسابي جرت بدم… البته خاله هم بايد باشه و ببينه.
چند دقيقه بعد كف حمام بوديم خاله هم لخت شده و روي زمين نشسته و پشتش را به ديوار تكيه داده بود كه من خودم را جوري روي پستوناي گندش انداخته بودم كه اونم راحت بتونه پستونامو بخوره و نادر هم كه پشت سر من زانو زده بود كيرش را به دست گرفته بود و داشت آروم آروم اونو تو كونم هدايت ميكرد. من از شدت لذت و شهوت و درد پستونام زير دندوناي خاله و جرخوردن كونم جيغ ميكشيدم و نادر هم مرتب در حالي كه كيرشو تو كونم فرو ميداد ميگفت: چه كون تنگي داري جنده با اين كير كلفت حسابي پاره پورهش ميكنم… كيف ميكني قحبه؟
من هم در حالي كه با آخ و اوخ و جيغهام حمومو رو سرم گذاشته بودم و هي خودمو رو پستوناي خاله بالا ميكشيدم با لذت ميگفتم: جرم بده… پارهم كن…. چه گاييدنيه… كيرت بخورم… اوووف… اوووف… چه كيفي داره كون دادن… تا ته فرو كن…
و تا به خودم بيام نادر آب كيرشو تو كونم خالي كرد.. وقتي خودمونو شستيم و لخت به اطاق رفتيم تا يه چيزي بخوريم نادر گفت: برات يه سورپريز دارم. وقتي شوقزده پرسيدم: چيه؟ گفت: هميشه وقتي كستو جر ميدم چي ميگي؟ گفتم: آخ جون … چندتا كير كلفت و دراز با هم ميخوام.
گفت: سه تا از همكارام تا دو ساعت ديگه وارد اهواز ميشن تازه دوتاشون عرب اهل امارات هستن…ميخوام امشب هم تو حال كني هم يه كس و كون و دهن حسابي به ما چهار تا كير بدي. از خوشحالي پريدم وسط پاهاش و شروع كردم به ساك زدن كيرش كه خيلي زود راست شد و تا به خودم بيام كسمو جر داد.
طبق قرارمون يك ساعت پس از صرف شام وقتي خودش و همكاراش تو سالن پذيرايي بودن لخت مادرزاد به اتفاق خاله با همان زيرپوشش وارد سالن شدم و شروع كردم به رقصيدن با صداي نوار رقص عربي و در حين رقص به آغوش يك يك آنها ميرفتم و در هر بار در آغوش كشيدنها تيكه تيكه لباساشونو در ميآوردم و لباشونو با ولع به دهان ميبردم و با شهوت تمام ازشون لب ميگرفتم.
وقتي يكي يكي كامل لختشون كردم از ديدن اون كيراي دراز و كلفت و شقشده جا خوردم و كاملاً حشري شدم و كيراشونو به دهن ميبردم و با ولع انگار كه تا آن روز كير نديدم شروع كردم به ساك زدن. نادر هم در حالي كه با انگشتاش داشت سوراخ كونمو باز ميكرد گفت: ميخوام يه قحبه تموم عيار باشي…. ببين چه كيرايي ميخوان بهت حال بدن.يكي از اون دو مرد عرب كه اسمش سعيد بود آن چنان پستونمو گاز ميگرفت و مك ميزد كه از پستونم خون اومد… چند لحظه بعد زير دست و پاشون وول ميخوردم و سعيد دراز كشيد و من به شكم روي او خوابيدم و اون كير درازش را تا ته فرو كرد تو كسم كه از شدت درد و لذت جيغم به هوا رفت و هنوز حالم جا نيومده بود كه اون يكي كه اسمش حامد بود به كمك نادر و سهراب روي من افتاد و نامرد با يك ضربه كير كلفتشو كه كم از كير الاغ نبود تا ته فرو كرد توي كونم كه جيغي كشيدم و لحظاتي از حال رفتم. كمي كه حالم جا اومد اون دوتا مشغول تلمبه زدن تو كس و كونم بودن و نادر و سهراب هم سرمو با موهام گرفته بودن و كيراشونو تو دهنم فرو ميكردن و نوبتي از دهن مشغول گاييدنم شدن… از شدت دردي كه در كونم ميدويد داشتم ميمردم و چون مرتب دو كير گنده هم تو دهنم فرو ميرفت حتي ديگه جيغ هم نميتونستم بكشم.
سعيد بالاخره با فريادي از لذت آبشو ول داد تو كسم و تا به خودم بيام برم گردوندن و حامد هم كيرشو از تو كونم بيرون كشيد و فرو داد تو كسمو و آبشو تو كسم خالي كرد. خاله اومد و با دستمالي كس و كونمو تميز كرد كه نادر و سهراب به جون كس و كونم افتادن و اونقد از كس و كون گاييدنم كه آبشون اومد و اونا هم آبشونو تو كسم ريختن. چند لحظه بعد سهراب منو بغل كرد و به اتفاق بقيه منو به حموم برد توي حمام منو به شكم روي زانوان نادر كه روي لبه وان نشسته بود خواباندن و سعيد در حالي كه كيرشو تو دست داشت به طرف من اومد و تا بخود بيام با يك ضربه كيرشو فرو كرد تو كونم و چيزي اون تو ريخت كه متوجه شدم توي كونم شاشيد. باز خاله كمي كونمو تميز كرد و اين بار حامد با فرو كردن كيرش توي كونم شاشيد… جيغ كشيدم: نادر اينا دارن چيكار ميكنن؟ نادر كيرشو فرو داد تو دهنمو و گفت: هيچي لذت ميبرن… تازه من و سهرابم ميخواييم امتحان كنيم و اونا هم نوبتي توي كونم شاشيدن. توي شاششون كه از كونم سرازير بود با بيحالي دست و پا ميزدم و وقتي به خودم اوومدم كه خاله مشغول شستن بدنم بود.
از آن روز به بعد ماهي يك بار اين برنامه را داريم البته دوستان ديگري هم به جمع ما اضافه شدن كه گاه 7 يا 8 مرد و 3 يا 4 زن با هم سكسپارتي داريم اونم از اين نوع..
نوشته: مینا
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید