این داستان تقدیم به شما

با سلام
 
من امیر هستم الان ۳۵ سال مجرد قد ۱۸۰ وزن ۷۵، فرزند آخر خانواده هستم، خانواده من از موقعی که پدر و مادر بازنشست شدن رفتن شمال زندگی میکنن و منم تو تهران مجردی زندگی میکنم، داستانی که برات میگم واقعی فقط اسم ها و مکان ها عوض شدن، چن سال پیش بود که یه همکار خانمی به اسم نادیا به مجموعه ما اضافه شد، ۵ سال از من بزرگتر بود خوش قیافه و از نظر من اندام خیلی خوبی داشت حدود ۱۶۵ قد و وزن حدود ۷۵ خیلی ازش خوشم میومد، با هم رابطه خیلی خوبی داشتیم و همیشه با هم شوخی اینا میکردیم تا اینکه یه اخر هفته تعطیلات بود و میگف میخاد بره ویلاشون تو شمال و منم بردمش، از حرکاتش معلوم بود که اهل حال و دلش میخاد یه حالی بهش بدم، منم پیش خودم گفتم فعلا بمون تو کف تا بعد!
 
خلاصه اونو رسوندم ویلاشون و خودمم رفتم ویلای خودمون که حدود ۱۰۰ کیلومتر فاصله داشت، دو سه روز بعد دوباره با هم برگشتیم تهران و رابطمون بیشتر شد، شبها با هم چت میکردیم و از خودش برام عکس میفرستاد و خلاصه به هر دری زد تا مثلا تحریکم کنه منم که از خدا خواسته منتظر بودم پیشنهاد بده، یهو یه روز گف میخام فردا بیام پیشت صبح بیا دنبالم، خلاصه رفتم دنبالش یه تیپ خفن زده بود و آوردمش خونه، نمیدونم چی شد که یهو دیدم تو بغلشم، یه پتو انداختم و لباساش درآوردم انگار دو تامون آتیش گرفته بودیم و عجله داشتیم که سکس کنیم، از نوک انگشتای پاهاش خوردم تا موهای سرش، اونم برام ساک میزد، اونجا بود که تازه فهمیدم طلاق گرفته و قبلا ازدواج کرده، کنارش دراز کشیدم و سینه های بزرگش میخوردم همزمان با دست راستم کوسش میمالیدم، نادیا هم گف دو سه تا از انگشتای دست چپت بکن تو کونم خیلی دوس دارم، وایی چه سوراخ کونی چقدر راحت عین یه فنر باز و بسته میشد، سوراخ کون اینجوری تا حالا ندیده بودم، بعد از چن دقیقه بلند شدم و کیرم گذاشتم تو کوسش، داد میزد و میگف آخ امیر منو بکن منو بکن، نمیدونم بخاطر چی بود که من اصلا ارضا نمیشدم، خودش گف وایسا الان ارضات میکنم …

 
 
خلاصه برگشت و کونش قمبل کرد و گف بزار تو کونم خیلی دوس دارم از کون منو بکنی، منم کیر بزرگم کردم تو کونش و شروع کردم به تلمبه زدن اونقد جیغ میزد و میگف کونم بکن کونم جر بده که نگو، احساس کردم دارم ارضا میشم و آبم ریختم تو کونش انگار خودش متوجه نشد و منم چیزی نگفتم و همونجوری کونش میکردم، بعدش نادیا گف دیگه دردش تحمل نمیکنم و درش بیار برم دستشویی منم باهاش رفتم و دیدم شلنگ آب گرم گرفته رو کوسش و گفت میخام ارضا بشم منم گفتم کمکش کنم و کیرم شستم و گذاشتم دهنش و سینه هاشم میمالیدم و اونم با دستش و آب گرم خودش ارضا کرد، دوباره بعد از کمی استراحت شروع کردیم تقریبا از خستگی خوابش برده بود و منم سوراخ کون و کوسش همزمان میخوردم و میذاشتم تو کوسش و بعد تو کونش، خلاصه تا غروب چند بار همینجوری نادیا رو کردمش و اونم عین جنازه افتاده بود و فقط جیغ میزد، چن بارم گف از کوس و کونم عکس بگیر و منم ازش گرفتم و بعد نگاشون میکرد و حال میکرد، خلاصه اون روز تا غروب اندازه چن سال حال کردیم و بعدش با هم رفتیم کافه و شبم یچیزی خوردیم و رسوندم خونشون، چن روز بعد سرکار ازم خواست عکس کوس و کونش براش بفرستم و از جلوی من رد شد و رف دستشویی و خودش با آب گرم ارضا میکرد و برام عکس میگرف و میفرستاد.
 
چن #سالی با هم #همینجوری #ادامه #دادیم و اون از #اونجا رفت و الانم با هم #ارتباط داریم، فکر کنم تا #همیشه هم با هم #باشیم .

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *