این داستان تقدیم به شما

سلام به حشری های دوست داشتنی

اسمم سجاد هستش و عاشق گی هستم .از بچگی گرفتارش شدم البته سکس با زن رو هم دوست دارم ولی گی یه چیز دیگس …
***
وقتی کوچیک بودم بعضی از بچه ها که بزرگتر بودن تا دست به دودولم میزدن حس خوبی بهم دست میداد و رام میشدم و اونها هم زیاد وارد نبودن و و خیلی زرنگ بودن لا پایی میکردن که منم از اونها تقلید میکردم و لاپایی روشون میخابیدم و الکی عقب جلو میکردم ولی چیزی نمیفهمیدم و فقط چون دودولم بزرگ میشد و حس خوبی بود خوشم میومد
چهارد سالم بود و جقی بودم حسابی اون زمان هنوز جلو تاکسی دونفر میشست و کیپ کیپ میشدن میخاستم برم کرج پیش پسر عموم که یه سال از من کوچکتر بود و باهم لاپایی میزدیم سوار خطی اذری کرج شدم یه نفر شبیه معلم ها با کیف سامسونت اومد جلو پیش من نشست کیف رو روپای هر دوتایمون گذاشت و منم اعتراض نکردم
 
راه افتاد ماشین حس کردم دستش رو کیرم هست و ولی روم نشد چیزی بگم و اونم تکون نمیداد گفتم حتمن تصادفیه یکم رفتیم جلو دیدم نه داره میماله اخه تا گذاشت کیرم راست شد و فهمید که حساسم قشنگ داشت میمالید و انگار که نه انگار یواش به من گفت با من پیاده شو منم قصدم پیاده شدن بود چون حسابی میمالید و داشتم حال میکردم نزدیک ورد اورد به راننده گفت جلوتر پیاده میشم منم میخاستم بگم که یدفه ابم اومد و از اون حالت دراومدم و احساس بدی داشتم شرتم خیس بود و هوا گرم و منم چسبناک اشتباه یارو همین بود نباید زیاد میمالید که ارضا شم وگرنه کون رو میکرد و هی مکث میکرد دید نه خبری نیست رفت و منم رفتم خونه عموم تا صبح کونکونک بازی کردم.

 
 
نوشته: سجاد

داستان سکسی

اگر از داستان لذت بردید برای ما نظر ارسال کنید


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *