این داستان تقدیم به شما
داستان از اون موقع شروع شد که واسه اولین بار من سوار مینی بوس آبی نو ونوار شیراز مرودشت شدم که برم دانشگاه. اون روز من ردیف دوم پشت سر راننده نشسته بودن و موزیک شاد و غیر مجاز از استریو پخش می شد . موزیک اینم غیر مجاز تو مینی بوس عمومی یکم تعجب آور بود. حس کنجکاوی من گل کرد من رفتم تو نخ راننده ببینم چه جور آدمیه باید آدم باحالی باشه. کنجکاوی من کار خودشو کرد من داشتم اونو چک میکردم اونم فکر کنم متوجه نگاه من شده بود از تو آینه داشت منو دید میزد.اونروز موقع پیاده شدن از مینی بوس وقتی خواستم پول بدم نگاه سنگینش رو روی جسمم احساس کردم تا اومدم به خودم بیام دیدم دستم رو موقع پول دادن چلوند این اولین رابطه بدنی من با بهبود بود.
موقع تعطیلشدن کلاس ما معمولا باید با تاکسی میرفتیم ترمینال تا سوار مینی بوس بشیم و برگردیمشیراز ولی اونروز وقتی از کلاساومدیم بیرون دیدیم مینی بوس بهبود تو حیاط دانشگاه ایستاد بود و بچه ها رومستقیم میبرد شیراز. من هم از خدا خواسته پریدم بالابدون اینکه بدونم اومدن بهبود اونجابخاطر به تور انداختن من بوده.
وقتی داشتمسوار می شدم یک برقی تو چشماش دیدم که تموم بدنمو لرزوند سنگینی نگاهشو ازتو آینه تمام مدت احساس میکردم یک لحظه چشم ازم بر نمی داشت تا رسیدیم شیراز . من دویست تومنی داشتم برای دادن کرایه که رفتم بهبود گفت من خورد ندارم کرایه هفتادو پنج تومن بود. به من گفت بشین پول همه رو که جمع کردم اون موقع بقیه پول تو رو میدم . منم منتظر موندم که بهبود کرایه ها رو جمع کنه. وقتی همه مسافرها پیاده شدن رفتم پولمو بگیرم برم که یک دفعه گفت بشین می رسونمت خونتون این آخرین خط بود دیگه مسافر نمی زنم .
دو دل بمونم یا برم ولی نمی دونم چرا دلم می خواست بیشتر باهاش باشم گفته زحمتتون میشه اون گفت نه بزن بریم دقیقا آدرس خونمون رو بهش ندادم ولی گفتم حوالی کدوم خیابون می خوام پیاده شم اونم گفت باشه اسممو پرسید اینی که رشتم چیه و از این صحبتا دیدم از خیابون اصلی نمیریم پرسیدم خونه ما از این ور نیست گفت با مینی بوس بین راهی نمی شه تو خیابون اصلی برم پلیس جریمه میکنه. از کوچه پس کوچه ها می رفت هوا کم کم تاریک شده بود جلو یک سوپر مارکت پارککرد به بهانه خریدن آب ونوشابه از ماشین پیاده شد و وقتی برگشت دولت کوکا تگری گرفتهبود اومد طرف من گفت بیا یه نوشابه بزن تگریه بعد اومده کنارم نشست دستشو انداخت دور گردنم. خودشو چسپوند بهم اول یکمخودموکنار کشیدم بهم گفت نترس نمی خوام اذیتت کنم فقط میخواهم بغلت کنم گرمای بدنتو احساس کنم منم سعی کردم خودم رو ریلکس کنم و ازش لذت ببرم این اولین دفعه بود که یک نفر بدنم رو لمس می کرد یواش یواش که دید من راحت تر شدم سفت منو بغل کرد و شروع کرد لب گرفتن تا میتونست لبامو میمکید و گاز میزد من هم که بار اولم بود لب می دادم حشری شده بودم و احساس شرم و اشتیاق با هم حال عجیبی بهم دست داده بود که تا امروز هیچوقت تجربه نکرده بودم.اونروز با ور رفتن و لب گرفتن تموم شد ولی این اولین تجربه در را برای رابطه طولانی ما باز کرد…
نوشته: سوزان
داستان سکسی
اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید
دیدگاهتان را بنویسید