این داستان تقدیم به شما

سلام من امید هستم 23 سالمه این داستان بر میگرده به دوسال پیش من تو یه شرکت کار میکردم که کلی دختر هم اونجا کار میکردن البته بیشتر دخترا ترشیده بودن واز سر بیکاری سر رفتن حوصله اومده بودن کار کنن بعضی از دخترا هم از سر نا چاری و نداری برخی از این دخترا حشری و جنده بودن و من تونستم با بیشترشون سکس کنم از خودم بگم من قدم 180 قیافمم خوبه خوشتیپم اگه تعریف نباشه بریم سر اصل قضیه …
***
من وقتی از سربازییم تمموم شد یه هفته بعدش با پیشنهاد یکی از دوستام واسه کار کردن رفتیم به این شرکت مدیر اونجا مارو قبول کرد و گفت از فردا مشغول شین فرداش من با کلی استرس از وارد شدن به دنیای کار و این حرفا سوار سرویس رفتیم شرکت وقتی که برای اولین بار رفتم داخل شرکت از این دیدن اون همه دختر تو کونم عروسی شد لامصب شرکت نبود که دانشگاه بود خلاصه رفتیمو سرپرست ما رو گذاشت و مشغول کار شدیم در حین کار چشم فقط به کون دخترا بود واقعا خستگی نمیدونستم چیه تا این روز دوم شیفتمو عوض کردنو فرداش با شیفت دیگه رفتم و مشغول کار شدم حین کار کردن بودم که فهمیدن یه دختر نگاهش دایم رو منه گفتم شاید تازه اومدم اونه که نگاه میکنه که با یکی دونفر از پسرا صمیمی شدم و امار همون دختر در اوردم فهمیدم که دو ساله نامزد بوده و حالا در شرف طلاق بود اسمش سارا بود یه دختر هیکلی با بدن فوق سکسی کونش عین طاقچه بود راحت یه تلوزیونو رو کون نگه میداشت اره میگفتم که این دختره دایم چشش رو من بود منم وقتی فهمیدم وضعش خرابه رفتم تو کارش.

 
هی نگاش می کردمو لبخند میزدم ولی اون چهرش همیشه اخمو بود هیچ عکس العملی نشون نمیداد فقط نگا میکرد خلاصه یه هفته گذشت منم حشری تر و تشنه ی کردن کون سارا که هر روز بعد شرکت به یادش جق میزدم دیگه تحملم واس کردنش طاق شده بود دلو زدم به دریا و رفتم تو دستشویی یه سیگار کشیدمو شمارمو تو یه برگه نوشتم گذاشتم تو جیبم اومدم سالن تا اون موقع یه کلمه هم با سارا حرف نزده بودم قصدم دوستی باهاش بود دیدم سر دستگاه واستاده و داره میوه میخوره رفتم جلو همینجور که رد میشدم بهش گفتم می تونم شمارتو داشته باشم برگشت گفت بللله گفتم شمارتون نگو اونم از خدا خواسته فقط دنبال این بود با خنده گفت اخه چرا من خلاصه بهش گفتم واقعا ازت خوشم اومده خندیدو در رفت دیگه ول کن نبود هر جا که بودم همش با بهونه میومد پیش و باهام حرف میزد خلاصه همون روز شمارمو دادم بهش یه هفته با هاش دوس بودم که بهش پیشنهاد دادم تا بریم بیرون از خدا خواسته قبول کرد رفتیم سر قرار وای خدای من وقتی رفتم دنبالش برش دارم باورم نمیشد این همون دختر که تو شرکت کار میکرد چقد خوشگل شده بود با کلی آرایش و با پوشیدن یه ساپورت سفید که سفیدی پوست پاش کاملا معلوم بود با یه جفت کفش پاشنه بلند تابستانی و یه مانتو کوتاه فوق تنگ که عین چسب چسبیده بود به بدنو کونش کونش بزرگش زده بود بیرون و از رو مانتو چاک کونش قشنگ معلوم بود
 
خلاصه رفتیم تو یه پارک نشستیمو مشغول کس شعر گفتن شدیم ولی من همش چشم به بدنش بود که گفت چیه چش چرون حالت خوبه من که صورتم سرخ شده بود از خجالت به تته پته افتادم کلی بهم خندیدو اون روز تموم شد دو سه روز دیگه دوباره بهش پیشنهاد دادم بریم بیرون ولی اون گفت بیرون چیزی نیس که بریم خونه یا یه جای خلوت نگو اونم بد جور تو کف کیره منم از خدا خواسته قبول کردم باهاش قرار گذاشتم من خودم خونه مجردی نقلی هم داشتم که اکثرا همون جا بودم دیگه خودم نرفتم دنبالش ساعت هفت صبح فردا باهاش قرار گذاشتم اونم به بهانه ی شرکت اومدن به خاطر خونوادش که از شرکت مرخصی گرفته بودیم هر دومون خلاصه من پریدم حموم و خودم ترو تمیز کردم و اومدم دراز کشیدم واس خوابیدن لامصب مگه خوابم میبره حالا قلبم تن تن میزد و از زوق فردا نمیتونستم بخوابم خلاصه با هزار بدبختی شبو صبح کردمو دیدم گوشیم زنگ میزنه سارا بود گفت که من را افتادم دارم میام دیگه داشتم سکته میکردم رفتم سر کوچه منتظر شدم ده دقه بعد با یه اژانس رسید رفتم پول اژانسو دادم اوردمش خونه…

 
از در اتاق که اومدیم تو دوتامونم عین بید میلرزیدیم از استرس رفتیم نشستیم یه کوشه مشغول صحبت شدیم من کل دوباره محو تماشاش شدم بازم بهم تیکه انداخت من دیگه نمیتونستم واس کردن اون کون صبر کنم دستمو انداختم گردنش کشیدم سمت خودم بدون هیچ حرفی لبامو گذاشتم رو لبش عین ندید بدیدا لب هم دیگرو داشتیم میکندیم به خدا دستو انداختم روسریشو باز کردم دست کردم تو موهاش همزمان با خوردن لباش کل صورتو گردنشو لیس میزدم بوس میکردم درازش کردم رو زمین خودم اومدم روش همزمان با خوردن لباش دستمو از رو مانتو بردم طرف ممه هاش و محکم هر دوتاشونو گرفتم و محکم فشارشون میدادم هنوز هیچ کاری نکرده شروع به اه اه کردن افتاده بود دکمه های مانتوشو باز کردم از زیر یه تیشرت دخترونه ی ابی رنگ تنش بود مانتوشو کلا از تنش در اوردم انداختم کنار یه ساپورت مشکی خیلی نازک پوشیده بود که شورت قرمز رنگش که با سوتینش ست بود داشت زیرش چشمک میزد (راستی من عاشق کردن دختر با ساپورتم)بدون هیچ کاری از رو ساپورت شروع به بو کردن کسش شدم خیلی بوی خوبی میداد دیگه دووم نداشتم با دندون کسشو محک گاز گرفتم یه جیغ کوچیکی زد سرمو محکم فشار داد رو کسش طاقتم تموم شده بود گرفتم از رو کس ساپورتشو پاره کردم خودمم هنوز لباساما در نیورده بودم کیرمو در اوردم بدون تامل شرتشو زدم اونور خشک خشک کریمو تا تخمام کردم تو کسش چنان جیغی کشید که گفتم الان تموم همسایه ها میریزن اینجا من طاقت نداشتم وحشیانه داشتم تلنبه میزدم همزمان لباشو میخوردم اونم چنان اهی میکشید که به خدا گوشم داشت کر میشد حدود ده دقه تلنبه زدم دیگه داشت ابم میومد با چند تا تلنبه ی دیگه همه ابمو خالی کردم تو کسش که فوری منو زد کنار گفت چرا تو کسم ریختی اخه من که دیگه جونی برام نمونده بود دراز کش رو زمین اون رفت خودشو شست اومد

 
در همون حالت دراز کش پیرهنو شلوارمو دراورد تیشرتو خودشم در اورد می خواست ساپورتم در بیاره که من اجازه ندادم گفتم من با ساپورت حال میکنم قبول کردو اومد کیرمو گرفت تا ته کرد تو دهنش چنان ساکی میزد که من بازم دووم نیوردم باز ابم با فشار ریخت تو دهنش همشو خورد پاشدم رفتم از یخچال دو تا ابمیوه اوردم خوردیم دوباره دس به کار شدیم درازش کردم رو زمین کسشو با ولع تموم براش می خوردم صداش دوباره بلند شد با شنیدن صداش فشارم دوباره زد بالا دوباره کیرمو کردم تو کسش شروع به تلمبه زدن کردم چنان صدایی در میومد از هردومون که کل اتاقو پر کرده بود دوتامونم تو فضا بودیم دیدم داره ابم میاد فوری کشیدم بیرون گرفتمش برش گردوندم ساپورتشو تا کون جردادم شورت قرمزشم زدم کنار زبونمو انداختم تو سوراخ کونش خیلی خوشمزه بود بوی خوبی هم داشت انگشتمو گذاشتم دم کونش کردم تو سوراخش بعد با دوانگشت تا یکم گشاد بشه انگشتامو در اوردم کیر بیست سانتی کلفتمو گذاشتم دم سوراخش یه تف انداختم رو کیرم سرشو هل دادم تو صداش در اومد که از رو درد داشت اذیت میشد من دیگه هیچی حالیم نبود از کمر باریکش با دودستم گرفتم و بفشار تمام کیرمو هل دادم رفت تو کونش چنان جیغی زد که گلوش داشت پاره میشد من به هیچی توجه نمیکردم از گردنش گرفتم از حالت سگی بلندش کردم چسبوندم به خودم از پشت لبامو گذاشتم رو گردنش و محکم فشارش داده بودم به خودم
 
کیرم که هنوز تو کونش بود شروع به عقب جلو کردن کردم اونم دیگه یکم دردش کم شده بودو جاشو به لذت داده بود من تن تن تلمبه میزدم صورتو گردن سارا رو میخردم دیگه دیونه شده بودم از پشت موهاش جمع کردم تو دستام بایه دست دیگم از رو کمرش فشار دادم خم شد وقتی کیرمو میدیدم که تو اون کون تپل و بیش از حد گنده از رو ساپورت جلو عقب میشه دیونه تر میشدم بعد از کمی گایدن سارا از کون کیرمو کشیدم بیرون به صورت یوری خوابوندمش کیرمو بردم دم دهنش تا ته کردم تو دهنش داشت خفه میشد اووق میزد چشاش پر اشک شده بود دوباره کیرمو گرفتم تو دستم همون طور که یوری بود کردم تو کونش حسابی دیونه شده بودم اختیارم دست کیرم بود پای رویی شو گرفتم بلند کردم انگشت شصتمو کردم تو کسش و کونشو میکردم دیگه ابم داشت میومد رونشو محکم کشیدم تو بغلم پاشو که جوراب نازک مشکی پوشیده بود کردم تو دهنم …
 
بعد از چنذتا تلمبه ی دیگه ابمو باقطره ی اخر ریختم تو کونش به خدا دیگه نه کمر مونده بود برام نه نای تکون خوردن داشتم ولو شدم روش تا یه ساعت همین طور کیرم که رفته بود تو کسش رو هم ولو بودیم بعد یه ساعت بلند شدم دوباره با همون وضیعت شروع به گایدنش کردم اینبار ابمو تو دهنش خالی کردم اون روز به خدا قسم هشت بار گایدمش دیگه نا نمونده بود برام ساعت نزدیکای سه بود پاشد لباس هامونو پوشیدم زنگ زدم به اژانس اون رفت منم بی جون افتادم سر جام تا شب خوابیدم از اون روز به بعد هر هفته میکنمش…

 
نوشته: جاکشی از خامنه

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *